معنای نبوت در بهاییت

  • 1392/01/02 - 03:18
قرآن كريم بحث «خاتميت» را به قدري صريح و روشن بيان كرده كه جاي شك و ترديد براي كسي باقي نگذارده است. اگر كسي به آيات مربوط به اين موضوع مراجعه كند دلالت آيات را بر «خاتميت» رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و اله به روشني خواهد ديد
بهاییت

در قرآن سورة الاحزاب محمد رسول الله را خاتم النبيين فرموده جمال مبارک جل جلاله در ضمن جمله مزبوره ميفرمايد که مقام اين ظهور عظيم و موعود کريم از مظاهر سابقه بالاتر است زيرا نبوت به ظهور محمد رسول الله ختم گرديد و اين دليل است که ظهور موعود عظيم، ظهور الله است و دوره نبوت منتهي گرديد زيرا که رسول الله خاتم النبيين بوده( [1] .
خداوند همانا در قرآن مجيد حضرت رسول را خاتم النبيين ناميده و سلسله نبوت را به وجود مبارکش ختم کرده و در سورة الاحزاب نازل شده ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَد مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّين  و از اين مطلب در کمال وضوح عظمت مقام مظهر الهي و موعود ملل و اديان ظاهر ميشود. به اين معني که مقام آن حضرت رسالت و نبوت نبوده و نيست بلکه ظهورالله و مظهر مقدس نفس غيب الغيوب است که در قرآن مژده ي ظهورش به همين اسم نازل شده هَلْ يَنْظُرون إلاّ أنْ يَأْتِيهُمُ الله في ظُلَل مِنَ الغَمام.....[2] . 

خاتميت از ديدگاه قرآن

كمتر مسئله اي در اسلام از نظر وضوح و روشني به پايه ي موضوع «خاتميت» مي رسد؛ يعني همان طور كه وجود يك رشته وظايف مذهبي مانند نماز و روزه در اسلام، از مسلمات و بديهيات اين دين مي باشد و در تمام جهان مسلماني پيدا نمي شود كه از وجوب نماز و روزه آگاهي نداشته باشد، همچنين است مسئله خاتميت رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و اله و اينكه او آخرين پيامبر الهي است و كتاب و شريعت او خاتم كتابها و شرايع آسماني مي باشد. از اين جهت همه مسلمانان مي دانند كه يكي از القاب پيامبر گرامي اسلام «خاتم پيامبران» است.
همه ي مسلمانان به اتفاق كلمه مي گويند: دين اسلام، دين ابدي و قرآن مجيد، كتاب جاويدان الهي است و خداوند اساس ترقي و سعادت و خوشبختي جاوداني بشر را در اين دين و كتاب پي ريزي نموده و با فرستادن اين پيامبر شرايع و كتابهاي آسماني گذشته را تكميل و ختم كرده است.
قرآن كريم بحث «خاتميت» را به قدري صريح و روشن بيان كرده كه جاي شك و ترديد براي كسي باقي نگذارده است. اگر كسي به آيات مربوط به اين موضوع مراجعه كند دلالت آيات را بر «خاتميت» رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و اله به روشني خواهد ديد. به عنوان نمونه: آيه 40 سوره احزاب مي فرمايد:
«ما كان محمد ابا احد من رجالكم ولكن رسول الله و خاتم النبيين...»

«لفظ «خاتم» در اين آيه را به چند صورت مي توان خواند:
1 - «خاتم» بر وزن «حافظ» كه به صورت اسم فاعل است و مفاد آن ختم كننده است.
2 - «خاتم» به فتح تا، بر وزن عالم (جهان) و معناي آن آخر و آخرين است.
3 - «خاتم» به همان صورت دوم، ولي به معناي چيزي كه با آن اسناد و نامه ها را مهر مي كردند.
4 - «خاتم» به فتح تا و ميم، بر وزن ضارب، فعل ماضي باب مضاربه، يعني كسي كه پيامبران الهي را ختم كرد.

نتيجه اينكه لفظ «خاتم» را به هر نحو بخوانيم، معناي آيه اين مي شود كه محمد صلي الله عليه و اله آخرين پيامبر الهي است و پيامبري و نبوت، با آمدن او ختم شده و پس از او پيامبر و كتاب و شريعت و دين ديگري نخواهد آمد.» [3] .
در طول 14 قرن كه از آغاز اسلام مي گذرد در تمام كتابهاي لغت و تفسير، كلمه ي «خاتم» و «خاتم النبيين» به همان صورتي كه بيان كرديم تفسير شده و هيچ كس در معناي آن اختلاف نكرده است.
در قرآن اين لفظ (خ ت م) در آيات متعددي وارد شده است:
«و يسقون من رحيق مختوم.» [4] . از شرابي خالص و مهر خورده، نوشانده مي شوند، كه نشانه ي خالص بودن آن اين است كه سر شيشه و ظرف آن مهر شده است.
«ختامه مسك....» [5] مهري كه بر آن نهاده شده از مشك است.
«اليوم نختم علي افواههم و تكلمنا ايديهم.» [6] .
آن روز (قيامت) دهانهاي آنان را مهر مي كنيم و دستهاي ايشان با ما صحبت مي كنند...
«افرأيت من اتخذ اله هواه و اضله الله علي علم و ختم علي سمعه و قلبه و جعل علي بصره غشاوة.» [7] .
آيا كسي را كه خداي خود را هوس خويش قرار داده و از روي علم، گمراهي را اختيار كرده و در نتيجه خدا بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پرده اي قرار داده است ديده اي؟
«ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم و علي ابصارهم غشاوة.» [8] .
خدا بر دلها و بر گوشهاي آنان مهر زده و بر چشمهاي آنان پرده اي است.

بنابر اين معناي ختم نبوت اين است كه موضوع نبوت به مرتبه نهايي رسيده و به وسيله ي پيامبر بزرگوار اسلام - حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و اله باب نبوت و پيامبري مهر شده و به روي هيچ كس تا دامنه ي قيامت باز نخواهد شد.
دانشمندان لغت هم اين لفظ را در همين معنايي كه بيان داشتيم گفته اند [9] . اشكال
ممكن است گفته شود كه با بيانات گذشته به خوبي روشن شده كه «خاتم» به معناي ختم كننده و آخرين مي باشد، اما اشكال اينجا است كه آيه مي گويد: «خاتم النبيين» نمي گويد: «خاتم المرسلين» يعني از آيه استفاده مي شود كه رسول گرامي اسلام ختم كننده انبياي الهي است نه ختم كننده «رسل» بنابر اين ممكن است پس از رسول گرامي اسلام رسول ديگري بيايد.

پاسخ:
«نبي» به كسي گفته مي شود كه از طرف خدا به او وحي شود و در نتيجه بتواند از جهان غيب خبر دهد؛ خواه مأمور باشد آن چه به او وحي شده است به مردم تبليغ كند يا نباشد و خواه كتاب آسماني و شريعت جداگانه اي داشته باشد يا پيرو شريعت و كتاب آسماني پيامبران ديگر باشد.
اما «رسول» فقط به آن دسته از انبيا گفته مي شود كه علاوه بر مسئله اخذ وحي و خبر داشتن از جهان غيب، لااقل يكي از سه امتياز زير را داشته باشد:
1 - مأمور باشد آنچه به او وحي شده است در ميان مردم يا گروهي از آنان تبليغ باشد:
2 - داراي شريعت جداگانه اي باشد، نه اينكه پيرو شريعت پيامبر ديگري باشد؛
3 - داراي كتاب آسماني باشد.

بنابراين بايد گفت: «نبي» اعم از «رسول» است و در «رسول» امتياز و خصوصيتي لازم است كه در «نبي» معتبر نيست. پس هر كس «رسول» باشد حتما «نبي» هم خواهد بود ولي ممكن است كسي «نبي» باشد و رسول نباشد؛ يعني آن امتياز و خصوصيت اضافي را نداشته باشد [10] .
بر حسب روايات، مقام رسالت برتر از مقام نبوت است.
«ابوذر از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و اله پرسيد: شماره انبياي الهي چند تا است؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: صد و بيست و چهار هزار. عرض كرد: مرسلين آنها چند نفر هستند؟ فرمود: سيصد و سيزده نفر [11] .

دفع شبهه
ميرزا ابوالفضل گلپايگاني، مبلغ بهائيت، دست به تحريف عجيبي زده و بر خلاف آنچه مفسران و دانشمندان لغت بيان داشته اند، اين دو لفظ را (نبي و رسول) در رديف الفاظي كه معناي متباين دارند و هرگز در يك جا جمع نمي شوند آورده است. او مي گويد: «نبي كسي است كه از خدا خبر دهد مشروط بر اينكه داراي كتاب و شريعت نباشد و رسول كسي است كه براي هدايت مردم مبعوث شده مشروط بر اينكه داراي كتاب باشد.» [12] .
در آيات متعددي از قرآن مجيد بسياري از پيامبران آسماني، نبي و رسول خوانده شده اند. اگر اين دو لفظ معناي متباين و غير قابل جمع داشت؛ چرا در گروهي از پيامبران هر دو به كار رفته است؟

به عنوان نمونه: قرآن مجيد در آيه 41 سوره مريم درباره حضرت ابراهيم عليه السلام مي فرمايد:
«و اذكر في الكتاب ابراهيم انه كان صديقا نبيا.»
(از ابراهيم در اين كتاب ياد كن او راستگو و پيامبر بود.)
و در آيه 26 سوره ي حديد مي فرمايد:
«و لقد ارسلنا نوحا و ابراهيم.»
(ما نوح و ابراهيم را فرستاديم...»
و در آيه ي 19 سوره ي اعلي مي فرمايد:
«صحف ابراهيم و موسي...»
(در كتب ابراهيم و موسي...)

از اين سه آيه به خوبي استفاده مي شود كه ابراهيم در عين حال كه رسول و صاحب كتاب بوده نبي هم بوده است.
درباره حضرت موسي عليه السلام در آيه 51 سوره مريم مي فرمايد:
«و اذكر في الكتاب موسي انه كان مخلصا و كان رسولا نبيا.»
(و در اين كتاب (آسماني) از موسي ياد كن كه او مخلص بود و رسول و پيامبري والا مقام.)
از اين آيه هم به خوبي استفاده مي شود كه موسي عليه السلام در عين حال كه رسول بوده نبي هم بوده است.
درباره حضرت عيسي عليه السلام در آيه ي 71 سوره نساء مي فرمايد:
«انما المسيح عيسي بن مريم رسول الله.»
(مسيح فرزند مريم، رسول خداست.)
و در جاي ديگر از قول عيسي عليه السلام نقل مي كند كه گفته است: «اني عبدالله اتاني الكتاب و جعلني نبيا.» [13] .
(من بنده خدا و داراي كتابم، خدا مرا پيامبر قرار داده است)
درباره خود رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و اله مي فرمايد:
«الذين يتبعون الرسول النبي الأمي...» [14] .
(همانا كه از فرستاده ي (خدا) پيامبر امي پيروي مي كنند...)

با در نظر گرفتن اين آيات و دهها آيه ي مشابه آن به خوبي روشن مي شود كه كلمه ي نبي و رسول دو معناي متباين ندارند كه هر كس نبي بود، نمي تواند رسول باشد يا هر كس رسول باشد نبي نباشد.
ساير آياتي كه دلالت بر خاتميت پيامبر بزرگوار اسلام صلي الله عليه و اله دارند. عبارتند از: آيه 1 سوره فرقان، آيات 41 و 42 سوره فصلت، آيه 19 سوره انعام آيه 28 از سوره سبا و...

 

 

 

..................................................................................

پی نوشت :

[1] رحيق مختوم»، ج1، ص78
[2] قاموس توقيع منيع»، ج1، ص114

[3] جعفر سبحاني، خاتميت از ديدگاه عقل و قرآن، ص 26، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1353؛ ترجمه ي رضا استادي.
[4] سوره مطففين، 24.
[5] همان، 26.
[6] سوره يس، 65.
[7] سوره جاثيه، 23.
[8] سوره بقره، 7.
[9] ابن فارس، المقائيس، ماده خ ت م، البيان في اعراب القرآن ابوالبقاء عكبري، ج 2، ص 100؛ فيروزآبادي، قاموس الغة، ج 4، ص 102؛ جوهري، مختار الصحاح، ص 130؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 15، ص 55؛ مفردات راغب، ص 142.
[10] براي آگاهي از مدارك به اين كتابها رجوع كنيد: تبيان، ج 7، ص 331؛ مجمع البيان، ج 7، ص 91؛ المنار، ج 9، ص 225؛ الكاشف، ج 5، ص 178؛ كشاف، ج 2، ص 165 و...
[11] بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 11، ص 32.
[12] ميرزا ابوالفضل گلپايگاني، فرائد، ص 135.
[13] مريم، 6.
[14] اعراف، 157.

دیدگاه‌ها

احسنت آفرين خيلي استفاده كردم

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.