کلاه بی پشم مدعیان قطبیت!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ راه و مسیر تصوف گرچه به دلیل جدایی از طریقهی اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) از ریشه ناصواب و منحرف بوده، اما صوفیان قرون گذشته آداب و رسوم خاصی در مسلک تصوف را مراعات میکردند که میراثخواران تصوف در عصر حاضر، آن آداب را یا به طور کلی نادیده گرفته و منسوخ کردهاند و یا به روشهای ابداعی و جدیدی تبدیل نمودهاند که همین امر نیز یکی از وجوه تمایز و افتراق بین تصوف قدیم با مدعیان صوفیه (دراویش فرقهای) در زمان ما گردیده است.
صوفیان در قرون گذشته برای هر مقامی که در مسلک خود تعریف کرده بودند، یک نوع لباس خاصی میپوشیدند و نوع پوشش ایشان نشانگر و گویای مقام و مرتبهی آن صوفی به حساب میآمد. مریدانی که تازه به مسلک تصوف قدم میگذاشتند، به سبک مخصوصی لباس میپوشیدند و کسانی که راهی را در تصوف طی کرده بودند سبک دیگر و مشایخ و اقطاب نیز به گونهای متفاوت، که همین تفاوتها جایگاه و منزلت صاحب لباس را برای اهل تصوف و سایرین نشان میداد. آیین پوشیدن لباس درویشی هم برای پوشنده و هم برای شخصی که میپوشد، قانون خاصی دارد و رعایت آن به همان اندازه مهم است که دقت در پوشیدن نوع لباس، آن اهمیت را دارد.
یکی از این آداب پوشیدن مُرقّعه[۱] بوده که نوعی لباس پشمین و دارای وصلههای متعدد است. شخصی که در مرام تصوف لایق پوشیدن این لباس میشده، بایستی سه شرط مهم را کسب کرده باشد. اولین شرط، خدمت کردن بی چون و چرا به خلائق، فارق از اینکه هر که باشد و هر کجا باشد و هر مذهبی داشته باشد! و شرط دیگر این بوده که خدمت حق را بکند و از تمامی لذات دنیوی و اخروی دل بکند و تنها خدا را پرستش کند و شرط سوم و آخر این که مراعات هوا و هوس دل را بکند و دل را از مواقع و مواضع غفلت از خدا نگه دارد.
وقتی این سه شرط انجام شد، مرید این آمادگی را دارد که مرقّعه بپوشد، اما شیخ و استادی که باید وی را ملبس به این لباس کند هم میبایست مطلبی را رعایت کند که هُجویری در کشف المحجوب آن را ذکر کرده است. وی مینویسد: «اما آن پوشنده که مرید را مرقّعه پوشد باید که مستقیم الحال بوَد که از جمله فراز و نشیب طریقت گذشته باشد و ذوق احوال چشیده و مشرب اعمال یافته و قهر جلال و لطف جمال دیده و باید که بر حال مرید خود مشرف باشد که اندر نهایت به کجا خواهد رسید؛ از راجعان [2] باشد یا واقفان یا از بالغان؟! اگر داند که روزی از این طریقت باز خواهد گشت، بگوید تا ابتدا نکند...»[3]
شخصی که این لباس را به تن مرید میکند، خود باید از اساتید کامل بهرهمند شده و به قول عوام، چشم بصیرت داشته باشد تا به احوال مرید آگاه باشد که آیا او شروط لازم برای پوشیدن لباس را کسب کرده یا نه و اگر کسب کرده، آیا در آینده نیز همین حالات فعلی را حفظ میکند یا از مسلک تصوف خارج میشود؟
این مباحث، امروزه در تصوف فرقه ای رنگ باخته و جایگاهی ندارد. شاید دلیل عمده و اصلی آن این مهم باشد که سردمداران و مشایخ صوفی معاصر، با اینکه ادعای گذشتگان در تشخیص حالات مریدان را دارند تا گذشته و حال و آیندهشان را ببینند، اما از پس این ادعا بر نیامده و توان حفظ ظاهری زاهدانه که حداقل خود را شبیه قدما کنند را ندارند.
در همین بحث پوشیدن مرقّعه، در جریان کیوان قزوینی، صوفی بلند پایه فرقه دراویش گنابادیه که بعداً از تصوف بازگشت و توبه نمود و دست به افشاگریها زد، میبینیم سلطان محمد گنابادی (موسس فرقه) که به کیوان قزوینی خرقه پوشاند، نتوانست آینده و بازگشت او را از مسیر تصوف پیشبینی کند و از پوشاندن خرقه و مرقّعه به او جلوگیری نماید.
همچنین محمد اسماعیل صلاحی مدعی قطبیت فعلی در این فرقه، با وجود اینکه درویش بهنام محجوبی زنده است، پیام تسلیتی خطاب به مادر و همسر او صادر کرده است!
به نظر میرسد این آداب و حرکات نوعی بازی است که مریدان را در سلک تصوف نگهداشته و عامیان را جذب قوانین ابداعی ایشان کرده و مقام و منزلت برای اقطاب و شیوخ ایشان حفظ گردد.
پینوشت:
[1]. لباس چهل تکه، نوعی خرقهی صوفیانه
[2]. کسانیکه مسیر حق را یافته و دست از سلوک انحرافی تصوف کشیدند.
[3]. کشف المحجوب هجویری، تصحیح عابدی ص ۷۴
افزودن نظر جدید