مناظره پیرامون مذهب مولوی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بعد از منتشر کردن پستی در شبکههای اجتماعی درباره مذهب برخی سران تصوف ازجمله مولوی، یکی از دراویش گفت: چطور میتوان مولوی که عاشق مولا علی (علیه السلام) بوده است را شخصی سنی به شمار آورد درحالیکه اشعار او در مدح و منزلت مولا علی (علیه السلام) گویای همهچیز است.
من: این نمیتواند دلیل بر شیعه بودن مولوی باشد چون فضائل و مناقب اهل بیت (علیهم السلام) توسط بسیاری از علمای بنام اهل سنت مانند شافعی و احمد بن حنبل (از امامان چهارگانه اهل سنت) نیز بیان شده است و صرف سرودن شعر در منقبت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اثباتکننده تشیع نیست. برای نمونه محمد بن ادریس( پیشوای مذهب شافعی) درباره امام علی (علیه السلام) چنین سروده است:
عـلـیٌّ حـُبَّـهُ جُنُّه امـامُ الناس والجنَّه
وصیُّ المـصـطـفـی حقّاً قـسیــم النّار و الجنَّه [1]
صوفی: پس تکلیف اشعار مولوی چه میشود؟
من: درمجموع اشعاری که مولوی در مدح حضرت علی (علیه السلام) سروده را نمیتوان انکار کرد ولی قطعاً او قصد داشته منقبت حضرت را بگوید. اما سخن در این است که معرفت مولوی نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حد اعتقادات شیعی نبوده و نهایتاً مانند سایر اهل سنت و در چارچوبهای اعتقادی آنها بوده است. حتی میتوان گفت که مولوی اشعار بیشتری را در مدح خلفای ثلاثه سروده است تا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام).
صوفی: خوب این دلیل نمیشود چون تاریخ زندگی مولوی هم از ارادت او به مولا علی (علیه السلام) حکایت میکند.
من: خوب این همان ارادت و محبتی است که همان سران اهل سنت مثل شافعیها نسبت به امام علی (علیه السلام) داشتند، مولوی هم مانند اینها محبت و ارادت به حضرت داشته نه اینکه پیرو مذهب حضرت باشد. چنانچه در کتاب مناقب العارفین افلاکی گزارشِ تاریخی مهمی از واکنش سلطان ولد (فرزند مولوی) به شیعه شدن الجایتو (سلطان محمد خدابنده و فرمانروای ایلخانی مغول در آن دوره) نقل شده که جالب و درخور توجه میباشد. بنابراین گزارش به سلطان ولد (فرزند مولوی) خبر رسید که سلطان محمد خدابنده بهواسطه روشنگری علامه حلی شیعه شده است و به ممالک تحت سلطه خود – که قونیه را نیز شامل میشد -دستور داده، تا نام سه خلیفه بر روی منابر اسلامی برده نشود.
فرزند مولوی به دلیل غیرت باطنی نسبت به مذهب تسنن شدیداً متغیر و ناراحت میشود و به فرزندش عارف چلبی دستور میدهد که عزم سفر کرده و خربنده (=توهین و ناسزا) را که گمراه شده و طریق جهنم را در پیش گرفته نصیحت نماید تا از این ضلالت نجات پیدا کند. در این حین اجل فرا میرسد و عمر سلطان ولد پایان مییابد و دستور وی برای ارشاد سلطان محمد خدابنده مسکوت باقی میماند. نکته جالب توجه این است که سلطان ولد (فرزند مولوی) در لحظات پایانی عمر نیز به عارف چلپی توصیه میکند که خربنده خان را فراموش مکن و بر وی سهل مگیر![2]
این گزارش تاریخی که توسط یکی از معاصران مولوی و فرزند او نقل شده نشاندهنده این است که چطور فرزند مولوی سینهچاک مذهب اهل تسنن است و قطعاً نمیتوان گفت که فرزند مولوی که تأثیر فراوانی از پدر گرفته است، مذهبی خلاف مذهب پدرش را انتخاب کرده باشد. لذا این نقل تاریخی گویای حقیقت مذهب خاندان مولوی است.
پینوشت:
[1]. دیوان شافعی، چاپ مصر، ص 32
[2]. افلاکی، احمد، مناقب العارفین، ج ۲، ص ۸۵۸ – ۸۶۰
افزودن نظر جدید