دلایل و عوامل قیام عاشورای حسینی در نگاه امام خمینی
هر قیامی دلایل و انگیزهی خود را دارد، حال میخواهد به پیروزی منجر گردد و یا به شکست منتهی شود. آنچه از این قیام نشان داده میشود، چهره واقعی ظالمان و ستمگرانی است که برای باقیماندن چند صباحی حکومت، دست به جنایاتی میزنند تا به خیال خود دفع حادثه کنند در حالیکه خود نمیدانند که با این فجایع، گور خود را برای همیشه از بیخ و بن برمیکنند و جز لعن و نفرین ابدی چیزی را برای خود باقی نمیگذارند. از این موارد در تاریخ بشریت فراوان مشاهده شده و عدالتخواهان و آزادیطلبان راهی جز قیام، ولو به قیمت همه چیزشان حتی جانشان را ندارند که نمونه بارز و جاودانه آن، حادثه عاشورای سال (61 هجری) بود که توسط فرزند دختر پیامبر خاتم شکل گرفت و همگان به تأسی و تبعیت از این حرکت، (عدم تسلیم در برابر ظلم و ستم) فرا خوانده میشوند که از جمله ایشان امام خمینی، بتشکن تاریخ معاصر است. او با همین روش حکومت ستمشاهی را نابود ساخت؛ لذا در بیانات شیوای خود دلایل قیام عاشورا را برای مردم ایران اینگونه تبیین و تشریح میکند: «در صدر اسلام پس از رحلت پیامبر... میرفت که با کجرویهای بنیامیه، اسلام در حلقوم ستمکاران فرو رود و عدالت در زیر پای تبهکاران نابود گردد که سید الشهداء (علیهالسلام) نهضت عظیم عاشورا را برپا کرد.»[1] و میفرماید: «مکتبی که میرفت با کجرویهای تفالهی جاهلیت و برنامههای حسابشدهی احیای ملیگرایی و عروبت با شعار (لاخبر جاء ولا وحی نزل) یعنی نه خبری آمد و نه وحی نازل گشت، محو و نابود شود و از حکومت عدل اسلامی یک رژیم شاهنشاهی بسازد و اسلام و وحی را به انزوا کشاند که ناگهان شخصیت عظیمی... مانند سیدالشهداء قیام کرد...»[2] و میفرماید: «سیدالشهداء دید که معاویه و پسرش دارند مکتب را از بین میبرند و اسلام را وارونه جلوه میدهند... دید که اینها خلاف شرع میکنند... امام جماعت میشوند، مجالس آنها، مجالس لهو و لعب است، همه چیز «فساد و تباهی» در آنها بود و به دنبال آنها مردم و جماعت هم بودند... منبر و خطابه هم داشتند، به اسم رسولالله بر ضد رسولالله کار میکنند، فریادشان «لا اله الا الله» بود اما بر ضد الوهیت قیام میکنند، اعمال و رفتارشان شیطانی بود، لکن فریادشان فریاد خلیفه رسولالله بود...»[3]
ایشان میفرماید: «یزید بعد از معاویه سلطان شد... سلطان عصرش گردید... حضرت سید الشهداء (علیهالسلام) به چه حجت با این سلطان عصرش طرف شد؟ با ظلالله طرف شد؟ سلطان را نباید دست زد و کاری به او داشت!... سلطانی که شهادتین میداد و میگفت من خلیفه پیامبر هستم... او آدمی بود که میخواست این ملت را استثمار کند،... ملت و منافع آن را میخواست بخورد، هم خودش بخورد و هم اتباع و پیروانش بخورند...»[4] و میفرماید: «سلطنت و ولایتعهدی همان طرز حکومت شوم و باطلی است که حضرت سیدالشهداء برای جلوگیری از برقراری آن قیام کرد و شهید شد، برای اینکه زیر بار ولایتعهدی یزید نرود و سلطنت او را به رسمیت نشناسد، قیام فرمود و همه مسلمانان را به قیام دعوت کرد...»[5] و نیز میفرماید: «خطری که معاویه و یزید، بر اسلام داشتند این نبود که غصب خلافت کردند، این خطر کمتر بود... اینها میخواستند که اسلام را به صورت سلطنت دربیاورند... به اسم خلیفه رسولالله اسلام را منقلب کرده و تغییر دهند، به یک رژیم طاغوتی... لذا با قیامش آن را دفع کرد.»[6] همچنین میفرماید: «... سیدالشهداء مطلبی را از جدّش فرمودند... هر که ببیند که یک سلطان جائری را، و در مقابلش ساکت بنشیند، نه حرف بزند و نه عملی انجام بدهد، این آدم جایش جای همان سلطان جائر است در جهنم...»[7]
پینوشت:
[1]. صحیفه نور،امام خمینی، انتشارات شرکت سهامی چاپخانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ایران، ج4 ص100.
[2]. همان، ج12 ص181.
[3]. همان، ج7 ص230.
[4]. همان، ج3 ص8.
[5]. ولایت فقیه، امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، ایران، ص11.
[6]. صحیفه نور، امام خمینی،، انتشارات شرکت سهامی چاپخانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، ایران،ج7 ص37.
[7]. همان، ج4 ص42.
افزودن نظر جدید