مدعیان دروغین

یکی از دلایلی که دینسازان بهائی، در توجیه پیامبری خود و نسخ اسلام مطرح میکنند، احتیاج دائمی بشر به تجدید ادیان است. اما جالب است بدانیم که حدود یک قرن پس از مرگ دینسازان بهائی، جمشید معانی، با ارائهی دلایلی مشابه پیشوایان بهائیت، مدعی دریافت وحی و نسخ بهائیت شد؛ شخصی که بهائیان هیچگاه به ادعاهایش گردن ننهادند!

رهبران بهائی، پیروان خود را از هرگونه نزاع و اختلاف منع کرده و مرتکبین آن را مستحق آتش برشمردهاند. این در حالیست که پس از هلاکت باب، رهبران بهائی به قدری دچار انشعابات و نزاعهای شدید درون فرقهای شدند که به تعبیر پیامبرخواندهی بهائیت، این نزاعها در طول تاریخ بیسابقه بوده است. لذا پیشوایان بهائی نیز مردود و مستحق آتشند!

رهبران مسلک بهائیت، امر به معروف و نهی از منکر را حرام دانسته و این موضوع را نوعی مسئولیت تشریفاتی و تنها تحت اختیار نهادهای اداری خود دانستهاند. این در حالیست که امر به معروف و نهی از منکر، به عنوان دو واجب الهی به شمار میآیند؛ دو واجبی که مختص به اسلام نبوده و ترک کنندگان آن، سزاوار لعن و نفرین دانسته شدهاند.

پیامبرخواندهی بهائیت، از یکسو پیروان خود را برای درک حقیقت، به تفکر در آثار مدعیان پیامبری فراخوانده و کسانی که توان تحلیل آثار مدعیان پیامبری را ندارند، توصیه به رجوع به "واقفین مخازن علم" میکند. اما گویا پیامبرخواندهی بهائی، تنها کسانی را عالم میشناسد که به او و علیمحمد باب ایمان آورده باشند؛ خواه از علم بهرمند باشند و یا نباشند!

لقاءالله (به معنای نوعی درک و شعور) که به واسطهی آن، انسان میتواند خدا را بدون هیچ پرده و مانعی دریابد؛ مفهومیست که در آیات قرآن به آن اشاره شده است. این در حالیست که مدعیان پیامبری بابیت و بهائیت، به دلیل نگاه سطحی و فهم اندک خود از مفاهیم دینی، مفهوم لقاءالله را به دیدار خود تعبیر کرده و اکثر انسانها را از آن محروم کردهاند.

علیمحمد شیرازی به عنوان پیشوای فرقهی بابیت و بهائیت، بر خلاف تصریح آیات و روایات اسلامی، به تحریف ماهیت عالم برزخ پرداخته و آن را حد فاصل ظهور پیامبران دانسته است. این در حالیست که عالم برزخ در متون اسلامی، ماهیتی روشن و غیرقابل تأویل داشته و علیمحمد شیرازی با چنین ادعایی، عملاً غیرالهی بودن ریشهی خود را به نمایش گذارده است.

پیشوایان مسلک بهائیت، برای آنکه نیاز به آئینی جدید را پس از اسلام ضروری جلوه دهند، تلاش دارند تا تعالیم خود را داروی نجاتبخش جهان امروز معرفی کنند. اما در حقیقت عبدالبهاء، با کپیبرداری از متون دینی و مکاتب فکری و انتساب آنها به پدر خود، مدعی بینظیری تعالیم بهائیت شده و آن را داروی نجاتبخش بشر معرفی نموده است.

مدعی پیامبری بهائیت، با اصرار خود به عربی نویسی، مرتکب اشتباهات فاحش ادبی و محتوایی شده است. اما جالب است بدانیم، اشتباهات ادبی و محتوایی پیامبرخواندهی بهائیت به قدری بوده که پیروانش برای جلوگیری از ایراد مخالفین، اقدام به اصلاح آنان کردند. اما به راستی این چگونه پیامبر الهیست که آیاتش نیاز به اصلاح بشری دارد؟!

حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) همواره خود را به عنوان آخرین پیامبر الهی معرفی نموده و دستور به برخورد، با مدعیان پیامبری پس از خود صادر فرمودهاند. از اینرو میتوان از این اعتقاد مسلّم به امر خاتمیت(که برگرفته از محکمات آیات و روایات است)، به عنوان حجّتی بر کذب ادعای پیامبری امثال حسینعلی نوری یاد کرد.

کانال تبلیغی تشکیلات بهائیت، در راستای لزوم استقامت بهائیان در راه آئین خود و تحمل سختیهای این راه، به نقل چندین سخن از پیشوایان این فرقه پرداخت. اما به راستی چرا پیروان چنین اشخاص سُست عنصری، میبایست پاسوز آئین ساختگی آنان شوند؛ حال آنکه پیشوایان بهائی کمترین سختی در راه ابراز عقیده، به خود راه ندادهاند؟!

نویسندگان بهائی، مدعی شدند که اعراض مسلمانان از علیمحمد شیرازی، ایرادی به حقانیت او وارد نمیسازند. اما این مطلب موجب اثبات دین بودن بابیت و بهائیت نمیگردد! چرا که مدعیان پیامبری بسیاری پس از پیامبر اسلام آمده که اکثر مسلمانان، آنان را تکذیب کردهاند. با این حال چه فرقی میان علیمحمد شیرازی و سایر مدعیان دروغین وجود دارد؟!

نویسندگان بهائی برای اثبات الهی بودن آیین پیشوایان خود، رسوا نشدن آنها به دست خداوند را دلیلی مهم بر حقانیت آنها معرفی میکنند. این در حالیست که اگر خدای تعالی بخواهد در مورد رسوایی مدعیان دروغین طریق جبر را عمل نمایید، که دیگر هدایت اختیاری بشر معنا نخواهد داشت. از طرفی رسوایی هر مدعی دروغینی، بر عهدهی خدای تعالی نیست.

مبلّغان بهائی، پس از انکار صداقت نواب اربعهی امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه)، به تأیید صداقت مدعیان دروغینی نظیر شلمغانی پرداخته و او را "تنها ندا دهنده حقيقت" خطاب کردند. اما با در نظر داشتن اعتقادات باطل شلمغانی، به این باور میرسیم که هرکس در جبههی مقابل شیعه قرار گیرد (با صرفنظر از اعتقادات باطلش)، دوست بهائیت به شمار میرود.

یکی از فرزندان پیامبرخواندهی بهائیت به نام مهدی، با سقوط از روزنهی بام در شهر عکّا، از دنیا رفت. پیامبرخواندهی بهائی نیز بلافاصله لوحی دربارهی مهدی نوشت و او را به اسماعيل و عيسی مسيح و امام حسين (عليهم السلام) تشبیه نمود. اما آیا تشبیه این بیاحتیاطی به فداکاریهای عظیم، حکایت از خودخواهی بهاء ندارد؟!