رسیدن به معارف عرفانی در عین دور بودن از اهل بیت!!!

  • 1398/03/16 - 23:16
در مورد ابن عربی و امثال او، همیشه این سؤال مطرح بوده است که چطور ممکن است، کسی که معارف عمیقی را درک کرده، در تشخیص راه حق اهل‌بیت (علیهم السلام) دچار خطا و انحراف شود و از حقیقت دور بماند. همچنین در این صورت، تکلیف مطالب و نظریات عمیق عملی او چیست؟

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در شبکه‌های اجتماعی کلیپی از مراسم فرقه صوفیه قادریه منتشر کردیم که در حال انجام حرکاتی نامتعارف مانند خودزنی با چاقو و قمه و همچنین فروکردن چاقو و سیخ به بدن خود هستند. در توضیح این پست به این پرداختیم که عرفان، واژهٔ مظلومی است که تقریباً همه اصطلاحات آن توسط متصوفه به سرقت رفته است! فرقه‌هایی مانند این فرقه حتی پا را فراتر گذاشته و برای خود حالات عرفانی اختراع و شبیه‌سازی کرده و به‌عنوان عرفان به خورد عوام داده‌اند. برای مثال، انجام کارهای چندش‌آور و پست را به‌عنوان کرامت معرفی کرده و خود را عارف خطاب کرده‌اند... درحالی‌که عرفان اسلامی که مبنای آن ثقلین (قرآن و روایات) است با مطالب ابن عربی‌ها و افعال دراویش قادری و افکار التقاطی طریقت‌های شیعی و در یک‌کلام با عرفان مسلمین! متفاوت است...

بعد از منتشر کردن این پست در فضای مجازی، شخصی به این مسئله ایراد گرفت که چرا نام ابن‌ عربی همراه با این انحرافات بیان شده است و گفت: گرچه آشنایی مختصری با ابن عربی دارم ولی فکر نمی‌کنم انحراف از مبانی که ما به آن اعتقاد داریم در شخصی مثل ابن عربی این‌قدر زیاد باشد. چون حتی در کلام بزرگان هم به برخی نوشته‌های او ارجاع داده می‌شود.

من: درست است که برخی از بزرگان ارجاعاتی به ابن عربی داشتند ولی این دلیل بر قبول و تأیید ابن عربی نمی‌شود. ابن عربی و امثال او را باید با افکار و عقایدشان شناخت، نه‌فقط با یک ارجاع. البته نظرات زیادی درباره ابن عربی مطرح هست، مثلاً شهید مطهری دربار او می‌گوید: «هیچ‌کس به‌اندازه محی‌الدین درباره‌اش اظهارنظر متناقض نشده است. بعضی او را از اولیاءالله و انسان کامل و قطب اکبر می‌دانند و بعضی او را یک کافر مرتد و گاهی ممیت الدین و گاهی ماحی الدین خوانده‌اند. حرف‌هایش هم همین‌طور است، بعضی حرف‌هایش که از او شنیده شده است، شاید از منحط‌ترین حرف‌هاست و در مقابل عالی‌ترین و پرارج‌ترین حرف‌ها هم از او شنیده شده است.»[1]

یا به‌عنوان مثال علامه طباطبایی که خود یک عارف حقیقی بودند در رد ابن عربی می‌گوید: «باوجوداینکه ابن عربی متوکل را از اولیاء خدا دانسته است، آیا می‌توان به سخن او اعتماد کرد؟» [2] سخنان این‌چنین در مدح خلفای ثلاثه و خلفای بنی امیه و بنی‌عباس کم نیست. مثلاً ابن عربی شافعی را از اوتاد، ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و عمر بن عبدالعزیز و متوکل را از طبقات اولیاء می‌داند. [3] این‌ها همگی حکایت‌کننده این هستند که اگر ارجاعاتی به سخنان و نظریات علمی او شده، ردیه هایی هم در مورد نظریات و عقاید او هم نوشته شده.

گفت: این تعریف و تمجید علمای سنی و عرفای آن‌ها از معاویه و دیگران را همیشه داشتیم و اینجاست که تعارض بزرگی به وجود می‌آید. از طرفی شخصی مثل مولوی جلال‌الدین بلخی نشان می‌دهد که حرف‌هایش، حرف‌های یک انسان منحرف و سطحی نیست. از طرف دیگر در مورد معاویه شعر سرایی می‌کند!!! یا همین‌طور همین ابن عربی! مهم این است که با این تعارض چه باید کرد؟ آیا باید نوشته‌ها و برخی مطالب عمیق ایشان کنار گذاشته شود؟ یا اینکه باید سخنان او را فیلتر کرد؟ حال سؤال این است که چطور کسی که معارف عمیقی را درک کرده، در تشخیص راه حق اهل‌بیت (علیهم السلام) چنین خطایی کرده؟

من: باید تمام سخنان و عقاید انسان‌ها را با قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) سنجید و اگر مطابقت داشت پذیرفت و الا نه. این عمومیت را حتی برای امثال مولوی و شمس و ابن عربی را نیز قائلیم و معتقدیم که حتی این افراد نیز باید با خط کش قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) به آن‌ها نگاه کرد. برای تأیید شخصیت‌های این‌چنینی نباید فقط شعر، که یک ذوق هنری است ملاک باشد، بلکه آنچه نشان دهنده چهره واقعی این افراد است، افکار و عقاید آن‌هاست نه اشعار آن‌ها.

گفت: هنوز هم تعارضات من برطرف نشدند.

من: مولوی با آب‌وتاب از معاویه شعر سرایی می‌کند چون کار معاویه را قبول داشته است. ابن عربی متوکل عباسی را از اولیاء خدا می‌داند، چون او را قبول داشته است. سیره و روش حکومت آن‌ها را قبول داشته است. اما در مورد این تعارضاتی که برای شما پیش آمده یک مثالی می‌زنم که متوجه شوید که رسیدن به علوم عرفانی مختص شیعیان نیست. غزالی کیست؟ صاحب کتاب بزرگ احیاءالعلوم، کتابی که در اخلاق به‌عنوان کتاب مرجع شناخته شده است. غزالی را از بزرگان عرفان و اخلاق می‌دانند، ولی سنی مذهب و حتی برخی او را ناصبی می‌دانند. اگر زندگی او را بررسی کنید می‌بینید که خودش و برادرش هر دو دشمنی خاصی با اهل بیت (علیهم السلام) و مسئله ولایت داشتند. این نشان از آن دارد که رسیدن به قسمتی از معارف و برخی نظریات عرفانی مخصوص شیعه نیست، ولی معتقدیم که رسیدن به حقیقت عرفان و معارف صحیح الهی که از خطا به‌دور باشد، جز از راه قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) ممکن نیست. کما اینکه همین افراد مانند غزالی، مولوی و ابن عربی که هر سه سنی مذهب بودند در معارف و عرفان به خطا رفته‌اند. لذا آنچه آن‌ها از او به عرفان یاد می‌کنند را نمی‌توانیم عرفان حقیقی بدانیم.

پی‌نوشت:
[1]. مطهری، مرتضی، شرح مبسوط منظومه، ج 1، صص 238 و 239
[2]. الهامی داوود، داوری‌های متضاد درباره ابن عربی, مکتب اسلام، قم، 1379، ص 10
[3]. ابن عربی، محمد بن علی، فتوحات مکیه، مترجم خواجوی، نشر مولی، تهران، 1388، ج 2، ص

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.