اعتقاد عجیب دراویش درباره خلافت حضرت علی (ع)
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فرقه سلطان علیشاهی با وجود ادعای تشیع، عقیدهای مخالف مذهب شیعه دارند و غرض از این عقیده نوعی اجماع میان شیعه و سنی است، تا هم بتوانند در جامعه شیعی زندگی کنند و هم خللی به عقیدهٔ صلح کلی ایشان که بنیان تفکر صوفیگری است، وارد نشود.
سلطان محمد گنابادی مؤسس این طریقه به گونهای مسئله را مطرح میکند که گویی به جریان غدیرخم و نص صریح وحی بر خلافت و جانشینی حضرت علی (علیه السلام) در بُعد ظاهری، باطنی و سیاسی و اجتماعی آن اعتقادی ندارد.
او به صراحت بیان میکند: «نبی مکرم اسلام چون رحلت کردند، علوم ولایت معنوی را به علی (علیه السلام) داد؛ ولی دعوت ظاهر و ریاست ظاهری خود به خود با حضرت رسول ختم شد؛ زیرا دعوت ظاهری از دیگران که خلفای ثلاثه باشند بر میآید و از این جهت ریاست ظاهری به علی (علیه السلام) نرسید.» [1] این تعابیر ازشخصی که ولایت اقطابی را پذیرفته که عموماً از اهل سنت هستند، بعید نیست؛ اما نکته اینجاست که ایشان دعوی تشیع داشته و بر ادعای خود مصرند. در پیج اینستاگرام به یکی از دراویش گفتم که این سخنان نشان میدهد که ملاسلطان خلافت را برای حضرت علی (علیه السلام) قبول نداشته و خلفای ثلاثه را قبول داشته است.
صوفی: من برای تمام کسانی که نظرات خودشان را مطرح کردند احترام قائلم. ولی همانطور که آیات و روایات مورد تفسیر و توضیح قرار میگیرد باید سخنان عرفا هم که از پیچیدگی و اسرار خاصی برخوردار است مورد تفسیر و توضیح اهلش قرار گیرد. هرچند این سخن حضرت سلطان علیشاه پیچیدگی خاصی ندارد ولی بههرحال بهعنوان سخن یک عارف، باید مورد تفسیر و توضیح قرار گیرد. هیچ خدشهای به سخن حضرت سلطان علیشاه شهید وارد نیست. اینکه شیعه بودن ایشان موردتردید حاضران و کاربران این پیج قرار گرفته هم درست نیست. چون ملاک تشیع به خلافت ظاهری حضرت مولا علی (علیه السلام) نیست. بلکه شیعه بودن به پذیرفتن ولایت مولا علی است نه خلافت ظاهری برای آن حضرت. اگر در مورد رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) مطالعه داشته باشید حتماً شنیدید که مورخان شیعه نقل کردند که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) حضرت علی (علیه السلام) را توصیه به صبر بعد از رحلت خود کردند و این یعنی اینکه از خلافت ظاهری دست بکش.
من: نه خیر این صحبت شما درست نیست. چون با روایات اهل بیت (علیهم السلام) و سخنان مورخان در تضاد است. اولاً پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) حضرت علی (علیهم السلام) را فقط توصیه به صبر نکردند؛ بلکه اتفاقاً پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به حضرت علی (علیه السلام) درباره خلافت فرمودند که اگر یارانی یافتی جهاد کن و این دقیقاً برخلاف صحبت شماست. چندین روایت و نقل تاریخی در این باره وجود دارد که یکی از این نقلها این است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به حضرت فرمود اگر بهاندازه 40 نفر یار داشتی قیام و جهاد کن. در نقلی دیگر میگوید اگر بهاندازه گله گوسفندی یار داشتی جهاد کن. در یک نقل دیگر هم هست که حضرت میفرماید اگر یارانی داشتی جهاد کن. شما ادعا میکنید که پیامبر (صلی الله علیه و آله) حضرت را فقط توصیه به صبر کردند و توصیه به جهاد نکردند. ولی من فقط یک روایت برای شما میآورم که نشان میدهد این حرف شما درست نیست. سلیم بن قیس هلالی نقل میکند که پیامبر (صلی الله علیه وآله) نگاهی به حضرت علی (علیه السلام) کرد و فرمود: «ای علی! تو بهزودی پس از من، از قریش و متحدشدنشان علیه خودت و ستمشان سختی خواهی کشید. اگر یارانی یافتی با آنان جهاد کن و بهوسیله موافقینت با آنان بجنگ، و اگر کمککار و یاوری نیافتی صبر کن و دست نگهدار و با دست خویش خود را به نابودی مینداز. [2]
صوفی: هرچند این سخن، قابلتأمل است ولی از کجا معلوم که حدیث شما صحیح باشد.
من: خواهشاً دیگر بهانه نیاورید. من این حدیث را از کتاب سلیم بن قیس هلالی نقل کردم. این کتاب مورد تأیید علمای بزرگی همچون نعمانی صاحب کتاب الغیبه، مجلسی اول و دوم، آقابزرگ تهرانی، شیخ حر عاملی، علامه تفرشی و سید هاشم بحرانی است. شما کتاب نهجالبلاغه که دربردارنده سخنان حضرت علی (علیه السلام) است را قبول دارید؟
صوفی: بله کلام حضرت مولا را روی چشم میذارم و قبول دارم.
من: خود حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در نهجالبلاغه میفرماید: «در این اندیشه فرورفته بودم که با دست تنها (با بییاوری) به پا خیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط پر خفقان و تاریکی که پدید آوردهاند صبر کنم، محیطی که: پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان باایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج وامیدارد. (عاقبت) دیدم بردباری و صبر به عقل و خرد نزدیکتر است؛ لذا شکیبایی ورزیدم؛ ولی به کسی میماندم که: خاشاک، چشمش را پر کرده، و استخوان راه گلویش را گرفته، با چشم خود میدیدم، میراثم را به غارت میبرند.» [3] این صحبت حضرت نشان میدهد که برخلاف ادعای شما حضرت، خلافت را کاملاً حق خودشان میدانستند ولی به خاطر نداشتن یار و یاور صبر پیشه کردند و الا اگر یار و یاوری پیدا میکردند حتماً برای پس گرفتن خلافت، جهاد میکردند. حالا نظر شما درباره این سخن حضرت چیست؟
صوفی: سکوت.
پینوشت:
[1]. سعادتنامه، گنابادی ملا سلطان، تصحیح حسینعلی کاشانی، حقیقت، تهران 1379، صص 189- 188
[2]. الهلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، انتشارات هادی، قم، 1405 ه ق، ص 569
[3]. نهج البلاغه خطبه سوم
افزودن نظر جدید