سلوک عرفانی بر اساس کتب صوفیه یا سیره اهل بیت (ع)؟
پایگاه جامع فرق، ادیان ممذاهب_ در اینستاگرام بحثی را مطرح کردیم که اسلام دینی اجتماعی است که مصالح جامعه در آن لحاظ شده. نماز جماعت و جمعه، جهاد، دفاع، هجرت، امر به معروف و نهی از منکر، زکات و خمس و ... جلوههایی از آیینهای اجتماعی مسلمین است. این در حالی است که از بزرگان و مشاهیر صوفی سخنان فراوانی در توصیه به دوری از اجتماع نقل شده است. از ابوبکر شبلی نقل شده که در بازار فریاد میزد و میگفت: آه از افلاس، آه از افلاس. گفتند: افلاس چیست؟ گفت: نشست و برخواست با مردم و هم صحبتی با ایشان و معاشرت با آنها!!! [1] بعد از مطرح کردن این مطلب یکی از صوفیان گفتند: شما تذکر الاولیاء را تفسیر میکنید؟
من: خیر؟ من یک شاهد مثال از سخنان صوفیه از کتاب تذکره الاولیاء آوردم. شما میتوانید تفسیر کنید؟
صوفی: من فقط میتوانم برداشت شخصی خودم را بگویم که منظور دوری از بحثهای فلسفی و اعتقادی با مردم است و گرنه اساس تصوف، معنای واقعی وحدت وجود است و حکیم فردوسی تمام بچهها و نوههای حضرت آدم را یک پیکر میداند.
من: حکیم فردوسی که ربطی به تصوف ندارد و با سران تصوف، ازجمله ابوالقاسم گورکانی سر سازش نداشته. اما اصل وحدت وجود به وحدت اجتماع که مورد بحث هست مربوط نمیشود، نقد آن عقیده و اصل جای خودش را میطلبد. شما برای برداشت شخصی تون سند و مدرکی هم دارید؟ ما بعنوان تز و تئوری و جهان بینی صوفیه مطرحش کردیم. فرقههای صوفیه خیلی از مسائل، عقاید و آموزههای تصوف قدیم را نابود کردند.
صوفی: در حال حاضر هم شاید خیلیها با سران حکومت ایران سر سازش ندارند این دلیل محکم نمیشود که با کلیات نظام مشکل دارند. این که از اذکار اولیا و از کتاب تذکره یک قسمتی را بیان میکنید هم از شکل خواندن این کتاب خارج است. موضوعات این کتاب به طور خاص و شاید عجیبی به منطق الطیر ارتباط مستقیم دارد و سالک در مرحلههای مختلف از سلوک خود به حکایات و تعابیر مختلف رجوع میکند. اینستاگرام جای مناسبی برای پرداختن به این موضوعات پیچیده نیست، اما خوشحال میشوم که از تحقیقات و دانش شما هم بهرمند شوم.
من: لطف دارید، ما برای نمونه موردی ذکر کردیم وإلا این تز و دیدگاه در آثار مختلف تصوف قدیم از جمله کتاب سلمی، هجویری، قشیری و حتی فصوص الآداب باخرزی در قالب فتوای معنوی یا نقل و تذکره در مورد مشاهیر متقدم صوفی صادق است. اندک آشنایی و مطالعه در مطالب و منابع کهن صوفیه، تناقض آشکار بین تصوف قدیم و تصوف فرقهای را روشن و هویدا میکند.
صوفی: بنده هم نقدهایی به تصوف فرقهای دارم و صد البته این مباحث هم در قالب حکایت در منطق الطیر آمده است مثل حکایت کوف.
من: البته انتقاد از تصوف فرقهای ما را نسبت به نقدهایی که از اصل تصوف داریم مرخص نمیکند.
صوفی: این مورد هم باز بستگی به تعریف شما از تصوف دارد و اینکه آیا تصوف را یک دین یا آیین میدانید؟ یا یک فرقهای ساخته ذهن پریشان عدهای روانپریش؟ از نظر من تصوف ورای تعاریف موجود است که خیلی هم علاقه به بیان احساسم ندارم.
من: بستگی به این دارد که بر چه مبنایی تصوف روا تعریف کنیم. بر مبنای علایق شخصی یا بررسی و تحقیق کتابخانهای... آنهم هم با معیار مبانی اسلامی، بنده هر کتابی را در زمینه تصوف بفرمایید در مورد تعریف واژه صوفی مطالعه کردم. بنابر تعاریف خود صوفیه، واژه صوفی و تصوف هزار تعریف دارد، یعنی این روانپریشی اولاً شامل خود نویسندگان و قلم به دستان صوفی است که بخاطر پریشانی، اصل تصوف و وجود علایق شخصی نتوانستند تعریف جامع و مانعی ارائه دهند و هر شیخ و صاحب خانقاهی تعریفی از تصوف، سیاهه کرده است.
صوفی: بسیار عالی و حالا برداشت شما؟
من: به مناسبتهای مختلف، ذیل پستهای متعدد و بهصورت مستند این حقیقت (و نه برداشت) را عرض کردم که اساس تصوف با مبانی اسلام ناب متعارض است، چراکه بنیانگذاران تصوف و مؤسسین این مسلک، تماماً از اهل سنت بودند که اساساً با اسلام کامل و مذهب تشیع دارای زاویه بودند و قرائت آنها از اسلام مورد تأیید پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) نبوده است.
صوفی: اولین تدوینگر اصول فقه شافعی و از شاگردان امام صادق (علیه السلام) بودند. اینکه دارای زاویه است بازهم بستگی به سلوک عارفانه شما دارد که تمام این مباحث را بیربط میدانید.
من: وقتی میگوییم که تصوف با مبانی اسلام ناب در تعارض است، یعنی اینکه وقتی عرفان ناب از معصومین (علیهم السلام) صادر شده است ممکن نیست که کسانی مثل سفیان ثوری یا معروف کرخی و جنید بغدادی که از مخالفین مذهبی و عقیدتی اهل بیت (علیهم السلام) بودند بهعنوان صاحبان اسرار و نائبان حضرات اهل بیت (علیهم السلام) در باب عرفان ناب باشند. نکته بعدی اینکه شافعی و امثالهم، شاگرد امام صادق (علیه السلام) بودند، کاملاً درست است ولی مدت شاگردی ایشان زیاد و همیشگی نبوده. همچنین اینکه اولین کتاب اصول فقه را نوشت به دلیل عدم نیازشان به امام و مکتب امام بوده و خودشان را از این حیث بینیاز میدانستند. کما اینکه امام با بعضی از این اصول، مخالفت کردند و آنها را مخالف عقیده خویش دانستند.
صوفی: بله احتمالاً بنده اشتباه متوجه داستان شدم. شما دلایل محکمیتری آوردید بنده معذرت میخوام.
من: موفق باشید.
پینوشت:
[1]. عطار نیشابوری، فریدالدین محمد، تذکره الاولیاء، چاپ خاشع، 1393ش، ص 543
دیدگاهها
ایرانی
1397/10/19 - 03:17
لینک ثابت
کلمه منصوب (در خلاصه مقاله)
افزودن نظر جدید