سخن عجیب امام حسین(ع) به پسر عمر بن خطاب در جریان قیام عاشورا
در جریان قیام عاشورای حسینی افراد زیادی از مردم کوفه، حمایت خود را نسبت به پسر پیامبر اکرم اعلام کردند، منتها حوادثی رخ داد که این حرکت و حمایت سست گردید و منجر به این شد که سفیر امام حسین (علیهالسلام) یعنی مسلم بن عقیل در کوفه بدون حامی بماند و نهایتاً در کوفه به شهادت برسد؛ گروهی اندکی هم به صورت مخفیانه خود را به حضرت رساندند که از جملهی آنها حبیب بن مظاهر و... بودند که در روز عاشورا به شهادت رسیدند، گروهی دیگر هم پس از امام حسین (علیهالسلام) حرکت امام را ادامه دادند و به انتقام گرفتن از خون آن حضرت پرداختند که از جملهی اینان توابین بودند که جنگیدند و به شهادت رسیدند، و نیز قیام مختار ثقفی بود که قاتلین صحرای کربلا را از دم تیغ گذرانید.
در جریان قیام امام حسین (علیهالسلام) برخی دیگر به زعم و گمان و پندار خود، امام را نصیحت کردند که به کوفه و عراق تشریف نبرند، چرا که مردم کوفه و عراق مردمانی نبودند که بشود به آنان اعتماد کرد و اینان امتحان خود را در گذشته نه چندان دور، خیلی بد پس داده و با حضرت علی و امام حسن (علیهماالسلام) بد معامله کرده بودند، و جالب اینکه معاویه هم طی نامهای خطاب به امام حسین (علیهالسلام) متذکر این موضوع شده بود؛ آن زمانی که امام مردم را به دعوت پنهانی فرا خوانده بود و معاویه از ارتباط مردم کوفه با امام حسین (علیهالسلام) آگاه بود، لذا به امام نوشت که : «... و اهل العراق من قد جرّبت قد افسدوا علی ابیک و أخیک...[1]... تو خود میدانی که مردم عراق با پدر و برادرت چه کردند...» اما امام حسین (علیهالسلام) به سفارشات آنها توجهی نکرد، زیرا میدانست که این شایعات بیاساس بوده، در نتیجه یزید از راههای گوناگون به مقابله برخاست تا از حرکت امام به سوی عراق جلوگیری کند، لذا به ابن عباس نامه نوشت که تو بزرگ اهل بیت هستی و تجربه کردهای که مردم کوفه طرفدار اهل بیت نیستند... پس از آن بود که ابن عباس از در نصیحت و خیرخواهی به امام حسین (علیهالسلام) چنین میگوید که: «به من خیر رسیده که تصمیم دارید به سوی عراق بروید، آنان اهل حیله و مکر هستند و تو را به جنگ فرا میخوانند...»[2] همچنین عبدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم میگوید: «-یا حسین- من تو را به صبر و آنچه مردم پذیرفتهاند دعوت میکنم -یعنی قبول حکومت یزید و بیعت با او-...» اما امام حسین (علیهالسلام) در پاسخ به او فرمود که وظیفه شما این است که مرا یاری کنید و بعد فرمود: «فوالذی بعث جدّی محمد لو آن اباک عمر بن الخطاب أرک زمانی لنصرنی کنصرته جدّی...[3] سوگند به کسیکه جدّم محمد را برانگیخت، اگر پدرت عمر بن خطاب زمان مرا درک میکرد، به یاری من برمیخاست، چنانکه به یاری جدّم برخاست...»!!!
در نتیجه امام حسین (علیهالسلام) با بینش خاص امامت خود، برداشتهای غلط اینگونه افراد را گوشزد کرد و راه آینده را برای آنها ترسیم کرد و به نصایح به اصطلاح مصلحت اندیشانه و غلط آنان اعتنا نفرمود و قیامی را آغاز کرد که دودمان بنی امیه را محو و نابود کرد.
پینوشت:
[1]. تاریخ الاسلام، ذهبی، دارالکتاب العربی، بیروت، لبنان، ج2 ص340.
[2]. مروج الذهب، مسعودی، ، ذکر مقتل الحسین بن علی بن ابیطالب، ج3 ص64.
[3]. مقتل، خوارزمی، انوار الهدی، قم، ایران، ج1 ص193.
الفتوح، ابن اعثم کوفی، دارالاضواء، بیروت، لبنان، ج5 ص43.
افزودن نظر جدید