ترس از منتسب شدن به حضرت علی(ع) حتی در خواب

  • 1397/08/06 - 13:19
بعد از رحلت پیامبر علاوه بر اینکه مانع از نقل احادیث پیامبر شدند و مردم را به قرآن مشغول داشتند، در دهه‌های بعدی حاکمان دست نشانده هم تلاش فراوانی کردند تا نام اهل بیت پیامبر خصوصاً حضرت علی(علیه‌السلام) هم به بوته فراموشی سپرده شود و در این راه از هیچ کوششی دریغ نکردند، به طوری‌که پیروان آن امام همام را اذیت می‌کردند.

اتفاقات بعد از رحلت پیامبر اکرم منجر به این گردید که در دهه‌های بعدی، بنا به نقل تاریخ، هم نام علی (علیه‌السلام) برده نشود و آن امام همام را در منابر سبّ و لعن کنند، و از طرف دیگر دوست‌داران و پیروان آن حضرت را مورد تعقیب و شکنجه و آزار و اذیت و تبعید و زندانی کنند، کما این‌که در مورد صحابه‌ی جلیل‌القدر ابوذر غفاری و ... این وقایع و حوادث اتفاق افتاد و در دوران خلافت معاویه شدت بیشتری گرفت. مثلاً نقل حدیث غدیر یکی از همین نمونه‌هایی است که برخی از صحابه مانند انس بن مالک و ... یا آن را از روی ترس به فراموشی سپرده بودند و یا از روی تقیه مطرح نمی‌کردند.
مثلاً بردن نام علی (علیه‌السلام) برای ناقلین و راویان، در آن زمان‌ها دردسرساز بود، از جمله حسن بصری (متوفای 110 هجری) که خود از حامیان سرسخت حکومت بنی‌امیه بود، در نقل احادیث به نام علی (علیه‌السلام) ترس و وحشت زیادی داشت: «از حسن بصری پرسیدم: ای ابوسعید تو از پیامبر روایت نقل می‌کنی، در حالی‌که وی را درک نکرده‌ای؟ او گفت: ای برادرزاده! چیزی پرسیدی که تا به حال کسی از من نپرسیده، و اگر به تو اطمینان نداشتم، هرگز پاسخ نمی‌دادم، در زمانی زندگی می‌کنم که نمی‌توانم حقایق را نقل کنم، هرگاه می‌گویم پیامبر فرمود، بدان که سخن علی است، ولی تو می‌دانی که در زمانی زندگی می‌کنم که نمی‌توانم نام علی را به زبان آورم.»[1] و این وقایع در بیداری رخ می‌داد که عمق مظلومیت حضرت علی (علیه‌السلام) را نشان می‌داد که شاید زیاد مهم نبود.
اما بزرگان اهل سنت مطالبی را نقل می‌کنند که جای بسی تأمّل و تعجب دارد، مبنی بر این‌که ناقلان حدیث و روایات پیامبر اگر در خواب هم می‌دیدند، کسی نام حضرت علی (علیه‌السلام) را به زبان می‌آورد، وحشت می‌کردند. راوی این‌طور می‌گوید: «در خواب دو نفر را دیدم که به سویم می‌آیند. به کسی‌که نزدیک‌تر بود، گفتم: تو کیستی؟ گفت: از فرزندان آدم هستم. گفتم همه‌ی ما از فرزندان آدم هستیم. آن‌که پشت سر توست کیست؟ گفت: علی بن ابی‌طالب است. به او گفتم: تو نزدیک او هستی و پرسش‌های خود را از او نمی‌پرسی؟ گفت: از آن می‌ترسم که مردم به من بگویند رافضی هستی.»[2]
در نتیجه تو خود از این مجل کلام مفصل خوان

پی‌نوشت:

[1]. «سألت الحسن، قلت: یا ابا سعید انّک تقول: قال رسول الله و انّک لم تدرکه؟ قال یابن اخی... کل شیء سمعتنی اقول: قال رسول الله، فهو عن علی بن ابیطالب غیر انّی فی زمان لااستطیع ان أذکر علیّاً.» تهذیب الکمال، مزی، موسسه الرساله، بیروت، لبنان، ج6 ص124.
السیره الحلبیه، حلبی، دارالمعرفه، بیروت، لبنان، ج2 ص289.
[2]. «فحملتنی عینی فنمت، فبینا انا نائم اذاً انا بشیخین، فقلت للذی یقرب منّی، من انت یا هذا؟ فقال لی، من ولد آدم، قلت فما الذی وراءک؟ قال لی، علی بن ابیطالب قال قلت له انت قریب منه و لاتسأله؟ قال أخشی ان یقول الناس انّی رافضی.» تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، دمشقی، دارالفکر، بیروت، لبنان، ج48 ص233.
تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج12 ص386.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.