خطبه 228 نهج البلاغه، مذمت عمر یا مدح و ستایشش؟!

  • 1397/07/23 - 13:13
اهل سنت معتقدند که خلفای پیامبر نسبت به همدیگر هیچ کدورتی نداشتند و هر یک در حدّ توان خود تلاش کردند و دین پیامبر اسلام و سنت آن رسول الهی را به نحو احسن انجام داده تا اینکه اجلشان به سر رسید و حکومت را به دیگری واگذار کردند؛ اما اگر کمی تفحص کنیم، می‌بینیم به خاطر تخلفاتی که داشتند، حضرت علی (علیه‌السلام) آنان را مورد نکوهش قرار داد.

اهل سنت معتقدند که بین خلفای راشدین هیچ‌گونه اختلافی وجود نداشته است، چرا که هر یک، سنت پیامبر را به نحو احسن انجام داده و حکومت را به دیگری واگذار کردند. اما اگر به کتب آنان مراجعه کنیم، خلاف گفتار و نظرشان را می‌یابیم؛ مثلاً عمر نسبت به خلافت ابوبکر گفت: که خلافت او -فلته- بوده و ... و عمر نیز بدعت‌هایی در دین به‌وجود آورد که تمام اصحاب پیامبر نسبت به او معترض بودند و عثمان کارهایی انجام داد که مردم و اصحاب پیامبر بر او شورش کرده و او را به قتل رساندند. پس از 25 سال، خلافت به محل اصلی خودش برگشت؛ حضرت علی (علیه‌السلام) سخنانی را نسبت به هر یک از خلفای پیشین بیان کردند که حاکی از سرزنش آن‌ها بود ولی عده‌ای سعی می‌کنند با القای شبهه وانمود کنند که هیچ‌گاه بین خلفای پیامبر کدورت و ناراحتی نبوده است.
ابن ابی‌الحدید می‌گوید حضرت علی (علیه‌السلام) در خطبه 228 نهج البلاغه، از عمر و خدمات ارزشمند او برای اسلام و مسلمین تمجید کرده است،: «لله بلاد فلان -بلاء فلان- فقد قوّم الأود و داوی العمد و أقام السنّه و خلّف الفتنه ذهب نقّی الثوب قلیل العیب أصاب خیرها و سبق شرّها أی الی الله طاعته واتّقاه بحقه رحل و ترکهم فی طرق متشعّبه لایهتدی بها الضاّلّ و لایستیقن المهتدی...[1] خدا شهرهای فلانی را برکت دهد که کجی‌ها را راست و بیماری‌ها را مداوا و سنت پیامبر را برپا و فتنه‌ها را پشت سرگذاشت، با جامه‌ای پاک و کم‌عیب از دنیا رفت و به خیر و نیکی رسید. از شر و بدی آن رهایی یافت و وظیفه خود را نسبت به خدا انجام داد، آن‌چنان که باید از مجازات او می‌ترسید؛ خود رفت و مردم را بر سر چند راهی باقی گذاشت که نه گمراهان در آن هدایت می‌یافتند و نه جویندگان هدایت به یقین راه خویش را پیدا می‌کردند...»

در پاسخ به این متن که ابن ابی‌الحدید به آن استناد و استشهاد کرده، باید گفت که با کمی تعمق و دقت می‌توان به مفهومی کاملاً مخالف از آن‌چه وی پنداشته رسید، چرا که در انتهای همین خطبه عباراتی وجود دارد که می‌تواند متضمن نکوهش عمر بن خطاب باشد و از طرف دیگر هم با خطبه‌های دیگر حضرت هماهنگ نیست.
اما عبارت وارده این چنین است: «خلّف الفتن» یعنی عمر پس از خود فتنه‌ها را باقی گذارد. «ذهب نقیّ الثوب.» یعنی عمر ظاهر خویش را حفظ و به گونه‌ای رفتار کرد که در نظر مردم مقبول باشد.» «أصاب خیرها و سبق شرّها.» یعنی عمر به خیر خلافت رسید و لذتی را که می‌خواست از آن برد و پس از آن که شرّ خلافت گریبان‌گیر او شود، از دنیا رفت. «أدی الی الله طاعته.» یعنی عمر در حکومت خود بنا بر مخالفت ظاهری با خدا نداشت و ظاهر را حفظ کرد. «رحل و ترکهم فی طرق متشعّبه...» یعنی عمر در حالی مرد و از دنیا رفت که مردم را بر راه‌های مختلف وانهاد که نه باعث هدایت می‌شود و نه هدایت شده بر هدایت ثابت قدم می‌ماند.

در نتیجه:
اولاً: حکومت عمر که حدود ده سال طول کشید را حضرت علی (علیه‎السلام)، حیرت و سردرگمی مردم بیان می‌کند.
ثانیاً: با فرض صحت استناد ایشان صرفاً مشتمل بر ستایش عمر بن خطاب نیست، بلکه شامل مذمت است که عبارات دو پهلو هستند و نهایتاً می‌توانیم بگوییم که حضرت با رعایت تقیه و یا توریه، طوری ایراد سخن کردند که بهانه به دست دشمنان خود، از جمله مغیره بن شعبه که از کارگزاران حکومت عمر بن خطاب بود، ندهند.
ثالثاً: برخی از مورخین می‌گویند منظور مالک اشتر نخعی و یا سلمان فارسی است...
رابعاً: اگر استناد این خطبه به عمر بن خطاب است، چرا خطبه‌های دیگری را که حضرت ایراد کردند که با روشن‌ترین و در عین حال تندترین تعبیرات، عملکرد خلفای قبلی را زیر سؤال بردند نمی‌نگرند، از جمله این‌که فرمودند: «فانّ هذا الدین قد کان اسیراً فی ایدی الاشرار یعمل فیه بالهوی و تطلب به الدنیا.[2] همانا این دین در دست اشرار، اسیر گشته بود و با نام دین به هواپرستی پرداخته و دنیای خود را به دست می‌آوردند.»
و فرمودند: «زرعوا الفجور و سقوه الغرور و حصدوا الثبّور.[3] کسانی‌که تخم گناه افشاندند، با آب فریب، آبیاری کردند و محصول آن را که جز عذاب و بدبختی نبود، ذرو کردند.»
و نیز فرمودند: «... فقد قطعوا رحمی و سلبونی سلطان ابن امّی.[4] ... آن‌ها خویشاوندی مرا بریدند و حکومت فرزند مادرم -برادرم پیامبر- را از من ربودند و غصب کردند.»
و هم‌چنین فرمودند: «لایقاس بآل محمد من هذه الامه احد... و لهم خصائص حق الولایه و فیهم الوصیّه و الوارثه... الان اذ رجع الحق الی اهله و نقل الی منتقله.[5] کسی را با خاندان پیامبر نمی‌شود مقایسه کرد در این امت، ... ولایت حق مسلّم آل محمد است و همانا وصی و وارث پیامبر هستند، و هم‌اکنون با قبول خلافت من، حق به حق‌دار رسید و حقیقت به محل اصلی خویش بازگشت.»
تو خود از این مجمل کلام مفصل خوان

پی‌نوشت:

[1]. نهج البلاغه، سید رضی، موسسه دار الهجره، قم، ایران، صبحی صالح خطبه 228.
[2]. همان، ج3 ص95 نامه 53.
[3]. همان، ج1 ص30 خطبه 2.
[4]. همان، ج3 ص61 نامه 36.
[5]. همان، ج1 ص30 خطبه 2.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.