حجرالاسود در روایات فریقین
حجرالأسود، سنگ سیاهی است متصل به کعبه، که نزد مسلمانان بسیار ارزشمند و مقدس است؛ گفتارهای دینی پیرامون حجر الأسود، معمولاً در مدح و ارزشگذاری این سنگ بوده است. سنگی که از بهشت آمده و به نقل روایات در ابتدا سفید بود و اکنون بر اثر لمس انسانهای گناهکار سیاه شده است.
روایات زیادی در منابع فریقین در مورد حجر الاسود از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) نقل شده است؛
- برخی از این روایات، حجرالاسود را دست خداوند معرفی کرده است، در روایات آمده است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند:
«الحجر يمين الله فی ارضه فمن مسحه مسح يدالله.[1] حجرالاسود دست خدا در زمین است، هر که آن را لمس کند دست خدا را لمس کرده است.»
«الحجر يمين الله فی الأرض يصافح بها عبادة.[2] حجر الأسود، دست خدا در زمين است، كه با آن با بندگانش دست مىدهد.»
«الحَجَرُ يَمينُ الله فِي الأَرضِ، فَمَن مَسَحَ يَدَهُ عَلَى الحَجَرِ فَقَد بايَعَ الله أن لا يَعصِيَهُ.[3] حجر الاسود، دست خدا در زمين است. هر كه دست خود را بر آن بكشد، با خدا بيعت كرده كه او را نافرمانى نكند.»
«الحَجَرُ يَمينُ الله، فَمَن شاءَ صافَحَهُ بِها.[4] حَجر، دست خداست؛ هر كس بخواهد، به وسيله آن با خدا دست مىدهد.»
«استلموا الركْن فإنه يمين الله في خلقه يصافح بها خلقه مصافحة العبد أو الرجل، يشهد لمن استلمه بالموافاة.[5] ركن (حجرالاسود) را استلام كنيد! چون او دست خداست در بين بندگانش كه با آن با مخلوقاتش مصافحه میكند؛ مانند مصافحهای كه با بندۀ خود و يا با پناهندۀ خود میكند، و آن سنگ نسبت به كسانیكه او را استلام میكنند، در روز قيامت شهادت به برخورد و ملاقات و وفای به عهد و ميثاق میدهد.»
در توضیح این روایات که حجرالاسود را دست خداوند دانسته، برای اینکه شائبه تجسیم خداوند پیش نیاید، علمای شیعه و اهل سنت توضیح دادهاند که این عبارات مَجاز است.
ابن اثیر میگوید: این کلام از باب تمثیل و خیال پردازی است؛ اصل آن این است که هنگامیکه پادشاهی با مردی دست میدهد، آن مرد دست پادشاه را میبوسد، پس حجرالاسود نیز نسبت به خداوند همین منزلت را دارد و مانند دست آن پادشاه است از این حیث که بر آن دست کشیده و بوسیده میشود.[6]
سید مرتضی میگوید: این قول مجاز است و مراد از حجرالاسود، جهتی از جهات نزدیکی به خداوند است؛ پس کسیکه بر آن دست میکشد، نزدیک به اطاعت خدا میشود، و این فرد مانند این است که به خداوند سلام و درود فرستاده است.[7] علامه مجلسی در ادامه این کلام میگوید: «یمین» در اینجا، مقام طاعتی است که به وسیله آن به خداوند نزدیک میشود، به طریق مجاز و بسط دادن؛ چون از عادات عربها این بوده که هنگامیکه میخواستند با کسی همراه شوند، بیشترین انس به این صورت بود که با او دست داده و دست بر دستش میچسباند و چون میدانیم به خداوند، نزدیک شدن فیزیکی محال است، بنابراین این نزدیکی به معنای اطاعت و طلب رضایت خداوند است که تعبیر این مسئله به دست خداوند، نهایت بلاغت است.[8]
- دستهای دیگر از این روایات، حجر الاسود را بهشتی معرفی میکنند؛ از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) نقل شده است:
«الحَجَرُ الأَسوَدُ مِنَ الجَنَّةِ.[9] حجرالأسود، از بهشت است.»
«الحَجَرُ الأَسوَدُ مِن حِجارَةِ الجَنَّةِ.[10] حجر الأسود، از سنگ هاى بهشت است.»
حال برخی از روایات، حجرالاسود را تنها شیء بهشتی روی زمین میدانند و برخی دیگر آن را یکی از اشیاء بهشتی کره زمین معرفی میکنند؛ طبق همه این روایات، اتفاق در بهشتی بودن حجر الاسود است.
امام باقر (علیهالسلام) میفرماید: «سه سنگ وجود دارد که از بهشت به زمین آورده شدهاند: مقام ابراهیم (سنگی که ابراهیم بر آن پا نهاد و کعبه را ساخت)، سنگ بنیاسرائیل (سنگی که به وسیله معجزه الهی، حضرت موسی (علیهالسلام) بدان ضربه میزد و از آن برای بنیاسرائیل آب بیرون میآمد)، و حجرالأسود که خداوند آن را به ابراهیم داد، در حالیکه بسیار سفید و تابان بود و به جهت گناه انسانهایی که آنرا لمس کرده بودند، سیاه شد.»[11]
از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) نقل کردهاند: «لَيسَ فِي الأَرضِ مِنَ الجَنَّةِ إلاّ ثَلاثَةُ أشياءَ: غَرسُ العَجوَةِ، وأواقٍ تَنزِلُ فِي الفُراتِ كُلَّ يَومٍ مِن بَرَكَةِ الجَنَّةِ، والحَجَرُ.[12] در روى زمين جز سه چيز از بهشت نيست: نهالِ عجوه (نوعى خرماى خوب)، چند اوقيه (پيمانه و معيار وزن) آبى كه هر روز از بركت بهشت در فرات مىريزد و حجرالأسود.»
مسند احمد نیز در روایتی عجوه و صخره (که گفته شده صخره بیت المقدس است) را از بهشت دانسته است.[13]
ابن عباس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نقل میکند: «الحجر الأسود من حجارة الجنة وما فی الأرض من الجنة غيره.[14] حجر الأسود، از سنگ هاى بهشت است و در زمین، غیر آن شیء بهشتی وجود ندارد.»
پینوشت:
[1]. جامع الاحادیث، جعفر بن احمد قمی، ص80.
الفردوس، دیلمی، ج2، ص159.
الجامع الصغیر سیوطی، ح6517.
[2]. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج52، ص217.
سبل الهدی والرشاد، صالحی شامی، ج1، ص180.
[3]. الفردوس، دیلمی، ج2، ص159.
الجامع الصغیر سیوطی، ح6517.
[4]. المجازات النبویه، سید مرتضی، ص444.
[5]. الکافی، کلینی، ج4، ص406.
[6]. «هذا الكلام تمثيل وتخييل، وأصله أن الملك إذا صافح رجلا قبل الرجل يده فكان الحجر الأسود لله بمنزلة اليمين للملك حيث يستلم ويلثم.» النهایه، ابن اثیر، ج5، ص300.
[7]. «وهذا القول مجاز، والمراد أن الحجر جهة من جهات القرب إلى الله، فمن استلمه وباشره قرب من طاعته تعالى، فكان كاللاصق بها، والمباشر لها، فأقام عليه الصلاة.» المجازات النبویه، سید مرتضی، ص444.
[8]. بحارالانوار، علامه مجلسی، بیروت، ج96، ص228.
[9]. سنن نسائی، نسائی، ج5، ص226.
مسند احمد، احمد بن حنبل، ج21، ص380.
[10]. سنن الکبری، بیهقی، ج5، ص122.
[11]. بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج12، ص84.
[12]. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج1، ص77.
[13]. مسند احمد، احمد بن حنبل، ج34، ص249.
[14]. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص328.
المعجم الکبیر، طبرانی، ج11، ص146.
افزودن نظر جدید