عدم پذیرش خلافت توسط امام علی(ع) به شرط عمل به شیوه شیخین
تاریخ مینویسد که پیامبر اکرم، قبل از رحلت خود، جریاناتی که بعد ایشان بر اهل بیت اتفاق میافتد را بیان فرمود و طبق فرمان الهی، آنان را راهنمایی کرد؛ مخالفان نیز تا آنجایی که توانستند خلافت را به هر طریق ممکن از حضرت علی (علیهالسلام) دور کردند، لذا آن هنگام که نوبت به حضرت رسید، با حضرت شرط کردند که علاوه بر کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم، طبق روش شیخین (ابوبکر و عمر) عمل کند و با این کار سعی داشتند از آن حضرت اقرار بگیرند که این شیوه، و روش شیخین هم جزئی از اسلام بهشمار میآمد، در حالیکه اینگونه عمل کردن، تحریف و تقطیع و ... دین اسلام تلقی میشد، به همین دلیل، امام علی (علیهالسلام) حاضر به پذیرش آن نشد، لذا این عدم پذیرش، یکی از موضعگیریهای افتخارآمیز امیرالمؤمنین، علی (علیهالسلام) بود، تا عصمت، وصایت، وزارت، نفس و جان پیامبر اکرم بودن را یادآوری کند.
لذا مخالفان و اشکالتراشان و شبهه افکنان در طول تاریخ اسلام، طرح سؤال کردند که چرا علی بن ابیطالب (علیهالسلام)، هنگامیکه خلافت را به او عرضه داشتند، شرط عمل به شیوهی و روش ابوبکر و عمر بن خطاب را هم در کنار کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم متذکر شدند، و ایشان از پذیرش آن سرباز زدند؟[1]
آنچه که به ذهن میرسد این است که، اولاً: خلفای وقت، بدعتهای زیادی را در دین وارد کردند و اگر حضرت، روش ایشان را تأیید میکرد، در حقیقت دین اسلام، وارونه جلوه داده میشد، پس مصحلت را در این دید که خلافت را قبول نکند. (در برابر کلام عبدالرحمن بن عوف در شورا)
ثانیاً: عدم پذیرش خلافت از سوی حضرت، حاکی از این بود که ایشان به خلافت و امامت، آنگونه که وی را متهم میساختند، علاقمند نبوده، و پذیرش چنین مسئولیتی به هر قیمت، همین گمان که ایشان را ابنتیمیه به آن متهم میکند، میرساند.
ثالثاً: اگر کسی غیر از ایشان بود، میگفت: میپذیرم، و آنگاه که خلافت را بهدست میگرفت، همهی کارها را به دلخواه خود انجام میداد؛ یعنی با بهکار گرفتن حیله و نیرنگ سیاسی، به مقاصد خود میرسید و این در حالی بود که امیرالمؤمنین، علی (علیهالسلام) آن را مردود و باطل میدانست.
رابعاً: اگر تاریخ فریقین را مرور کنیم، به برخی از سیرهها و روشهای خلفا که خلاف دین بوده، برخورد میکنیم، و قبول خلافت توسط امیرالمؤمنین در شورا صحه گذاشتن به این شیوهها به حساب میآمد.
در نتیجه تو خود از این مجمل کلام مفصل خوان
پینوشت:
[1]. منهاج السنه النبویه، ابن تیمیه، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج2 ص351.
Add new comment