بررسی برخی از فرقههای خوارج و عقاید آنها
خوارج به کسانی میگفتند که با تکیه بر افکار ساده خویش، دین را به حسب فهم و اجتهاد خود تفسیر میکردند و تنها خود را مسلمان واقعی میپنداشتند و دیگران را از اسلام بیبهره میشمردند. آنان جنگ و مخالفت خود را تا آن هنگام که به قلمرو دین بازگردند، و اضافه بر ایمان به اصول دین، و به فروع آن عمل کنند واجب میدانستند. این گروه همان منافقانی بودند که در زمان پیامبر اکرم و نیز بعد از رحلت آن حضرت، حضور چشمگیر داشتند، منتها جرأت عرض اندام نمیکردند و اوج ظهور ایشان در زمان خلافت حضرت علی (علیهالسلام) بود که ماهیت زشت و خبیثت خود را نشان دادند و در نهروان با خلیفه مسلمین وارد جنگ شدند و شکست سختی خوردند، اما عقاید و افکار پوچ و باطل ایشان که سطحینگری به دین و سیاست بود، هیچگاه نابود نشد و هر از گاهی شعلهور میگشت و بعد از مدتی خاموش میشد.
نویسندهی کتاب «شیعه در برابر معتزله و اشاعره» به نقل از عبادی نویسنده کتاب «صور من التاریخ الاسلامی» نقل میکند که: «خوارج از قبیلههای تمیم، حنفیه، ربیعه و ... بودند که در زمان جاهلیت از موقعیت مهمی در میان اعراب برخوردار بودند و دین اسلام را به خاطر پسندیدن مبادی دموکراسی و آزادگی آن پذیرفتند... اینان به طمع اینکه مجد و عظمت خود را از طریق دین اسلام باز خواهند یافت، وارد دین اسلام شدند، اما در کار خود شکست خوردند و خلافت به آنان نرسید، چرا که اشرافیت مکه و مدینه خلافت را به خود اختصاص دادند و آنان بیبهره شدند...»[1]
از جمله این فرقههای خوارج عبارتند از:
- فرقه نجدات: که از پیروان نجد بن عامر حنفی بودند. او معتقد بود که دین دو امر دارد؛ یکی شناخت خدا و پیامبرش، و دیگری اقرار به همهی آنچه که از سوی خداوند آمده است. او حرام دانستن خون و اموال مسلمین و مردم را به سبب نادانیشان معذور میداند، مگر اینکه بر آنها اقامه حجت شود؛ همچنین معتقد بود که هر کس بر مجتهدی که در احکام خود خطا میکند بیم عذاب داشته باشد، کافر است، و هر کسی در هجرت به سوی آنها سستی کند، منافق است و خون و اموال کسانیکه تقیه میکنند و به سوی آنها مهاجرت نمیکنند حلال است، ... و معتقد است که اصرار بر گناه، چه صغیره و کبیره، شرک محض است... هر کس زنا کند و همهی منکرات و کبائر را بیآنکه بر آنها اصرار داشته باشد به جا آورد، از اسلام بیرون نرفته است...[2]
- فرقه عطویّه: که از پیروان عطیه بن اسود حنفی هستند. اینان معتقدند که واجب است از کودکان مشرکان پیش از رسیدن به سنّ بلوغ دوری کرد و چون بالغ شدند، باید به اسلام فرا خوانده... اینان معتقدند که خدا در اعمال بندگان هیچگونه رأی و تصرف ندارد، لذا بندگان، خود آفرینندهی افعال خویش هستند و کفر و ایمان در حوزهی قدرت آنان است.[3]
- فرقه عجارده: از پیروان عبدالکریم بن عجرد بوده که معتقد است که اعمال انسان آفریده خداوند است و بندگان در آن هیچ ارادهای ندارد.[4]
- فرقه شعیبیّه: که منتسب به مردی به نام شعیب است. اینان معتقدند به قَدَر، به معنای تفویض؛ نقل شده که شخصی به نام میمون، با او بر سر مالی که بر ذمه شعیب بود اختلاف کرد، شعیب به میمون گفت: آن را به تو خواهم داد اگر خدا بخواهد. میمون بنا به مذهبش که قدری بود به او گفت: بیشک خدا خواسته است که آن را به من بدهی، شعیب به او گفت: اگر خدا خواسته بود نمیتوانستم آن را به تو بدهم.[5]
- فرقه میمونیّه: منتسب به شخصی به نام میمون است که معتقدند ازدواج با دختران پسر و دختران دختر خود، و دختران دختر برادر و خواهر جایز است و مدعی هستند که خداوند دختران دختر و پسر، دختران خواهر و برادر را حرام نکرده است...[6]
- فرقه حفصیّه که منتسب به فرقه اباضیه است. اینان پیرو حفص بن ابو المقدام بوده که معتقدند که معرفت خداوند تنها میان شرک و ایمان قرار دارد، بنابراین اگر کسی خدا را شناخت و به آنچه جز اوست اعم از پیامبران، بهشت و دوزخ و... کافر شد و همهی منکرات را به جا آورد، او کافر است لیکن مشرک شمرده نمیشود.[7]
- فرقههای دیگر همچون:
یزیدیه که منتسب به یزید بن انیسه هستند و معتقدندند خداوند پیامبری از عجم مبعوث خواهد کرد و کتابی را بر او نازل میکند.
ضحاکیه که منتسب به ضحّاک است آنان معتقدند که اگر زنی با کافر ازدواج کند صفت مسلمانی به او نمیدهیم و اگر بمیرد نماز خواندن بر او واجب نیست.
بیهسیّه منتسب به ابیبیهس هیجم بن جابر است که اینان در اصول و فروع آراء انحرافی دارند؛ مثلاً شراب را حلال میدانند.
شبیبیّه که منتسب به شبیب بن یزید است و آنان معتقدند که زن هم میتواند امامت و خلافت کند.
و ... که برخی بر اثر گذر زمان محو و نابود شدند و بعضی دیگر هم خیلی ضعیف در بلاد اسلامی زندگی میکنند.[8]
پینوشت:
[1]. شیعه در برابر معتزله و اشاعره، هاشم معروف الحسنی، آستان قدس رضوی، مشهد، ایران، ص58.
[2]. مقالات الاسلامیین، ابوالحسن اشعری، دار النشر فرانز شتلینر، بیروت، لبنان، ج1 ص162.
[3]. همان، ج1 ص156.
[4]. همان، ج1 ص167.
[5]. همان، ج1 ص168.
[6]. همان، ج1 ص169.
[7]. همان، ج1 ص170.
[8]. همان، ج1 ص171-181.
افزودن نظر جدید