عقیده ابن تیمیه دربارهی جسم بودن خداوند
با ظهور دین اسلام، پیامبر اکرم و معصومین، با هرگونه عقایدی که خدا را به گونه دیگر معرفی میکرد، به مبارزه برخاستند. مثلاً مبارزه اسلام با مسیحیت در این بود که اسلام از مسیحیان برای اینکه خدا را سه تا (پدر، پسر، روح القدس) معرفی میکردند انتقاد میکرد و یا با یهودیان که آنان خدا را به گونهای نشان میدادند که لازمهاش جسم بودن خدا و تشبیه او به مخلوقات بود، مخالفت میکرد، چرا که توحیدی که دین اسلام مردم را به سوی آن میخواند این بود که خدا را از هرگونه مظاهر تشبیه و مانند دانستن به مخلوقاتش پاک و منزه میکرد.
تا اینکه در همان قرون نخستین دین اسلام، گروهی در میان مسلمین پدید آمدند که با نادرست فهمیدن برخی از آیات قرآنی و احادیث نبوی، قایل به عقایدی شدند که مسیحیان و یهودیان معتقد به آن بودند و این گروه به مجسمه (قایلین به جسم بودن خدا) مشهور و معروف شدند. بعدها و در قرون متأخر، ابنتیمیه عقایدی را بیان کرد که نزدیک به عقاید مجسمه بود. او برای اثبات عقاید اینچنینی خود، کتابهایی را هم به رشته تحریر و نگارش درآورده بود که از جملهی آنان: کتاب اثبات الصفات و العلو و الاستوی، شرح حدیث نزول، عرش الرحمن، و... بود و این در حالی است که خدا را آنگونه که باید میشناخت، نشناخت و احادیث نبوی را درست نفهمید.
مثلاً حضرت علی (علیهالسلام) در خطبهای راجع به معارف الهی میفرماید: «اول دین شناخت خداست و کمال شناخت خدا، تصدیق اوست و کمال تصدیق او، توحید است و کمال توحید او، اخلاص به اوست و کمال اخلاص به او، نفی صفات از خداست؛ چون هر صفتی گواهی میدهد که وی غیر موصوف است و نیز هر موصوفی شهادت میدهد که او غیر از صفت است، در نتیجه دو چیز است، پس اگر کسی خدا را چنین وصف کند، به درستی او را همراه چیزی قرار داده و اگر کسی خدا را همراه چیزی قرار دهد، او را دوتا دانسته و هر کس خدا را دوتا بداند، او را تجزیه و متعدد کرده و هر کسیکه او را متعدد و تجزیه کند، او را نشناخته و هر کسیکه خدا را نشناسد و مکانی برای او قرار دهد و به او اشاره کند، او را محدود کرده است و هر کسیکه او را محدود کند، او را شمارش کرده است.»[1]
اما میبینیم ابنتیمیه در کتاب خود میگوید: «و اگر مرادِ مخالف ما، نفی صفاتی است که خدا و رسولش، خداوند را آنچنان وصف کردهاند و آن صفات به واسطه نصوص و حقیقت عقل ثابت شده است، ما چنین نفی را برای او ردّ کرده و به او میگوییم که همهی آن اوصاف حق هستند، هر چند اثبات آن لازمهاش جسم داشتن نامیده شود، یا بگویند که این صفات تنها در کسیکه جسم است، خواهد بود و آنچه در قرآن و سنت ثابت شده و اسلاف امت بر آن اجماع کردهاند، حق است... بنابراین اگر مراد کسیکه قایل به جسمانیت خداست، همان چیزی است که نصوص شرعی آن را ثابت کرده است، ما نظرش را درست میدانیم...»[2] و یا در جای دیگر میگوید: «برداشتن دستها هنگام دعا، دلیل است که خدا در بالاست.»[3] و یا در جای دیگر گفته است: «بدون شک خدا در یک سمت و مکانی قرار دارد که آن سمت بالاست و خدا در آسمان بر عرش قرار گرفته و عرش را پُر کرده است... او اعضا و جوارحی از قبیل چشم و دست و پا دارد...»[4]
در نتیجه او میخواهد بگوید اوصافی که برای خداوند در قرآن و سنت آمده آن را به صورت ظاهرش باید حمل کرد تا اینکه تأویل و تفسیر و... گردد، و اینجاست که نظرات انحرافی او باعث گردید که از جامعه اسلامی طرد گردد و نهایتاً در همان زندان بمیرد.
پینوشت:
[1]. «اول الدین معرفته، و کمال معرفته التصدیق به، و کمال التصدیق به توحیده، و کمال توحیده الاخلاص له، و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه، لشهادت کل صفه، انها غیر الموصوف و شهاده کل موصوف انه غیر الصفه...» نهج البلاغه، سید رضی، چاپخانه فرهنگ، انتشارات فیض الاسلام، تهران، ایران، خطبه 1 ص23.
[2]. «و ان أراد نفی ماثبت بالنصوص و حقیقه العقل ایضاً مما وصف الله و رسوله منه فهذا و ان سمی ذلک تجسیماً او قیل أن هذه الصفات لاتکون الالجسم فما ثبت بالکتاب و السنه و أجمع علیه سلف الامه هو حق...» الفتاوی الکبری، ابن تیمیه، دار المعرفه، بیروت، لبنان، ج6 ص546.
[3]. «رفع الیدین فی الدعاء دلیل علی ان الله تعالی فی جهه العلو.» رساله حمویه، ابن تیمیه، مکتبه الغرباء الاثریه، مدینه، عربستان، ص94.
[4]. «ان الله تعالی فی جهه هی جهه الفوق و هو فی السماء مستو علی العرش و قد امتلا به العرش... و ان له اعضاء و جوارح من أعین و أیدی و أرجل...» منهاج السنه النبویه، موسسه قرطبه، قاهره، مصر، ج1 ص250.
افزودن نظر جدید