جایگاه عقل در عرفان ناب وتفاوت آن در تصوف!

  • 1397/10/09 - 20:34
برخی صوفیان بر این باورند که چون عقل راهی به حقیقت ندارد، به قضاوت‌ها و احکام آن نباید اعتنا کرد. اما آنچه از آن به عنوان تفکر به مریدان خود القا می کنند در واقع تصور کردن صورت مرشد در ذهن و فکر و خیال مرید است نه تفکری که قرآن و روایات به آن اشاره دارد.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ تعقل در عرفان ناب، جایگاه ویژه و ممتازی دارد و این مقام را از قرآن اتخاذ نموده است. عرفان حقیقی هرچند به ساحتی ورای ساحت عقل می‌پردازد، اما هرگز به چیزی خلاف عقل تکیه نمی‌زند و به نتیجه‌ای عقل ستیز دست نمی‌یابد. این در حالی است که بسیاری از مسلک‌های شبه عرفانی مثل تصوف، خود را در تضاد با عقل می‌بینند؛ به همین دلیل همواره علیه تعقل سخن گفته و پیروان خود را به نادیده گرفتن و چشم‌پوشی از عقل و منطق دعوت می‌کنند. از این میان برخی صوفیان بر این باورند که چون عقل راهی به حقیقت ندارد، به قضاوت‌ها و احکام آن نباید اعتنا کرد.

بعد از منتشر کردن این مطلب در اینستاگرام، بحثی را با یکی از دراویش فرقه سلطان علیشاهی شروع کردیم، او دراین‌باره گفت: چرا بی‌خود عرفان و تصوف را متهم به بی‌توجهی به عقل و عقل گریزی متهم می‌کنید. قضاوت‌های شما در این اینجا یک‌طرفه است و بدون هیچ پیش درآمدی از تصوف، همه را متهم به عقل گریزی می‌کنید. همیشه در مجالس مشایخ سلسله جلیله سلطان علیشاهی روی ذکر و فکر تأکید می‌شود و هیچ جلسه‌ای نیست که بر روی فکر تأکید نشود. این است که می‌گویم شما یک‌طرفه قضاوت می‌کنید.

من: میشه بفرمایید منظور شما از ذکر و فکری که روی آن تأکید می‌شود چیست؟

صوفی: منظور از ذکر و فکر مدام، در تصوف کاملاً روشن است ولی به خاطر اینکه منِ ناچیز از خود تعریفی نیاورده باشم از حضرت ملاسلطان گنابادی تعریفی می‌آورم که می‌فرمایند: «ائمه هدی (صلوات الله و سلامه علیهم) و اولیای عظام و مشایخ کرام به مراقبه قلب، امر می‌فرمودند و تلقین ذکر دوام را که راننده قلب است از ساحت نفس و فکر مدام را که کشاننده اوست به حضرت عقل می‌ستودند.» [1]

من: در جواب شما باید بگویم که شما از خودت تعریفی نیاوردی ولی تعریفی هم که از ملاسلطان آوردی کامل نیست و شما آن را ناقص نقل کردید. حالا یا فکر کردید که ما چیزی از آن نمی‌فهمیم یا اینکه خواستید به نکته انحرافی که در ادامه تعریف است اشاره نکنید تا مورد مواخذه قرار نگیرید. متن کاملش این است که می‌گوید: «ائمه هدی (صلوات الله و سلامه علیهم) و اولیای عظام و مشایخ کرام به مراقبه قلب، امر می‌فرمودند و تلقین ذکر دوام را که راننده قلب است از ساحت نفس و فکر مدام را که کشاننده اوست به حضرت عقل می‌ستودند و آنچه معروف شده است از طایفه‌ای از صوفیه که صورت مرشد را در تمام احوال، نصب العین خود قرار می‌دهند، دور نیست که مراد از صورت مرشد، صورت عقل باشد که مرشد باطنی قلب است و اگر مراد، صورت مرشد ظاهری باشد، منافاتی با هیچ‌یک از اوضاع شرعیه نخواهد داشت. چراکه خیال هیچ‌وقت بی‌صورت بندی نمی‌ماند و چون قلب لابد است در تمام احوال از توجه به مرشد باطنی که عقل است. همچنین خیال هم ناچار است از توجه به‌صورت عقل که مرشد ظاهری باشد. تا به‌واسطه این توجه، توجه قلب به باطن مرشد، کمال گیرد و مستحق فیوضات غیبیه گردد که اگر صورت مرشد ظاهری را خیال در نظر نداشته باشد، صورت هواهای نفسانی که بت‌های بت‌تراش نفس‌اند هیچ‌وقت ازنظر او نروند، زیرا که در محل خود مقرر شده است که متخیله که به اعتباری مفکره نامند و از قوای خیال است، هیچ‌وقت از صورت تراشی باز نمی‌ماند و تحقیق این است که صورت‌های هواهای نفس، بت‌های حقیقی اوست.» [2] این تمام متن ملاسلطان درباره تعریف فکر است.

صوفی: بحث صورت مرشد که یک بحث دیگری غیر از ذکر و فکر است.

من: این ادعای شماست. ولی ملاسلطان دقیقاً دارد همین بحث ذکر و فکر را توضیح می‌دهد. ایشان در این تعریف می‌گوید که مراد از صورت مرشد، صورت عقل است که مرشد باطنی قلب است. همچنین می‌گوید که حتی اگر مراد، صورت مرشد ظاهری هم باشد بازهم مشکلی نیست. در اول متن هم می‌گوید که این فکر مدام است که کشاننده به حضرت عقل است. پس درنتیجه این صورت باطنی که می‌تواند همان صورت ظاهری مرشد هم باشد درواقع همان عقل است.

صوفی: نه خیر، این مطلبی که شما می‌گوید برداشت و تفسیر به رأی خود شما از این مطلب است و این مسئله این را نمی‌رساند و منظور از فکر این نیست که باید صورت مرشد ظاهری را در نظر بیاوریم و هیچ‌وقت منظور از مرشد ظاهری عقل نیست.

من: چطور وقتی خود ملاسطان به همین مطلب اشاره می‌کند شما می‌گویید که منظور ملاسطان از تصور صورت مرشد ظاهری، عقل و صورت عقل نیست. درحالی‌که خود ایشان می‌گوید: «همچنین خیال هم ناچار است از توجه به‌صورت عقل که مرشد ظاهری باشد.» [3]

درنتیجه ملاسلطان می‌گوید که قلب مرید ناچار است در تمام احوال به مرشد باطنی یا ظاهری که عقل است توجه کند و این همان فکر مدامی است که اقطاب و مشایخ صوفیه بر آن تأکیددارند و سعی می‌کنند شخص را اسیر و محصور در خود کنند. درواقع این تعریف ملاسلطان نشان می‌دهد که تفکری که عبارت است از محصور کردن و محدود کردن ذهن، فکر و خیال مریدان در صورت مرشد است با تفکری که مورد تأکید و سفارش اسلام ناب محمدی و قرآن کریم است کاملاً مغایر و متفاوت است.

پی‌نوشت:
[1]. گنابادی، سلطان محمد، سعادت‌نامه، مصحح حسینعلی کاشانی، نشر حقیقت، تهران، 1379 ه ش، ص 7
[2]. همان
[3]. همان

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.