زمینه های شکل گیری تصوف در اسلام

  • 18 آذر, 1391 - 16:32
تصوف، به عنوان یکی از انحرافات جدی در امت اسلام، دوران پر فراز ونشیبی را طی نموده است. اهل بیت (ع) به عنوان رهبران الهی از همان ابتدای تشکیل این جریان، به مخالفت با آن پرداختند.
رقص صوفیان

تصوف، به عنوان یکی از انحرافات جدی در امت اسلام، دوران پر فراز ونشیبی را طی نموده است. اهل بیت (علیهم السلام) به عنوان رهبران الهی از همان ابتدای تشکیل این جریان، به مخالفت با آن پرداختند.این انحراف، از بین اهل سنت آغاز گردید و تقریباً تا دوران صفویه در بین شیعیان جایگاهی نداشت. اکثر قریب به اتفاق بزرگان صوفیه از اهل سنت بودند.
این جریان انحرافی با زهد ورزی­های دروغین حسن بصری وسفیان ثوری در عصر بنی امیّه آغاز گردید تا اینکه در دوران امام صادق(علیه السلام) رسماً به عنوان یک مسلک و مذهب توسط ابوهاشم کوفی اعلام موجودیت کرد.

بدیهی است که بررسی این جریان با قدمتی حدود 1200 سال، نیازمند نوشته­های بیشتری است و در این جزوه، سعی شده است که به صورت مختصر این جریان انحرافی بررسی شود. متأسفانه افراط و تفریط در بررسی این جریان، همیشه مشکل ­ساز بوده است. عده ­ای آن را به عنوان یک جریان عرفانی به صورت مطلق با تمام عقاید آن پذیرفته­اند وسعی در توجیه انحرافات آن نموده­اند و عده ­ای دیگر نیز با هدف مقابله و مبارزه با عرفا و عرفان حقیقی نیز اعلام جنگ نموده­اند؛ در حالی که عرفان مورد نظر تشیع، همان عرفان فقاهتی است که بزرگانی همچون: مرحوم سید علی قاضی، علامه طباطبایی و حضرت امام خمینی(ره) در دوران اخیر، مدافع آن بوده­اند.

تصوف، به عنوان یکی از انحرافات جدی در امت اسلام، دوران پر فراز ونشیبی را طی نموده است. اهل بیت (علیهم السلام) به عنوان رهبران الهی از همان ابتدای تشکیل این جریان، به مخالفت با آن پرداختند. این انحراف، از بین اهل سنت آغاز گردید و تقریباً تا دوران صفویه در بین شیعیان جایگاهی نداشت. اکثر قریب به اتفاق بزرگان صوفیه از اهل سنت بودند.
این جریان انحرافی با زهدورزی­های دروغین حسن بصری وسفیان ثوری در عصر بنی امیّه آغاز گردید تا اینکه در دوران امام صادق(علیه السلام) رسماً به عنوان یک مسلک و مذهب توسط ابوهاشم کوفی اعلام موجودیت کرد.
جزوه حاضر نگاهی است به این جریان و فرقه­ های به وجود آمده از آن تا به امروز. بدیهی است که بررسی این جریان با قدمتی حدود 1200 سال، نیازمند نوشته ­های بیشتری است و در این جزوه، سعی شده است که به صورت مختصر این جریان انحرافی بررسی شود.
متأسفانه افراط و تفریط در بررسی این جریان، همیشه مشکل ­ساز بوده است. عده­ای آن را به عنوان یک جریان عرفانی به صورت مطلق با تمام عقاید آن پذیرفته ­اند وسعی در توجیه انحرافات آن نموده ­اند و عده ­ای دیگر نیز با هدف مقابله و مبارزه با عرفا و عرفان حقیقی نیز اعلام جنگ نموده ­اند؛ در حالی که عرفان مورد نظر تشیع، همان عرفان فقاهتی است که بزرگانی همچون: مرحوم سید علی قاضی، علامه طباطبایی و حضرت امام خمینی(ره) در دوران اخیر، مدافع آن بوده ­اند.

 مفهوم شناسی تصوف
برای کلمه «صوفی» 1001 معنا در نظر گرفته­اند که در این­جا به بیان سه قول مشهور می­پردازیم.
قول اوّل: قول ابوریحان بیرونی وتابعین است. آن­ها قائل­اند کلمه صوفی از soph که کلمه یونانی است، گرفته شده و به معنای حکمت و دانش است. کلمه «فیلسوف» Fila به معنای علاقمند و Sophia به معنای دانش اخذ شده است. پس فیلسوف یعنی علاقمند دانش. این نظر مردود است؛ به جهت اینکه علمای علم حروف، سین یونانی (سیکما) را همه جا به معنای سین ترجمه کرده­اند و علی القاعده باید سوفی ترجمه می­شد نه صوفی.[1]

قول دوم: قول متصوفه است که گفته­اند کلمه «صوفی» مشتق از صُفّّه است. این عده سعی دارند آن را به اصحاب صفه که یاران پیامبر بودند و به جهت فقر و نداری روی سکو زندگی می­کردند، برسانند.
این قول نیز مردود است، چرا که این جریان، یک واقعیت تلخ اقتصادی است که پیامبر اکرم(ص) آن­ها را یک به یک بیرون آورد و متحول کرد. در عین حال، صوفیه برای اثبات این نظر هیچ سندی ارائه نداده­اند. در ضمن، اگر از صُفّه مشتق شده بود، باید صفیّ می­شد نه صوفی.

قول سوم: از اهمیت ویژه­ای برخوردار است؛ زیرا روایات ائمه (علیهم السلام) مؤید آن است.
براساس این نظریه، واژه «صوفی» از «صوف» به معنای پشم گرفته شده است. چون صوفیان اوّلیه لباس­های پشمینه می­پوشیدند.
دکتر اسدالله خاوری از پیروان فرقه صوفیه ذهبیه نیز در کتاب خود این نظریه را تأیید می­کند. دکتر عبد الحسین زرین کوب، از مدافعان تصوف، می­نویسد: در میان ریشه­ شناسی­ هایی که برای کلمه صوفی پیشنهاد شده است، محتمل­ ترینشان بی­شک آن است که صوفی را از صوف به معنای پشم مشتق می­داند. صوفیان به عنوان نشانه­ای از فقر دینی خود، جامه­ های پشمی خشنی به تن می­کردند.[2]

پیشینه تصوف
معمولاً بسیاری از صوفیان و مدافعان آن­ها سعی می­کنند زمینه پیدایش تصوف را زهد اسلامی و نیاز امت معرفی کنند. در همین زمینه، به دو نظر اشاره میشود:
اوّل: قول مرحوم جلال الدین همایی: عامل پیدایش تصوف همان زهد و پرهیزگاری است.[3]
دوم: قول دکتر کاظم یوسف­پور:در جهان اسلام، خاستگاه اصلی تصوف را باید در اعتراض گروهی از مؤمنان دلسوخته جستجو کرد که پس از دوران طلایی اسلام شاهد گرایش مسلمین به مادیگری و دنیا­طلبی بودند.[4]
طبق این دو نظر، خاستگاه اصلی تصوف، اعتراض گروهی مؤمن دلسوخته در برابر گرایش به مادیگری مسلمانان بوده است.

طرح سؤال
الف - اگر بروز این تفکر به سبب اعتراض مسلمانان دلسوخته بود، چرا اهل بیت (علیهم السلام) آن را همراهی نکردند؟ و چرا سردمداران این جریان را طرد نمودند؟
ب- این مؤمنان دلسوخته چه کسانی بودند؟ حسن بصری، سفیان ثوری یا ابوهاشم کوفی؟ بدیهی است که اینان در زمان خود اهل بیت(علیهم السلام) زندگی می­کردند و اهل بیت(علیهم السلام) با این­ها به­شدت مخالف بودند.
حسن بصری که حرف­های بنی امیه را اسلامیزه میکرد، کارش به جایی رسید که فقیه حجاج بن یوسف شد.
حسن بصری امام علی (علیه السلام) و امام حسن(علیه السلام) را می­شناخت و آن بزرگواران نیز حسن بصری را می­شناختند. حال اگر دلسوختگی کسانی چون حسن بصری باعث پدید آمدن تصوف شد، آیا می­توان پذیرفت که او مشربی درست کرده که امام  علی(علیه السلام) آن را تأیید نکند؟ اگر قرار بود از این جریان، زهد اسلامی شکل گیرد، چرا از کمیل و عمار خبری نیست؟ همچنین تاریخ شهادت می­دهد که امثال ابوهاشم کوفی از سرمایه­داران زمان خود بوده­ اند.

قول صحیح در باره زمینه پیدایش تصوف
این جریان را می­توان سقیفه بنی ساعده دوم نامید؛ چرا که با تشکیل سقیفه بنی ساعده توانستند ولایت و زعامت را از امام(علیه السلام) بگیرند؛ ولی در مقابل معنویت امام(علیه السلام) ماندند و نتوانستند کاری کنند. از این رو، بهترین کار، ساخت جریان و شخصیت­هایی بود که بتوان آن­ها را جایگزین ائمه(علیهم السلام) کرد و ولایتی را تعریف کرد که در عین تبعیت مردم از آن، با حکومت­های وقت کاری نداشته باشد؛ یعنی اسلام منهای سیاست.
البته به دلیل آشنایی اسلام با سایر ادیان و فرقه­های وقت به دلیل گسترش قلمرو حکومت اسلامی، نقش سایر آیین­ها  را در تأسیس این مسلک نمی­توان نادیده گرفت.
«آسین پالاسیوس» از شرق­شناسان و عرفان­شناسان یونانی، منشأ تصوف را زهد و عرفان مسیحی و فلسفه نو افلاطونی اسکندریه می­داند.[5]
اوّلین صوفی
عثمان بن شریک کوفی، مشهور به ابوهاشم کوفی است که بعدها ابوهاشم صوفی هم لقب گرفت. وی در قرن دوم می­زیست . امام صادق(علیه السلام) در مورد او فرمودند:« ِاّنه کانَ فاسدُ العقیدةِ جداً و هُوَ الذّی ِابتَدَعَ َمذهَباً یُقال َلهُ التَّصَوُفُ وجَعَلَهُ مَفَرّاً لِعَقیدتِهِ الخَبِیثَۀِ؛[6]همانا او(ابوهاشم، انسانی است که جداً عقیده فاسدی دارد و اوست که از روی بدعت مذهبی را بنا نهاد که تصوف نامیده شد وآن را محل فراری برای عقیده فاسد خود قرار داد».
کیوان قزوینی که 32 سال نزد مؤسس فرقه گنابادیه (ملا سلطان محمد گنابادی) خدمت کرد تا به منصور علیشاه یا منصور علی ملقب شد و بعدها هم توبه کرد، می­گوید: اوّلین کسی که زیر بار این ننگ و بدعت رفت، ابوهاشم کوفی بود که رنج­ها به خود داد تا ارّاده صوفی به راه افتاد.[7]

منشأ آداب و رسوم تصوف*
تصوف در حقیقت، مخلوطی از تفکرات فرقه­ها و ادیان مختلف اعم از بودایی، میترایی، زردشتی، مانوی، تائو، مسیحی، برهمایی، یهود و اسلام است.
مسایلی همچون: فقر، خرقه­پوشی، ریاضت­های طولانی، از آداب هندوهاست.[8]
تشرف را از آیین میترا گرفتند. آیین میترا همان مهرپرستی ایران باستان است. میترا، یعنی خورشید.[9]
غسل اسلام گنابادی­ها، از غسل تعمید مسیحی­ها اخذ شده است.
پرسه و گدایی صوفی مبتدی، از آیین برهمایی گرفته شده است.[10]
عین قول و عقیده صوفی­ها در مورد ذکر، در آیین زردشت آمده که باید پیکر پیر را بدل گیرند و چنان داند که حاضر و ناظر است و از فکر پیر غایب نگردد.[11]
چنان­که ملا علی گنابادی، فرزند ملا سلطان مشهور به نور علی شاه ثانی میگوید: مقلد ناچار است که در وقت عبادت مرشد را در نظر آورد.[12]
صاحب استوارنامه می­گوید: صحت اعمال و عبادات و معارف موقوف است به اجازه قطب، والا باطل است و قبول خدا نیست، هر چند با خلوص نیت باشد؛ زیرا معنای خالص بودن نیت خلوص للقطب است و کسی راهی به خلوص لله ندارد، مگر از راه قطب. ولایت، یعنی بیعت با ولیّ امر که به­واسطه آن، صورت قطب وارد قلب میشود.[13]
عُشرِیِّه نیز که در فرقه نعمت اللهی گنابادی جریان دارد و جانشین خمس وزکات است، از آیین مسیح و یهود اخذ شده است.[14]

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت:
[1]. ر.ک: تحقیق ماللهند، ص 16.
[2] . تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن، ص 38.
[3] . تصوف در اسلام، ص 60.
[4] . نقد صوفی، ص 28.
[5] . عقل و وحی در اسلام، ص 111.
[6]  حدیقة الشیعه، ص 564؛ اثنی عشریه، ص 33.
[7] . استوار نامه، ص22.
[8] . ماللهند، ج1، ص25.
[9] . آیین میترا، ص 27.
[10] . ماللهند، ج 2، ص 453.
[11] . ریاض السیاحة، ص 181.
[12] . صالحیه، ص 334.
[13] استوارنامه، ص 132.
[14] . انجیل متی، باب 23، ش 23.

إضافة تعليق جديد

CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.
Fill in the blank.