شاهنامه
لیلا پهلوی (دختر محمدرضا پهلوی و فرحالسادات طباطبایی دیبا) که به افسردگی شدید مبتلا بود، در سال 1380 با مصرف بیش از حد قرصهای غیر مجاز و مواد مخدر، خودکشی کرد.

هُجیر (پهلوان ایران) گفت: اگر گودرز در ایران نباشد، تن من مباد! اما جریان باستانگرا و ناسیونالیست، مصرع اول را تحریف کرده و مصرع دوم را جعل و به آن الحاق کردند. چنین شد: چو ایران مباشد، تن من مَباد، بِدین بوم و بَر، زنده یک تن مَباد!

طبق شاهنامه، رابطه کیکاووس و مردم، رابطه برده و ارباب بود. او فردی متکبر بود. کیکاووس هر چند ادعای عقل و خرد داشت، اما هوسباز و بیتدبیر بود. بیرحم بود و جز منفعت و لذت خود، به چیزی دیگر فکر نمیکرد. شاهنامه به ما میگوید چنین اشخاصی که به هر قیمت در پی ارتفاع گرفتن هستند، به حال ایران سودمند نیستند.

معلم شهید، استاد مرتضی مطهری (رحمة الله علیه) بارها به ستایش فردوسی پرداختند. از جمله در کتاب گرانقدر «خدمات متقابل اسلام و ایران»، فردوسی را «حکیم» و «حماسه سرای عظیم ایران» نامیدند.
خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، انتشارات صدرا، 1392، ص 15.

علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی (رحمة الله علیه)، حکیم ابوالقاسم فردوسی را به خاطر زنده کردن افسانههای باستانی سرزنش میکند و از سویی دیگر، او را به سبب مسلمان و شیعه بودنش میستاید.
"چو ایران مباشد تن من مباد" از فردوسی نیست.
حقیقت از شاهنامه:
هُجیر (پهلوان) در نبرد، نگران پدرش گودرز بود. پس گفت: اگر گودرز در ایران نباشند، همان بهتر که تنِ من هم نباشد.
چو گودرز و هفتاد پور گزين
همه پهلوانان با آفرين...

تجربه از تاریخ | حکیم ابوالقاسم فردوسی روایت میکند: در عصر حکومت کیومرث، دیوها به آدمیان تاختند. آنان به فساد پرداخته؛ بیگناهان را به قتل میرساندند. اما هوشنگ (نوه کیومرث) با سپاهی از مردمان و حیوانات به دیوها تاخته، آنها را تار و مار کرد.

علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی از سویی فردوسی را به خاطر زنده کردن داستانهای باستانی سرزنش میکند و از سویی دیگر، او را به سبب مسلمان و شیعه بودنش میستاید.

جریان تمدنگرای شیعه، شاهنامه را کتاب حکمت و متنی دربردارنده عبرت میدانند. آنان فردوسی و شاهنامه را میستایند و برخی از این ستایشها در آثار رهبر معظم انقلاب اسلامی و همچنین در آثار شهید مرتضی مطهری متجلی است.

یک تجربه تاریخی از شاهنامه: ضحاک (بیگانه ستمگر)، با حضور بجا، گسترده و سازنده مردم در صحنه، ساقط شد. کاوه آهنگر به همراهی مردم، علیه او قیام کرد. شاهنامه ما را به عبرت از تاریخ فرا میخواند، اینکه در سمتِ درست تاریخ بایستیم.

حضور مردم در صحنه | شاهنامه: هزاران سال پیش، ایران گرفتار قحطی شد و همچنین به اشغال دشمنان درآمد. پس، پهلوانان ایران، کِیقباد (نخستین حاکم سلسله کیانیان) را بر تخت نشاندند. مردم نیز در دفاع از حکومت و در پاسداری از ایران به صحنه آمدند.

فردوسی میگوید که شاهنامه کتاب تاریخ است. تاریخی که بخشهایی از آن با زبان رمز و راز بیان شده است. شاهنامه اگر افسانه هم باشد باز هم گویای باورها، آرزوها، آرمانها و خلاصه، فرهنگ ایران باستان است و از این حیث، اهمیت دارد و خواندن آن سودمند است.