شراب خواری صوفیان!

  • 1397/04/13 - 21:15
در حالی شمس الدین احمد افلاکی داستان‌های زیادی در تعریف و تمجید از مراد خود، امیر عارف به‌عنوان کرامت نقل کرده است که شراب‌خواری و قلمع‌وقمع کردن و بول کردن بر مخالفین خود، از جمله این داستان‌ها است که افلاکی آن‌ها را ازجمله کرامت‌های امیر عارف می‌داند.

مطلب اجمالی_ برخی از داستان‌های نقل شده برای امیر عارف در کتاب مناقب العارفین افلاکی، نه در شأن یک عارف بلکه در شأن یک صوفی یا حتی یک مسلمان هم نیست. افلاکی درباره شراب‌خواری امیر عارف می‌گوید: «یک روز با اینکه چندین روز غذا نخورده و آسایش و خواب نداشته است یک خیک شراب ناب را در دهان مبارک خود نهاده و به یک‌بارگی درکشید و به سماع شروع کرده قیامتی برخاست.» [همان، ص 877] افلاکی همچنین در مورد نحوه برخورد او با مخالفینش می‌گوید: «هرکجا مخالفی می‌دید بر او بول می‌کرد.» [همان، ص 942] یا چنان برخوردی با آنان می‌کرد که از نسلشان چیزی باقی نمی‌ماند. درواقع این حال، نه حال یک عارف مسلمان، بلکه حال یک صوفی بدمست است.

پی‌نوشت:
افلاکی، شمس‌الدین احمد، مناقب العارفین، انتشارت دنیای کتاب، تهران، 1362، ج 2، ص 877

مطلب تفصیلی_ شمس‌الدین احمد افلاکی قسمت عمده‌ای از کتاب خود را که در نقل کرامات خاندان مولوی است به مراد خود امیر عارف، که هم‌عصر او بوده اختصاص داده است و در وصف او سخنان و داستان‌های زیادی نقل کرده است. اما برخی از داستان‌های نقل شده برای امیر عارف، نه در شأن یک عارف بلکه در شأن یک صوفی یا حتی یک مسلمان هم نیست. چه رسد به اینکه این اعمال انجام شده در این داستان‌ها را از یک عارف بدانیم. احمد افلاکی به شراب خوردن امیر عارف در جاهای متعددی از کتاب خود اشاره کرده است و در نخستین باری که شراب می‌خورد می‌گوید: «حضرت چلپی را به سبب تغییر آب‌وهوا عارضه‌ای عارض گشته مزاج مبارکش منحرف شد. همانا که اطبای شهر جهت حفظ مزاج، به طریق مداومت مدام ممزوج (شراب انگوری) ترغیب دادند.» [1] افلاکی در ادامه به اعتراض مریدان اشاره کرده است که آن‌ها نیز دست به شراب بردند ولی امیر عارف در جواب آن‌ها می‌گوید: «یاران ما را تصور چنان است که غذای ما همین شراب و کبابست و حیات ما از آبست و از إطعام طعام. غافلند و نمی‌دانند که ما از شراب دیگر مستیم و قیاس از حال خود می‌گیرند.» [2] این‌چنین امیر عارف شراب‌خواری خود را توجیه می‌کند.

افلاکی نقل می‌کند که: «یک روز با اینکه چندین روز غذا نخورده و آسایش و خواب نداشته است یک خیک شراب ناب را در دهان مبارک خود نهاده و به یک‌بارگی درکشید و به سماع شروع کرده قیامتی برخاست و دستور داد این شعر را بخوانید:
شراب صاف سلطانی بریزیم
بخوابانیم عقل ذو فنون را [3]

اما در مورد نحوه برخورد او با مخالفین خود باید گفت که او هیچ‌گونه مخالفت و یا حتی کوچک‌ترین عرض‌اندامی را در مقابل خویش برنمی‌تافت و به او جسارت‌های متعددی می‌کرد. ازجمله اینکه هرکجا مخالفی می‌دید بر او بول می‌کرد. [4] یا چنان برخوردی با آنان می‌کرد که از نسلشان چیزی باقی نمی‌ماند. درویشان و صوفیان بسیاری در اثر مخالفت با او مرده‌اند و مخالفان او بعد از چند روز از دنیا رفته‌اند. چنانچه نقل شده است که وقتی امیر عارف چلپی به شهر توقات رسید، در آن شهر شیخی بود که در علوم دینی و یقینی نظیر نداشت و شیخ بهاءالدین جندی نام داشت. در آن روز جلسه‌ای برقرار گشت و سجاده‌ای گذاشتند تا شیخ بهاءالدین شیخ خانقاه، بیاید و امیر عارف را بر سجاده بنشاند، ولی جماعت صوفیان خانقاه بهاءالدین را آوردند و پیش از آنکه دست‌بوسی عارف چلپی را بکند بر صدر نشاندند و تکبیری گفتن و شیخ شروع کرد به نقل معارف و کلمات. بعد از خواندن قرآن و غزلیات کسی سماع را شروع نکرد. ناگهان حضرت عارف چلپی نعره‌ای زد و برخاست و جولانی داد و شعری خواند و ناگهان یکی دو نفر از صوفیان بزرگ را برداشته و بر زمین زد و شیخ‌زاده و چند نفر دیگر فرار کردند. شیخ بهاءالدین بیچاره وار سر بر زمین می‌گذاشت و گریه می‌کرد و می‌گفت: والله خبر نداشتم و این امر از من نبود. ألعفو أولی، حضرت عارف فرمود: قضی الامر، در تدبیر سفر باش و آن بزرگ آهی کشید و بیخود شد ... شیخ بهاءالدین رنجور گشته و بعد از سیزده روز از دنیا رفت.» [5]

اما این نگاه مریدانه که هر کار مراد خود را مقدس و کرامت می‌دانسته از آفت‌های مهم صوفیان است. چه‌بسا مریدان او از دیدن این اعمال شنیع و به‌دوراز شأن یک مسلمان، عربده‌ها زده و یا حتی صوفیانی که کتاب مناقب العارفین را مطالعه می‌کنند از خیال کرامات او هوووووووها کشیده باشند. درحالی‌که این حال، نه حال یک عارف مسلمان، بلکه حال یک صوفی بدمست است که چشم دیدن مخالفین خود را نداشته و آن‌ها را قلع‌وقمع کرده و مریدان ساده‌دل او اعمال خلاف شرع و عقل او را کرامت می‌پنداشتند.

پی‌نوشت:
[1]. افلاکی، شمس‌الدین احمد، مناقب العارفین، انتشارت دنیای کتاب، تهران، 1362، ج 2، ص 874
[2]. همان، ص 874 و 875
[3]. همان، ص 877
[4]. همان، ص 942
[5]. همان، ص 952 و 953

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.