مکتب معتزلی، آلت دست خلفای اموی و عباسی

  • 20 خرداد, 1399 - 16:15
خلفای اموی و عباسی، با هدف مشغول کردن مردم به مباحث اعتقادی، داعیه علم دوستی خود را از یک طرف، و کم رنگ کردن جایگاه اهل بیت و حتی پاک کردن نام آنان از اذهان مردم، را در سر می‌پروراندند و دلخوش به چند صباح خلافت و حکومت بدون زحمت بودند.

اگر نگاهی گذرا به تاریخ اسلام داشته باشیم، خواهیم دید که مکتب معتزله، از زمان پیدایش، (اواخر قرن اول و اوائل قرن دوم)، تحت هیچ شرایطی، از سوی خلفا و حکمرانان اموی و به‌ویژه خلفای عباسی، مخالفتی برایشان نشد، چرا که امویان، اگر چه در کنار معتزله قرار نگرفتند، چنان‌چه برخی از خلفای عباسی چنین کردند، ولی در امور آن‌ها مداخله نکردند و میدان را برای آن‌ها و دیگران، برای درگیری‌های مذهبی و مناظره در علوم و عقاید مختلف باز کردند، مثلاً امویان با این روش و ترفند تلاش کردند تا افکار مسلمانان، به‌ویژه عالمان و دانشمندان را به سوی مناظرات علمی و اعتقادی ببرند، تا بیشتر اوقات و تفکرات آنان را به خود مشغول کنند و آن‌ها را از مداخله در امور سیاسی و توجه به مسائل کشورداری منصرف و مشغول سازند.[1]
عباسیان، در سال‌های اولیه حکمرانی خود، تا زمان خلافت هارون‌الرشید، با معتزله شبیه امویان رفتار می‌کردند؛ یعنی از تمام احزاب و فرق و مذاهب، چشم‌پوشی کرده و به دنبال سرکوب علویان، به‌ویژه اهل بیت پیامبر اکرم بودند، و تلاش می‌کردند در مقابل عالمان و امامان اهل بیت پیامبر، افرادی را علم کنند تا امامان شیعه منظر توجهات نباشند، فلذا با تجلیل از عالمان درباری و تقرّب آنان، علاوه بر تظاهر به علم دوستی، بر اعمال ننگین خود هم سرپوش بگذارند؛ مثلاً مأمون عباسی، خود شخصاً آراء معتزله را پذیرفت و آنان را در مجالس خود مورد تفقد و تقرّب قرار داد، تا جایی که از میان آنان، افرادی را در مناصب حکومتی خود انتخاب می‌کرد و با تشکیل بحث و جدل و مناظره، در میان فقها و محدثان و مفسران و ... محبت مردم را نسبت به آنان جلب کرده و مردم را متمایل به آنان ساخت...[2]
در نتیجه، خلفای اموی و عباسی، با این شگرد و شیوه، به خواسته‌های درونی خود می‌رسیدند، چرا که هم افکار و انظار توده‌ی مردم را منحرف از خود و اعمال زشت خود نسبت به ظلمی که به اهل بیت پیامبر و امامان شیعه که وارثان حقیقی خلافت بودند، می‌کردند و با هدف مشغول کردن مردم به این مباحث، چه علمی و اعتقادی، و چه دینی و سیاسی، داعیه علم دوستی از یک طرف، و کم رنگ کردن جایگاه اهل بیت و حتی پاک کردن نام آنان از اذهان مردم، را در سر می‌پروراندند و دلخوش به چند صباح خلافت و حکومت خود (بدون مزاحمتی برای دستگاه حاکمه‌شان) بودند. پس بهترین راه را، بها دادن به این‌گونه مکاتب و مذاهب می‌دانستند که از جمله‌ی این مکاتب، معتزله، با گرایشات عقلی و بعدها مکتب اشاعره با گرایشات به احادیث و کمی هم مباحث عقلی، این خلأ را پر کردند و آنان را آلت دست و بازیچه افکار پلید و شوم خود کردند.
فاعتبروا یا اولی الابصار

پی‌نوشت:

[1]. شیعه در برابر معتزله و اشاعره، هاشم معروف الحسنی، آستان قدس رضوی، مشهد، ایران، ص179.
[2]. المذاهب الاسلامیه، ابوزهره، دارالفکر، بیروت، ایران، لبنان، ص227.

تولیدی

إضافة تعليق جديد

CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.
Fill in the blank.