تاویل و تفسیر در تصوف
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ نگاه صوفیه در فهم دین، نگاه باطنگرایانه است و تأویلگرایی صوفیه در تفسیر قرآن نیز برخواسته از همین باطنگرایی است. برداشت صوفیه از آیات قرآن بیشتر جنبۀ ذوقی دارد و برداشت آنها از آیات قرآن از قاعده و قانون مشخصی تبعیت نمیکند و بر مبانی متقن عقلی و نقلی استوار نیست.
صوفیه بدون توسل به مبانی عقلی و نقلی؛ اعم از سنت و حدیث و استدلالات مورد تأیید عقل سلیم و بدون توجه به علوم مورد کاربرد در تفسیر، نظیر لغت، صرف و نحو، معانی، بیان، فقه اللغه، تاریخ و شأن نزول، محکماتِ آیات، در معنای آیات دخل و تصرف میکنند تا بتوانند معنای باطنگرایانه و برخواسته از دل خود را از آیه برسانند. لذا به ظواهر آیات و استفاده از مبانی عقلی و نقلی و ... کوچکترین اعتنایی نمیکنند.
در میان فرقههایی که اساسشان بر باطنگرایی است اگر بگوییم صوفیه بیش از دیگر فرقهها به تأویل پرداخته است، اغراق نکردهایم. چنانچه نیکلسون درباره تأویلگرایی صوفیه میگوید: «از نظر آنها هر آیه و حتی هر کلمه قرآن معنایی درونی نهفته است که خداوند آن را جز بر بندگان خاص خود آشکار نمیسازد» [1] و قطعاً طبق اعتقادشان آن بندگان خاص همان بزرگان و اقطاب صوفیه هستند. چنانچه محقق شهیر دکتر غنی در این باره مینویسد: «خلاصه عقیده صوفی این است که فوق عالم مرئی و محسوس عالمی است ... و اتصال به آن عالم مخصوص به اصفیا و برگزیدگان حق است که "اولیاءالله" هستند... صوفیه برگزیدگان مسلمین هستند و اولیاء برگزیدگان صوفیه.»[2]
اما غالب آنچه صوفیه در مقام تفسیر قرآن گفتهاند را نمیتوان تفسیر نام نهاد، بلکه این مطالب، مفاهیم و کشفیاتی هستند که هنگام تلاوت قرآن از ذهن آنها خطور کرده است. [3] چنانچه امام خمینی (ره) تفاسیر برخی از بزرگان صوفیه مثل تفاسیر ابنعربی یا عبدالرزاق کاشانی یا ملاسلطان گنابادی را اصلا تفسیر قرآن نمیداند و میگوید: «مثلاً عرفایی که در طول این چندین قرن آمدهاند تفسیر کردهاند، نظیر محی الدین در بعضی از کتابهایش، عبدالرزاق کاشانی در تأویلات، ملاسلطان در تفسیر، اینهایی که طریقهشان طریقهی معارف بوده است، اینها تفاسیری نوشتهاند و بعضیشان در آن فنی که داشتهاند، خوب نوشتهاند، لکن قرآن، عبارت از آن نیست که آنها نوشتهاند!» [4] چه بسا آنها مکاشفه و شهود باطن بوده و ادعایی بیش نباشد یا اینکه صوفی در مقام مکاشفه و شهود تحت تأثیر القائات و الهامات شیطانی قرار گرفته باشد.
البته عدهای از صوفیه در این باره ادعای علم غیب نیز داشتهاند، چنانکه «بعضی از آنها مدعی شدهاند که علم شریعت را از همان ناحیهای میگیرند که پیغمبر علم خویش را از آنجا اخذ کرده است.» (5) همچنین ملا علی گنابادی علم غیب را، منحصر به حضور چهارده معصوم نمیداند و معتقد است که در غیبت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اقطاب صوفیه صاحب علم لدنّی هستند و میگوید: «اگر علم غیب منحصر به وحی است، لازم میآید ائمه(علیهم السلام) نیز مجتهد باشند و علم بر آنها مسدود بوده باشد و این به اتفاق باطل است.» [6] وی از این استدلال نتیجه میگیرد که در زمان غیبت نیز علم غیب وجود دارد، از اینرو میگوید: «راه علم راه دل است، الهام و کشف نمونهی وحی است و خلفاء به خلافت تحدیث را دارایند.» [7]
چه بسا قائل شدن به چنین مبنایی (علم غیب) در تفسیر، در عمل، به تفسیر بهرأی منجر شود. کما اینکه ابنعربی در فصوص به نقل از شیخ خود (ابومدین) میگوید:« مرید واقعی کسی است که در قرآن هرچه را اراده کند، بیابد.» [8] یعنی صوفی میتواند هر معنایی را که بخواهد و در مشرب صوفیانه محملی برای آن باشد بر قرآن تحمیل کند. همین است که میبینیم برخی از تفاسیر بزرگان صوفیه هیچ پشتوانه و مبنای عقلی و نقلی ندارد و حتی برخی از تفاسیر و تاویلات صوفیه با ظاهر آیه در تضاد و هیچ قرابت و سنخیتی با معنا و ظاهر آیه ندارد.
پینوشت:
[1]. نیکلسون، رینولد، پیدایش و سیر تصوف، مترجم محمد باقر معین، نشر توس، تهران، بیتا ص 157
[2]. دکتر غنی، قاسم، تاریخ تصوف در اسلام، نشر زوار، تهران، 1386، ج 2، صص 241-242
[3]. زرکشی، بدرالدین محمد، البرهان فی علوم القرآن، نشر مکتب المصریه، بیروت، بیتا، ص 171
[4]. امام خمینی، روحالله، تفسیر سوره حمد، نشر موسسه تنظیم و نشر آثار امام، چاپ چهارم، ص 94
[5]. زرین کوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، نشر امیرکبیر، تهران، 1380، چاپ دهم، ص 162
[6]. گنابادی ملا علی، صالحیه، چاپ اول، انتشارات حقیقت، ص 237
[7]. همان
[8]. موحد، محمد علی، ترجمه فصوص (مقدمه)، نشر کارنامه، تهران، 1388، 53
إضافة تعليق جديد