نزدیکی دیدگاه فرقه سلطان علیشاهی با دیدگاه اهل سنت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فرقه سلطان علیشاهی باوجود ادعای تشیع، عقیدهای مخالف مذهب شیعه دارند و غرض از این عقیده نوعی اجماع میان شیعه و سنی است، تا هم بتوانند در جامعه شیعی زندگی کنند و هم خللی به عقیدهٔ صلح کلی ایشان که بنیان تفکر صوفیگری است، وارد نشود. سلطان محمد گنابادی موسس این فرقه، به گونهای مسئله را مطرح میکند که گویی به جریان غدیر خم و نص صریح وحی بر خلافت و جانشینی علی (علیه السلام) در بُعد ظاهری، باطنی و سیاسی و اجتماعی آن اعتقادی ندارد. او بهصراحت بیان میکند: «نبی مکرم اسلام چون رحلت کردند، علوم ولایت معنوی را به علی (علیه السلام) داد؛ ولی دعوت ظاهر و ریاست ظاهری خودبهخود با حضرت رسول ختم شد؛ زیرا دعوت ظاهری از دیگران که خلفای ثلاثه باشند برمیآید و ازاینجهت ریاست ظاهری به علی (علیه السلام) نرسید.» [1] این تعابیر از شخصی که ولایت اقطابی را پذیرفته که عموماً از اهل سنت هستند، بعید نیست؛ اما نکته اینجاست که ایشان دعوی تشیع داشته و بر ادعای خود مصرند. حتی دیگر اقطاب و مشایخ این فرقه نیز سخنانی را مطرح میکنند که به افکار و عقاید اهل سنت نزدیک است و هیچ تشابهی به عقاید شیعه ندارد. لذا بعد از شنیدن یا خواندن سخنان بزرگان این فرقه درباره خلفای غاصب، این امر به ذهن تداعی میشود که گویا این بزرگان این فرقه ارادت خاص و ویژهای برای این افراد قائل هستند.
بعد از منتشر کردن این موضوع، یکی از دراویش گفت: تهمت و افتراء به اولیاء خدا گناه بزرگی است. چرا به بزرگان این سلسله توهین میکنید؟ چطور ارادت بزرگان این سلسله به اهل سنت و خلفای آنها را ثابت میکنید؟ درحالیکه ما در عزاداری اهل بیت (علیهم السلام) شرکت میکنیم.
من: برای این حرف، چندین دلیل دارم. اولاً شما اگر در جلسات قطب و یا مشایخ خودتان دقت کرده باشید میبینید که برای مستندات خود یا سخنان و روایات شاذ را نقل میکنند یا اینکه از سخنان و روایاتی استناد میکنند که از اهل سنت نقل شده است. چرا جنس سخنان بزرگان شما به دیدگاه اهل سنت نزدیکتر است تا به دیدگاه شیعه؟ اولین مصداق بارزش همین سخن ملاسلطان گنابادی درباره ولایت ظاهری آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) که بازگوکننده دیدگاه اهل سنت است. دومین مصداقی که میتوانم برای شما ذکر کنم درباره شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) است که دکتر نورعلی تابنده شهادت حضرت را به وفات تعبیر کرد و قائل به این شد که حضرت وفات کردند و این عین دیدگاه اهل سنت است. سومین مصداق اینکه حتی مشایخ شما نیز بر همین منوال سخنرانی میکنند و دیدگاهشان به اهل سنت و حتی وهابیت نزدیکتر است تا به دیدگاه شیعه. بهعنوان مثال یوسف مردانی از مشایخ فرقه شما در سخنرانی خود به تعریف و تمجید از خاندان بنی امیه و بنیعباس پرداخت و گفت: «تمام خلفای بنی امیه و بنیعباس اهل علم، فضل و حدیث و آیات و اخبار بودند، چون بر محور اسلام حکومت میکردند!» [2]
درویش: با پرداختن بهظاهر این سخنان چیزی ثابت نمیشود. باید اهلش، این سخنان را تبیین و توضیح دهند. بهعنوان مثال منظور جناب شیخ یوسف مردانی از (بر محور اسلام) بر محور قرآن بوده است.
من: اولاً این سخنان بزرگان شما نه از جنس آیات و روایات است، نه از جنس سخنان غامض عرفانی که نیاز به تبیین و تفسیر داشته باشد. ثانیاً اینکه شما میگویید منظور یوسف مردانی از اسلام، قرآن بوده است، فقط برای توجیه است و اگر هم این توجیه شما را قبول کنیم، بازهم چیزی عوض نمیشود. چون اگر بپذیریم که بر محور اسلام یا قرآن حکومت میکردند این یعنی اینکه حکومت کردن آنها مشکلی نداشته است!!! درحالیکه اصلاً اینطور نبوده است چون خاندان بنی امیه و بنیعباس هر دو از غاصبان خلافت بودند و حکومت آنها غاصبانه و ظالمانه بوده است. چطور یوسف مردانی حکومت افرادی مثل معاویه و یزید که از خاندان بنی امیه بودند را بر اساس اسلام میداند و ایشان را انسانهای فاضل و عالمی میداند؟ درحالیکه بارها و جاهای مختلفی مثل زیارت عاشورا هر دو خاندان بنی امیه و بنیعباس مورد لعن اهل بیت (علیهم السلام) واقع شدهاند. همه اینها نشان میدهد که چقدر دیدگاه فرقه سلطان علیشاهی به دیدگاه اهل سنت و حتی وهابیت نزدیک است.
پینوشت:
[1]. سعادت نامه، گنابادی ملا سلطان، تصحیح حسینعلی کاشانی، حقیقت، تهران 1379، صص189-188
[2]. سخنرانی یوسف مردانی، 25 / 2 / 1384
افزودن نظر جدید