ابن تیمیه و طعن به حضرت علی(ع)
خلاصه مقاله
ابنتیمیه حدیث ساختگی «خواستگاری» دختر ابوجهل را صحیح خوانده و آن را عتاب به امیرالمؤمنین میخواند؛ درحالیکه راوی آن مسور بن مخرمه که در زمان رحلت پیامبر اکرم، فقط هشت سال داشته، میگوید: وقتی پیامبر این سخنان را میفرمود من محتلم بودم، که این دلیلی آشکار بر دروغ بودن این خبر است؛ همچنین این حدیث اضطراب دارد؛ یک مورد آن اینکه در قسمتی از این عبارت آمده: «دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا هرگز با هم جمع نمیشوند»، که ظاهر عبارت زیباست، ولی فریبنده است؛ چرا که بالاتر از دختر رسول خدا، خود رسول خدا است که با دختر دشمن خدا در یک خانه جمع شدند و با امحبیبه که پدرش سرسختترین دشمنان اسلام بوده، ازدواج کردند.
متن مقاله
ابنتیمیه که دشمنی خاصی نسبت به حضرت علی (علیهالسلام) دارد و از طرف دیگر نسبت به برخی صحابه بیمهابا هتاکی میکند، دروغ و تهمتهای زیادی را هم بدون مدرک و دلیل نثار افراد کرده و بلافاصله برچسب اجماع و اتفاق را چاشنی گفتار خود میکند تا به همگان بقبولاند که نظرش اجماعی است و دیگران هم بر آن معتقدند، اما چون دیدگاه او و عقاید باطلش برای همه آشکار گردیده، حرفش مورد قبول واقع نشده، جز عدهی معدود مانند فرقه ضاله وهابیت، مابقی مذاهب اسلامی تابع عقاید افراطی او نیستند. او در مقام طعن به امیرالمومنین، از همان شیوهی دروغ و تهمت استفاده کرده و میگوید: «لو قال القائل انّه لایعرف من النّبی أنّه عتب علی عثمان فی شیء و قد عتب علی علی فی غیر موضع لما أبعد...[1] اگر کسی بگوید که از پیامبر نرسیده که عثمان را در چیزی سرزنش کرده باشد، در حالیکه علی را در جاهای گوناگون سرزنش کردهاند، همانا وقتی علی میخواست با دختر ابوجهل ازدواج کند، فاطمه به پدرش شکایت کرد و گفت: مردم میگویند شما به خاطر دخترانت غضب نمیکنی، پس پیامبر خطبه خوانده و فرمودند: همانا بنیمغیره از من اجازه خواستند که دخترشان را به ازدواج علی در آوردند و من چنین اجازه نمیدهم، نمیدهم، نمیدهم، مگر اینکه پسر ابوطالب دخترم را طلاق دهد و با دختر آنها ازدواج کند، همانا فاطمه پارهی تن من است و هر که او را آزار دهد، مرا آزار داده است؛ این حدیث در صحیحین ثابت است.»
اگر به این حدیث جعلی و ساختگی در کتاب او دقت شود، چه با مناسبت و چه بدون مناسبت، در مقام طعن بر حضرت علی (علیهالسلام) بارها به این افسانهی خرافی «خواستگاری» اشاره میکند.[2] در حالیکه این حدیث در کتب فریقین، مانند صحیح مسلم و بخاری و سنن ابن ماجه، صحیح ابن حبان، معجم کبیر، مسند ابویعلی و... با اختلافاتی در متن روایت شده است؛ چرا که این روایت را مسور بن مخرمه و ابن شهاب زهری نقل کردهاند.
ابنحجر عسقلانی در کتاب خود این حدیث را از مسور بن مخرمه که در زمان رحلت پیامبر اکرم، فقط هشت سال داشته و مشهور است نسبت میدهد.[3] مسور میگوید: وقتی پیامبر این سخنان را میفرمود من محتلم بودم، ... و نیز عکرمه این خبر را به ابنعباس نسبت میدهد و هیثمی سند آن را ضعیف دانسته است.[4] محتلم بودن مسور بن مخرمه یعنی به سن بلوغ رسیدن، و عجب است که او خود مدعی است که قبل از هشت سالگی به بلوغ رسیده و این خود دلیلی آشکار بر دروغ و کذب بودن این خبر است.
نیز این خبر چند گونه به پیامبر نسبت داده شده که: فاطمه از من است و من دوست ندارم که او دچار مشکل شود، من تنها از این میترسم که آنها دخترم را دچار مشکل کنند؛ اجازه نمیدهم مگر اینکه پسر ابوطالب دوست داشته باشد، دخترم را طلاق دهد؛ فاطمه پارهی تن من است بدم میآید از هر چه او بدش میآید؛ هر چه فاطمه را آزار دهد مرا آزار داده است؛ هر که فاطمه را به غضب آورد مرا به غضب آورده است؛ دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در نزد یک مرد جمع نمیشوند؛ علی از پیامبر اجازه خواست که با دختر آنها ازدواج کند، و...
این عبارات پراکنده در جایگاه خود مورد اشکال سندی و محتوایی است که فقط به یک مورد آن اشکال کرده و آن اینکه در قسمتی از این عبارت: «دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا هرگز با هم جمع نمیشوند»، ظاهر عبارت زیباست، ولی فریبنده است؛ چرا که بالاتر از دختر رسول خدا، خود رسول خدا است که با دختر دشمن خدا در یک خانه جمع شدند و با امحبیبه که پدرش سرسختترین دشمنان اسلام بوده، ازدواج کردند؛ کسانیکه موافق با این دیدگاهند، این واقعه را چگونه توجیه میکنند؟
آنانکه عثمان را داماد پیامبر میدانند نیز بدانند، وی با دختر دشمن خدا وصلت کرده و اگر این جمله «دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا هرگز با هم جمع نمیشوند» صحیح است، در مورد عثمان چه میگویند، ...
در نتیجه تمام این اختلافات در متن، تنها از حدیثی است که زهری و مسور نقل کردهاند.
پینوشت:
[1]. منهاج السنه النبویه، ابن تیمیه، موسسه قرطبه، بیروت، لبنان، ج4 ص242-243.
[2]. همان، (ج4 ص250 -314-315)، (ج6 ص28-29-261)، (ج7 ص235-246).
[3]. فتح الباری، ابن حجر عسقلانی، دار المعرفه، بیروت، لبنان، ج9 ص269.
[4]. مجمع الزوائد، هیثمی، مکتبه القدسی، قاهره، مصر، ج9 ص203.
افزودن نظر جدید