پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_كتاب مقدس، داستان پيامبری را بيان ميكند كه به خدا دروغ ميبندد و با دروغ خود، موجب مرگ پيامبری ديگر شد. داستان از اين قرار است كه پيامبری سالخورده در شهر بيت ايل زندگی ميكرد كه به او خبر دادند پيامبری ديگر وارد شهر شده است، پيامبر سالخورده به استقبال پيامبر ديگر رفت و...وی را گفت: همراه من به خانه بيا و غذا بخور. او در جواب گفت:... به فرمان خداوند به من گفته شده است كه در آنجا نان مخور و آب منوش و از راهی كه آمده ای مراجعت منما، او وی را گفت: من نيز مثل تو نبی هستم و فرشته ای به فرمان خداوند با من متكلم شده گفت: او را با خود به خانه ات برگردان تا نان بخورد و آب بنوشد، اما وی را دروغ گفت. پس همراه وی در خانه اش برگشته، غذا خورد و آب نوشيد.. هنگامی كه اين دو پيامبر مشغول غذا خوردن بودند فرشته خدا فرود آمد و به پيامبر مهمان گفت چرا در جايی كه به تو گفته شده بود غذا نخور، غذا خوردی لهذا جسد تو به قبر پدرانت داخل نخواهد شد و چون رفت شيری او را در راه يافته كشت... و چون نبی كه او را از راه برگردانيده بود شنيد، گفت: اين آن مرد خداست كه از حكم خداوند تمرّد نمود لهذا خداوند او را به شير داده كه او را دريده و كشته است،... و آن نبی جسد مرد خدا را برداشت و بر الاغ گذارده آن را باز آورد و آن نبی پير به شهر آمد تا ماتم گيرد و او را دفن نمايد [1]

در اين داستان نبی خدا متهم به نسبت دروغ به خدا ميشود نسبتی كه بدون ترديد با اهداف نبوت الهی منافات دارد.

پی نوشت:
[1] ر. ک: ترجمه قدیم کتاب مقدس مسیحیان و یهودیان، اول پادشاهان، 13 : 11-29