غلو صوفیه درباره مقام قطب

  • 1398/02/29 - 13:48
سران فرقه های صوفیه ادعاهای غلوآمیزی در شأن خود قائل اند و با ادعای نیابت از معصومین (ع) خود را ولی الله و خلیفه الله می نامند. محققین مشهوری مثل نیکلسن به سطح بالای این غلوها اشاره کرده که چطور این افراد خود را متحد با خدا دانسته و عمل خود را عمل خدا میدانند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ سران فرقه‌های صوفیه ادعاهای غلوآمیزی در شأن خود قائل‌اند و همواره پیروان خود را بر همین مبنا تربیت کرده‌اند و به‌واسطه ادعای اتصال به امام معصوم (علیه السلام) خود را قطب عالم می‌دانند و این قطبیت و مظهریت تام را با نوشتن کاغذی بنام اجازه‌نامه، بعد از خود به دیگری منتقل می‌کنند.

چنانچه نورعلیشاه ثانی، قطب دوم سلطان علیشاهی در اجازه‌نامهٔ فرزندش می‌نگارد: «شیخ محمدحسن صالح علیشاه بعد از رحلت این ضعیف (نورعلیشاه) در حیات خود مطاع کل و مظهر تام خواهند بود و امر ولایت و خلافت کلیه در این صورت در رحلت من منتقل به آن جناب خواهد بود»[1]

غلو اقطاب و مشایخ صوفیه درباره شأن و مقام قطب را در سخنان و آثار تمام فرق صوفیه می‌توان دید. این غلوها به حدی است که حتی توجه محققین غیرمسلمان نیز به آن‌ها جلب شده است. نیکلسن یکی از محققین حوزه تصوف است که به غلو درباره قطب اشاره کرده و می‌گوید: «غلو در مقام پیر و مرشد تا آنجا بود که آنان را روحاً و متحداً باخدا می‌شمردند و اعمالشان را اعمال خدا می‌دانستند». [2]

ازجمله مصادیقی که می‌توان برای ادعای نیکلسن مطرح کرد سخنان و غلوهای ملاسلطان گنابادی است که اطاعت از خود و دیگر اقطاب را اطاعت از خدا و رسولش دانسته و حتی اطاعت از خود را هدف خلقت مریدان خود می‌داند و می‌گوید: «پس عزیز من... دست بیعت و متابعت به دست او ده تا به برکت اطاعت و انقیاد او که فی الحقیقه طاعت رسول (صلی الله علیه و آله) و طاعت خداست از چنگ راه زنان، امان یابی و از مهاوی طبع که درکات جحیم است خلاص شوی، زیرا که مقصود از خلقت تو این اطاعت و اقتدا است. بلکه می‌گوییم که ارسال رسل و انزال کتب و زحمت انبیاء و مشقت اولیاء از برای ارادت و اقتدا است.» [3]

از دیگر سخنان کفرآمیز و غلو ملاسلطان گنابادی در دیگر کتابش این است که خود و دیگر اقطاب را با توجیهاتی تا سرحد خدایی بالابرده است. ملاسلطان گنابادی در کتاب ولایت نامه می‌نویسد: «صاحب ولایت کلیه مطلقه را الله توان گفت؛ با این نظر و این لحاظ که فانی است در جهت غیب‌بینی و علی توان گفت به آن اعتبار که مضاف به کثرات است و مستعلی بر کل است و رب توان گفت، که تربیت کل موکول (ملکوت) با اوست و خالق توان گفت به اعتبار این‌که خالقیت حق‌تعالی شأنه به‌واسطه آن ظهور یافت و همچنین جمله اسماء.»[4]

همین سخنان و مقامات غلوآمیز است که باعث می‌شود مریدان این افراد، چشم و گوش خویش را بر روی نواقص و انحرافات این افراد ببندند و جز شأن و مقام بالای الهی چیز دیگری نبینند و آن‌ها را جز ولی‌الله و خلیفه‌الله نداند!!! عجیب نیست که مریدان این افراد این‌چنین خاضعانه همچون عبدی ذلیل در برابر قطب خویش سر به سجده می‌گذارند.

پی‌نوشت:
[1]. بیچاره گنابادی، محمدحسن (صالح علیشاه)، نامه‌های صالح، حقیقت، تهران، 1380 ه ش، ص 77
[2]. نیکلسن، تاریخ تصوف، به نقل از ارمغان خانقاه، محمدتقی رهبر، ص 256
[3]. گنابادی، ملاسلطان، سعادت‌نامه، نشر حقیقت، تهران، 1379 ه ش، ص 92 و 93
[4]. گنابادی، ملاسلطان، ولایت نامه، نشر حقیقت، تهران، 1380 ه ش، ص 15

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.