قطبیت درتصوف و جایگاه امام در تشیع!

  • 1397/10/11 - 17:14
یکی از زمینه‌های نزدیکی تشیع و تصوف، مفهوم ولایت است که در شیعه جایگاه بلندی داشته و صوفیان نیز برای این مفهوم ارج زیادی قائل‌اند. اما متصوفه با ادعاهایی که در تعاریف خود از قطب داشته‌اند به دنبال این هستند که قطب را به‌عنوان ولی خدا معرفی کرده و ایشان را همطراز امام نشان دهند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از زمینه‌های نزدیکی تشیع و تصوف، مفهوم ولایت است که در شیعه جایگاه بلندی داشته و صوفیان نیز برای این مفهوم ارج زیادی قائل‌اند. ازاین‌رو نومتعلمان صوفی به پیوند ولایت در سایه عنایت پیر و مراد نیازمندند. نظریه صدور معرفت از مراد به مرید که خاص صوفیه است، در اصل مشابه انتقال ولایت از امامی به امام دیگر است. همچنین وجود پیر و استاد روحانی که برای دستگیری و هدایت نوکاران لازم است، شبیه نقش امام در تشیع است که پیر کامل بوده و خود مظهر حقیقت است و مفهوم انسان کامل در وجود امام تحقق یافته است و معرفت امام در حکم شناخت نام رمزی خداوند است. [1] دراین‌باره در شبکه‌های اجتماعی با یکی از دراویش به بحث نشستیم.

صوفی: چرا می‌خواهید این‌طوری مردم را در مقابل تصوف قرار بدهید؟ چرا می‌خواهید بگوید که اقطاب بزرگوار ما همان امام در شیعه هستند. به خدا ما هم به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و ائمه (علیهم السلام) اعتقاد داریم.

من: مستند صحبت کنیم نه با ادعا.

صوفی: من مستند صحبت می‌کنم. حضرت نورعلیشاه ثانی در کتاب صالحیه درباره مقام قطب می‌فرماید: «گویند که انبیا معصوم‌اند و اولیا محفوظ و آن ذاتی است و این عرضی، آن در تمام عمر است و این در زمان ولایت.» [2] این تعریف یعنی اینکه قطب غیر از امام است.

من: اولاً باید بگویم که گرچه در بین اقطاب صوفیه کسانی بودند که ادعای نیابت و حتی مهدویت هم داشتن، مثل نوربخش و... اما ظاهراً شما توان دقیق خواندن متن را هم ندارید! در متن آمده که متصوفه مقامی شبیه به مقام امامت، برای اقطاب قائل‌اند و گفته نشده که امام هستند.

ثانیاً همین حرف هم از نورعلیشاه ثانی هم ایراد دارد. چون بازهم ولایت را برای خودتان می‌دانید. زیرا می‌گویید که انبیا معصوم‌اند و اولیا محفوظ. خوب انبیا که شامل 124 هزار پیامبر (علیهم السلام) می‌شود. منظور شما از اولیاء هم که اقطاب صوفیه است در این میان ائمه اطهار (علیهم السلام) جزء کدام‌یک از این‌ها هستند و جای ائمه اطهار (علیهم السلام) در این سخن کجاست» جواب این سؤال از خود متن مشخص است چون ائمه که نمی‌توانند جزو انبیا قلمداد شوند ولی اولیاء الهی خوانده می‌شوند. پس منظور شما از اولیاء در تعریف نورعلیشاه یعنی هم ائمه اطهار (علیهم السلام) و هم اقطاب صوفیه.

ثالثاً دلیلی که اقامه کردید مورد ادعای شما را نه‌تنها اثبات نمی‌کند که رد هم می‌کند! اقطاب در تصوف، درواقع اولیا هستند که نور علیشاه عصمتی عرضی برایشان متصور هست و اطاعت بی‌چون‌وچرا و پادگانی شما از اقطابتان هم این موضوع را اثبات می‌کند.

صوفی: اولاً شما درست متوجه شدید که منظور از اولیاء منظور حضرات اهل بیت (علیهم السلام) و اقطاب بزرگوار است. ثانیاً این هم باید بدانید که قطب در عرفان و تصوف، دارای ولایتی در عرض اهل بیت (علیهم السلام) هستند نه در ایشان. چون از خود اهل بیت (علیهم السلام) به این مقام رسیدند. پس همچون اهل بیت (علیهم السلام) محفوظ از گناه هستند همچنان که حضرت نورعلیشاه ثانی بزرگ فرمودند.

من: این حرف شما نشان می‌دهد همچنان که شما عصمتی مثل عصمت اهل بیت (علیهم السلام) برای اقطاب خودتان قائل هستید همچنین ولایتی هم‌طراز ولایت اهل بیت (علیهم السلام) برای اقطاب خودتان قائلید. حالا لطف کنید و بفرمایید این ولایت از کجا صادر شده است.

صوفی: این ولایت به‌صورت سلسله وار از حضرت امام رضا (علیه السلام) به دربانشان معروف کرخی به‌صورت سلسله وار و پیوسته به اقطاب بزرگوار این عصر رسیده است.

من: این ادعای شما ده‌ها اشکال به آن وارد است که من فقط به چند مورد از آن‌ها اشاره می‌کنم. اولاً این ادعای است که فقط صوفیه به آن اشاره کرده‌اند و در هیچ کتاب تاریخی و دینی و رجالی به این واگذاری ولایت، به معروف کرخی نشده اشاره نشده است. ثانیاً اگر این سخن شما را بپذیریم پس تکلیف ائمه بعد از امام رضا (علیه السلام) چه می‌شود؟ آیا باید این ائمه بزرگوار را صاحب ولایت و ولی خدا بدانیم یا اقطابی شما؟ ثالثاً از میان این همه اصحاب و یاران شیعه‌ای که ائمه اطهار (علیهم السلام) داشتند و حتی در روایات و کتب رجالی به تعریف ائمه اطهار (علیهم السلام) از آن‌ها اشاره است چرا ولایتی که شما مدعی آن هستید به افراد سنی مذهب رسید؟ چطور ممکن است که امام مخالفین خود را به‌عنوان جانشین خود و به‌عنوان ولی خدا معرفی کنند؟

صوفی: ما نیازی به اثبات کسی یا چیزی نداریم، شما هم بهتر است سرتان به کار خودتان باشد و راه خودتان را بروید. ما به طریق حقه اولیاء الهی اطمینان داریم و نیازی به اثبات ندارد. ان‌شاءالله شما هم راه حق و سعادت را هر چه زودتر پیدا کنید.

من: درسته شما نیاز به اثبات سخنان خودتان و پیدا کردن حقیقت دراین‌باره را ندارید، چون متعصبانه با این موضوع برخورد می‌کنید و حریت خود را از دست داده‌اید.

پی نوشت:
[1]. ستاری، جلال، عشق صوفیانه، نشر مرکز، 1392، صص 188 و 189
[2]. نورعلیشاه ثانی، صالحیه، انتشارات دانشگاه تهران، 1346، ص 185

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.