ذلت نفس؛ منتهای آرزوی بزرگان صوفیه

  • 1397/04/24 - 09:36
روش اسلام در تربیت نفوس و هدایت ایشان به سوی حق، ایجاد عزت نفس برای مومنین است که در سایه آن هویت انسانی افراد حفظ می‌شود. اما برخی از فرقه‌ها همانند صوفیه در تربیت نفوس، روشی برخلاف روش اسلامی برگزیده و به جای عزت نفس، ذلیل کردن نفس را برای خود انتخاب کرده و در نقطه مقابل تعالیم اسلامی قدم برداشته‌اند.

مطلب اجمالی

روشی که اسلام برای تربیت نفس مومن درنظر گرفته است، روش عزت‌مند و بزرگ‌منشی است. رئیس مکتب جعفری امام صادق (علیه السلام) در این باره فرموده است: «اَلْمُؤْمِنِ أَعْظَمُ مِنْ حُرْمَةِ الْبَيْت. احترام مؤمن از كعبه بالاتر است.»

اما روش برگزیده توسط گروه‌هایی همانند صوفیه که تعالیم خود را منسوب به اسلام می‌کنند، در مقابل روش اسلامی و وحیانی است. صوفیان به جای آنکه به مریدان خود عزت نفس را آموزش دهند، آموزه‌ای مقابل آموزه اسلامی برای خود اتخاذ کرده و روش ذلت پذیری را توصیه و سفارش می‌کنند. این روش در داستان سوال از شادی ابراهیم ادهم جلوه‌گر است. بر این اساس و شواهد اینچنینی دیگر است که برخی به غیر اسلامی بودن تصوف حکم می‌کنند.

مطلب تفصیلی

اسلام برای نفس مومن اهمیت و جایگاه ویژه‌ای درنظر گرفته است و از این روست که رئیس مکتب جعفری امام صادق (علیه السلام) فرمود: «اَلْمُؤْمِنِ أَعْظَمُ مِنْ حُرْمَةِ الْبَيْت. ‏[1] احترام مؤمن از كعبه بالاتر است.»

مکاتبی که خود را به ظاهر اسلامی می‌دانند، ولی در عمل از تعالیم اسلام دور هستند، به جای آنکه با تبعیت از پیشوایان دین راه هدایت را طی کنند، با اطاعت از نفس و پیشوایان ضلالت، راه گمراهی را در پیش گرفته و علاوه بر گمراه شدن خود، موجب گمراه شدن عده‌ای طالب حقیقت شده که در دام ایشان گرفتارند. صوفیان یکی از فرقه‌هایی است که به جای آنکه نفس مومن را احترام کند و آن را عزیز بدارد، بر ذلت نفس تاکید می‌کنند.

ابراهیم ادهم که یکی از متقدمین و بزرگان صوفیه است ذلت نفس را نهایت آرزوی خود دانسته و آن را سبب شادی فوق‌العاده‌ای می‌داند که وی را به وجد آورده است. داستان ذلت نفس او در تذکره الاولیاء چنین آمده است: «ابراهیم ادهم را گفتند: هیچ شادی به تو رسیده است؟ گفت چند بار. یک بار در کشتی بودم، با جامه خَلَق(کهنه) و موی دراز و بر حالی بودم که اهل کشتی از آن غافل بودند و بر من می‌خندیدند و افسوس می‌کردند و در کشتی مسخره‌ای بود، هر ساعت بیامدی و موی از قفای من برگرفتی و سیلی بر گردن من زدی و من خود را به مراد خود یافتم و بدان خواری نفس شاد شدم. در این میان ناگاه موجی برخاست و بیم هلاک پدید آمد. گفتند: کشتی باید سبک کرد. یکی از ایشان گفت: این در میان ما به چه کار آید و او کیست؟ او را به دریا باید انداخت. مرا گرفتند تا بیندازند. موج نشست و کشتی آرام گرفت. آن وقت که گوشم گرفته بودند تا در آب اندازند، نفس را به مراد خود دیدم. یک بار دیگر به مسجدی رفتم که بخوابم، رها نمی‌کردند و من از ضعف و ماندگی چنان بودم که برنمی‌توانستم خاست. پایم بگرفتند و می‌کشیدند و مسجد را سه پایگاه بود. سرم بر هر پایه که افتادی بشکستی و خون روان گشتی. آنجا نیز نفس خود را به مراد خوش دیدم و شاد شدم و چون مرا بر این سه پایگاه بینداختند و سرم بشکست، در هر پایه سِرّ اقلیمی بر من مکشوف شد. با خود می‌گفتم کاشکی پایه‌ها زیادتر می‌بود. با ایشان گفتم گناه من چیست؟ گفتند: تو آمده‌ای تا بوریای مسجد بدزدی. یک بار دیگر آن بود که در جایی گرفتار آمدم. مسخره‌ای بر من بول کرد. آنجا نیز شاد شدم. یک بار دیگر پوستینی داشتم، گزنده بسیار در وی افتاده بود و مرا می‌خوردند. ناگاه از آن جامه‌هایی که در خزینه نهاده بودم، یادم آمد. نفس من فریاد برآورد که آخر این چه رنج است، آنجا نیز نفس را به مراد خویش یافتم و شاد گشتم. یک بار دیگر بر کنار دجله طهارت می‌ساختم. یکی بیامد، در من نگاه کرد و تف کرد بر روی من و همه روی من بیالود. آنجا شاد شدم. یک بار دیگر به جایی می‌رفتم، مردمان با یکدیگر خصومت می‌کردند. یکی خصم خود را گفت: تو به نزد من، از این هندوک (غلام) خوارتری. آنجا نیز شاد شدم. [2]

باتوجه به داستان ذکر شده، می‌توان فهمید که روش سلوکی صوفیه غیر از روشی است که اسلام آن را برای مومنین برگزیده است. زیرا روش سلوک اسلامی، هدایت و خود‌سازی در پرتو عزت و بزرگ‌منشی است، اما سلوک صوفیانه پذیرش ذلت و خواری در میان اجتماع است.

پی‌نوشت:
[1]. ابن بابويه محمد بن على‏، الخصال، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1362، ج 1، ص 27
[2]. عطار نیشابوری فریدالدین، تذکره الاولیاء، تصحیح محمد استعلامی، زوار، تهران، چاپ بیست و سوم، 1391، صص 100 و 101

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.