انحرافات، بدعتها
در بین صوفیه قطب، بهعنوان ولی خداوند متعال شناخته میشود که عالم بهوجود او میگردد. حال آنکه ما این اعتقاد را در مورد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) میدانیم. صوفیه مفهوم قطب و امام را یکی میدانند و هر دو را مظهر یک حقیقت که به یک نفر اشاره دارد. ولی نگفتند که از بین امام رضا (علیه السلام) و معروف کرخی کدام یک قطب است؟ یا اینکه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قطب است یا کسانی که آنها میگویند؟
حسن بصری به عنوان سرسلسله بسیاری از فرق صوفیه اولین کسی است که مردم را ترغیب به ترک ازدواج کرده و معتقد است که وقتی خداوند خیری را برای بنده اش بخواهد او را گرفتار زن بچه نمی کند. در حالی برخی از صوفیه هچون حسن بصری برای مجرد زیستن ارزش قائل شدن و آن را شرط رسیدن به کمال دانستند که باعث انحراف بسیاری از صوفیه شدند.
سران تصوف همواره خود را انسانهایی باطن گرا و علما و فقها را ظاهرگرا و قشری معرفی میکنند کما اینکه صوفیه شرع را نزد فقها و حقیقت را نزد خود میدانند. اما صوفیه امر ولایت را نیز بهظاهر و باطن تقسیم کردند و با تقسیم ولایت حضرت علی (علیهالسلام) به ولایت ظاهری و باطنی، ادامهدهنده تفکر بنیامیه در این امر بودهاند. چراکه با این تقسیم، درواقع راه را برای خود هموارتر کردند و خود را در عصر غیبت امام، عهدهدار امر باطن ولایت معرفی کردند.
در حالی صوفیه همواره از شیطان در برابر گناه نابخشودنیاش دفاع کردهاند و معتقدند که سجده بر آدم (علی نبینا و آله السلام) خلاف دعوی عاشقی است و آن را حتی به امر خداوند شرک میدانند که سجده مریدان صوفیه در برابر اقطاب خویش همچون سجده صوفیان گنابادی در برابر نورعلی تابنده موجب رسوایی آنان شده است. از اینرو است که تضاد سخنان صوفیان با عملشان بر همگان آشکار کشت.
صوفیه همواره در حال رنگبهرنگ شدن هستند و در برخورد با هر دین و آیین و مذهبی، رنگ همان را به خود میگیرند، زیرا معتقدند که بین ادیان و مذاهب فرقی نیست. این در حالی است که خداوند متعال پذیرش هر دینی غیر از اسلام را رد کرده است. درواقع صوفیان با اعتقاد بهتساوی بین ادیان و آیینها خط بطلانی کشیده است بر رسالت تمام انبیاء و ائمه اطهار (علیهمالسلام) و تمام تلاشهای آنان را به سخره گرفته است. زیرا با تساوی بین اسلام و بتپرستی درنتیجه رسالت تمامی فرستادگان خداوند نیز نعوذبالله بیهوده خواهد بود.
عمل به شرع مقدس همواره در بین صوفیان با فراز و نشیبهای زیادی همراه بوده است و با توجه به اشخاص و زمان و مکان فرق داشته است. ازجمله زمانی که صوفی به حقیقت رسیده و خود را پخته میداند، خود را بینیاز از شرع دانسته. کما اینکه ملاسلطان به ترک نماز اعتراف کرده و آن را برای امثال خود نمیداند و عمل به آن را به حسب شرایط و زمان و مکان خاص میداند.
برخورد صوفیه در استفاده از کتاب عوالی اللئالی شگفتانگیز است، زیرا معتقدند که روایات مدح صوفیه در این کتاب صحیح و ناظر بر آنها میباشد ولی از طرف دیگر روایات ذم صوفیه موجود در این کتاب را جعلی یا اینکه همچون سلطان حسین تابنده معتقدند که این روایات ناظر بر صوفیه اهل سنت است نه شیعه. حالآنکه روایات ذم صوفیه همگی اطلاق دارند. حتی در برخی از روایات صراحتاً بر مخالفت تمام صوفیه با ائمه اطهار (علیهمالسلام) اشاره شده است.
سماع نوعی رقص و آواز خوانی است که در میان صوفیان رواج داشته و عده ای آن را حالتی برای بیخود شدن و فنا در حق تعالی میدانند که یکی از اعمال غیر معقول در سماع، خرقه دریدن و پخش تکههای آن به عنوان تبرک بین مریدان است در حالی که این عمل صوفیان در اسلام مزمت و از آن نهی شده است.
ذکر و ورد در اسلام، آداب خاصی دارد که با طمأنینه و از روی خشوع و خضوع ذکر گفتن، نمونهای از آن است که دل را به سوی حقتعالی سوق میدهد، برخلاف عقیدهی صوفیان، که رقص و حرکاتی زننده به همراه غنا و موسیقی را نوعی ذکر دانستهاند که از اساس باطل است.
یکی از راههای رسیدن به قرب الهی، ذکر و یاد خداوند متعال است که این قرب، هم با ذکر زبانی حاصل میشود و هم با ذکر قلبی، که ذکر زبانی علاوه بر اینکه مقدمه ذکر قلبی محسوب میشود، باید خالصانه، طمأنینه و غیرجعلی باشد، برخلاف فرقه صوفیه که با شیوهای عجیب و ساختگی، مشغول ذکر خدا میشوند که این یک نوع بدعت در اسلام است.
بزرگان صوفیه برای فرار از مذمت دیگران در پاسخگویی درباره برخی از بدعتهای خود بهمانند مسیحیان عمل میکنند و آن عمل را از اسرار به شمار میآورند کما اینکه شاهدبازی را برای اهل آن از اسرار میدانند. این دقیقاً شبیه پاسخ مسیحیان درباره تثلیث است که میگویند اول ایمان به یار تا بعد از آن تثلیث را بفهمی. حالآنکه اسلام حقیقی برخلاف تصوف میگوید اول بفهم بعد ایمان بیاور.
ذکر و یاد خداوند، سبب قرب انسان به حقتعالی میشود، چه ذکر زبانی باشد یا ذکر قلبی، اما فرقهی صوفیه از ذکر زبانی سوء استفاده کرده و آن را برای فریب مردم به کار میبرند، هر چند این ذکر لاالهالاالله باشد که بیشتر برای جذب مردم و ریا آن را بر زبان جاری میکنند.
شطح از جمله بدعتهای است که دوری و مخالفت صوفیه با قرآن و روایات ائمه اطهار (علیهم السلام) را آشکار میکند. چنانچه باخرزی از بزرگان صوفیه، شطح را سخنی مخالف شرع میداند که نتیجه آن حق است. حال آنکه در روایات شیعه بر این امر تأکید شده است که هر آنچه مخالف قرآن باشد امری باطل است، حتی اگر روایتی باشد که به ائمه اطهار (علیهم السلام) نسبت داده باشند.
صوفیه خود را صاحبان حقیقت تشیع میدانند زیرا قائل به این هستند که در درایت و تلقین اذکار و دستور قلبیه از امام معصوم صاحب اجازه هستند و در طرف مقابل علماء فقط متصدی امر احکام شرعیه هستند. در واقع صوفیه با این تقسیم، دست به تفکیک امر ولایت زده اند. حال آنکه نه اینچنین تقسیمی ممکن است و نه در آیات و روایات و نه در زمان غیبت صغری چنین تقسمی را توسط امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نمیبینیم.