خطبه امام حسین در برابر سپاه کوفه، در منابع اهل سنت
ماه محرم، ماه بیداری و بصیرتافزایی، ماه هدایت و روشنگری است؛ چه خوب میشد در کنار عزاداری و سینهزنی، خطبههای امام حسین (علیهالسلام) بیان و توضیح داده میشد. بهخصوص برای عزیزانی که فقه آنها اجازه نمیدهد مثل ما شیعیان عزاداری کنند، حداقل میتوانند با برگزاری مجلسی ساده در کنار ذکر مصائب امام حسین، خطبههای حضرت را بیان کنند و از دریای معرفت کلام امام معصوم جرعهای بنوشند. یادمان باشد امام حسین پیش از آنکه تشنه آب باشد، تشنه لبیک است و قطعاً شور و شعور و بصیرت مکمل یکدیگرند.
در طول نهضت عاشورا، سیدالشهداء برای اتمام حجت و آگاهی مردم، خطبههای زیادی را ایراد فرمودند. هنگام خروج از مکه، برخورد با سپاه حر، خطاب به یاران خود، شب عاشورا و صبح و ظهر عاشورا و اما خطبهای که شاهد مثال ما است و در منابع اهل سنت هم وجود دارد.[1] خطبهای «خطاب به سپاه کوفه»، آنگاه که نزدیک اردوى امام آمده بودند است. در این خطبه، سخنان امام را میتوان به چند بخش تقسیم کرد:
1- نصیحت و موعظه کردن
2- گریه اهل حرم
3- معرفی مقام و جایگاه خود
4- سخن شمر و پاسخ حبیب بن مظاهر
5- ادامه معرفی خود
6- استدلال امام به نامه کوفیان
7- جواب و درخواست قيس بن اشعث و پاسخ امام
و اما ترجمه خطبه آن حضرت:
1- نصیحت وموعظه کردن
«با بلندترين آواز خود فرياد زد: اى گروه مردم! گفتار مرا بشنويد و شتاب نكنيد تا شما را بدانچه حق شما بر من است پند دهم، و عذر خود را بر شما آشكار كنم؛ پس اگر انصاف دهيد سعادتمند خواهيد شد و اگر انصاف ندهيد پس نيك بنگريد تا نباشد كار شما بر شما اندوهى. سپس درباره من آنچه خواهيد، انجام دهيد و مهلتم ندهيد، همانا ولى من آن خدایى است كه قرآن را فرو فرستاد و او است سرپرست و يار مردمان شايسته، سپس حمد و ثناى پروردگار را بهجا آورد.»[2]
2- گریه اهل حرم
«چون سخن امام به اینجا رسید، صدای گریه و شیون از بعضی زنان و اطفال که صدای امام را میشنیدند، بلند شد. لذا امام سخن خود را قطع کرد و به حضرت ابوالفضل و علیاکبر دستور داد، بروید زنها را ساکت کنید، به خدا قسم هنوز گریههای بسیاری در پیش دارند.»[3]
3- معرفی مقام و جایگاه خود
«سپس فرمود: اما بعد، پس نسب و نژاد مرا بسنجيد و ببينيد من كيستم، سپس بهخود آیيد و خويش را سرزنش كنيد و بنگريد آيا كشتن من و دريدن پرده حرمتم براى شما سزاوار است؟ آيا من پسر دختر پيغمبر شما و فرزند وصى او نيستم، آن كس كه پسر عموى رسول خدا و اولين كس بود كه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) را در آنچه از جانب پروردگارش آورده بود، تصديق كرد؟ آيا حمزه سيد الشهداء عموى من نيست؟ آيا جعفر بن ابىطالب كه با دو بال در بهشت پرواز كند، عموى من نيست؟ آيا بهشما نرسيده آنچه رسول خدا، درباره من و برادرم فرمود: كه اين دو آقايان جوانان اهل بهشت هستند؟
پس اگر تصديق سخن مرا بكنيد، حق همان است، بهخدا از روزى كه دانستهام خدا دروغگو را دشمن دارد، دروغ نگفتهام، و اگر بهدروغم نسبت دهيد، پس همانا در ميان شما كسانى هستند كه اگر از آنان بپرسيد، شما را بهآنچه من گفتم آگاهى دهند، بپرسيد از جابر بن عبداللَّه انصارى، و اباسعيد خدرى، و سهل بن سعد ساعدى، و زيد بن ارقم، و انس بن مالك تا بهشما آگاهى دهند كه اين گفتار را از پيغمبر درباره من و برادرم شنيدهاند، آيا اين گفتار رسول خدا، جلوگيرى از ريختن خون من نمیكند؟»[4]
4- سخن شمر و پاسخ حبیب بن مظاهر
«شمر بن ذى الجوشن گفت: من پرستش كنم خدا را بر يكحرف، اگر بدانم چه میگویى (يعنى من ندانم چه میگویى) حبيب بن مظاهر بهاو گفت: بهخدا من تو را چنين مىبينم كه بر هفتاد حرف نيز خدا را پرستش كنى، و من گواهى دهم كه تو راست میگویى، و ندانى او چه میگويد، خدا دل تو را از پذيرش سخن حق مهر كرده.»[5]
5- ادامه معرفی خود
سپس امام حسين (عليهالسّلام) بديشان فرمود: اگر در اين سخن هم ترديد داريد، آيا در اين نيز ترديد داريد كه من پسر دختر پيغمبر شما هستم؟ بهخدا در ميان مشرق و مغرب پسر دختر پيغمبرى جز من نيست، چه در ميان شما و چه در غير شما! واى بر شما! آيا كسى از شما كشتهام كه خون او از من میخواهيد؟ يا مالى از شما بردهام؟ يا قصاص جراحتى از من میخواهيد؟ همه آنان خاموش شده، سخنى نگفتند.[6]
6- استدلال امام به نامه کوفیان
پس از آن، آن حضرت فرياد زد: اى شبث بن ربعى، و اى حجار بن ابجر، و اى قيس بن اشعث، و اى يزيد بن حارث! آيا شما بهمن ننوشتيد: كه ميوهها رسيده و باغها سرسبز شده و تو بر لشكرى که آماده است برای یاریت، وارد خواهى شد؟ لذا گفتند: ما چنین نامهای به تو ننوشتهایم. امام که با انکار آنان روبرو شد با تعجب و شگفتی فرمود: چگونه منکر میشوید، به خدا قسم! شما برای من نامه نوشتید.» آنگاه فرمود: «اگر هماکنون از آمدنم ناخشنودید، بگذارید به هر جایی از دنیا که امن و آرام باشد، بروم.»[7]
7- جواب و درخواست قيس بن اشعث و پاسخ امام
قيس بن اشعث گفت: ما ندانيم تو چه میگویى، ولى بهحكم پسر عمويت (عبيداللَّه) تن در ده؛ زيرا كه ايشان چيزى جز آنچه تو دوست دارى، درباره تو انجام نخواهند داد!؟ حسين (عليهالسّلام) فرمود: نه بهخدا، نه دست خوارى بهشما خواهم داد، و نه مانند بندگان فرار خواهم کرد، سپس فرمود: «اى بندگان خدا! همانا من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه برم از اينكه آزارى بهمن برسانيد، به پروردگار خود و پروردگار شما پناه برم، از هر سركشى كه به روز جزا ايمان نياورد.»[8]
پینوشت:
[1]. تاريخ الطبري (تاريخ الرسل والملوك)، محمد بن جرير طبري (المتوفى 310هـ)، دار التراث – بيروت، الطبعة الثانية - 1387 هـ، ج5، ص424الی 426 «نادى باعلى صوته دعاء يسمع جل الناس أَيُّهَا النَّاسُ، اسمعوا قولي، وَلا تعجلوني حَتَّى أعظكم بِمَا لحق لكم علي، وحتى أعتذر إليكم من مقدمي عَلَيْكُمْ، فإن قبلتم عذري، وصدقتم قولي، وأعطيتموني النصف، كنتم بِذَلِكَ أسعد، ولم يكن لكم علي سبيل، وإن لم تقبلوا مني العذر، ولم تعطوا النصف من أنفسكم...»
الكامل في التاريخ، عزالدين ابن أثير (المتوفى 630هـ)، تحقيق: عمر عبد السلام تدمري، دارالكتاب العربي، بيروت – لبنان، الطبعة الأولى، 1417هـ / 1997م، ج3، ص169-170، «ثُمَّ قَالَ الْحُسَيْنُ: فَإِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا أَقُولُ أَوْ تَشُكُّونَ فِي أَنِّي ابْنُ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ؟ فَوَاللَّهِ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ ابْنُ بِنْتِ نَبِيٍّ غَيْرِي مِنْكُمْ وَلَا مِنْ غَيْرِكُمْ.أَخْبَرُونِي أَتَطْلُبُونِي بِقَتِيلٍ مِنْكُمْ قَتَلْتُهُ، أَوْ بِمَالٍ لَكُمُ اسْتَهْلَكْتُهُ أَوْ بِقِصَاصٍ مِنْ جِرَاحَةٍ؟ فَلَمْ يُكَلِّمُوهُ، فَنَادَى: يَا شَبَثُ بْنَ رِبْعِيٍّ! وَيَا حَجَّارُ بْنَ أَبْجَرَ! وَيَا قَيْسُ بْنَ الْأَشْعَثِ! وَيَا زَيْدُ بْنَ الْحَارِثِ! أَلَمْ تَكْتُبُوا إِلَيَّ فِي الْقُدُومِ عَلَيْكُمْ؟ قَالُوا: لَمْ نَفْعَلْ....»
المنتظم في تاريخ الأمم والملوك، جمال الدين أبوالفرج ابن الجوزي (المتوفى 597هـ)، المحقق: محمد عبد القادر عطا، مصطفى عبد القادر عطا، دار الكتب العلمية، بيروت، الطبعة الأولى، 1412 هـ - 1992 م، ج5، ص339، «فقَالَ الحسين: لا، إني لأكره أن أبدأهم، ثم قَالَ الحسين عليه السلام لأعدائه: أتسبوني؟ فانظروا من أنا، ثم راجعوا أنفسكم، فانظروا هل يصلح لكم قتلي وانتهاك حرمتي، ألست ابن بنت نبيكم؟ وابن ابن عمه؟ أليس حمزة سيد الشهداء عم أبي؟ وجعفر الطيار عمي؟....»
[2]. «فَقَالَ أَیهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِی وَ لَاتَعْجَلُوا حَتَّی أَعِظَکمْ بِمَا یحِقُّ لَکمْ عَلَی وَ حَتَّی أُعْذِرَ إِلَیکمْ فَإِنْ أَعْطَیتُمُونِی النَّصَفَ کنْتُمْ بِذَلِک أَسْعَدَ وَ إِنْ لَمْ تُعْطُونِی النَّصَفَ مِنْ أَنْفُسِکمْ فَأَجْمِعُوا رَأْیکمْ «ثُمَّ لا یکنْ أَمْرُکمْ عَلَیکمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَی وَ لاتُنْظِرُونِ [یونس/71] » «إِنَّ وَلِیی اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکتابَ وَ هُوَ یتَوَلَّی الصَّالِحِینَ [اعراف/ 196]»»
[3]. «فلمّا سمع أخواته کلامه هذا صحن و بکین، و بکی بناته و ارتفعت أصواتهن، فأرسل إلیهن أخاه العباس بن علی و علیا ابنه و قال لهما: سکتاهن فلعمری لیکثرن بکاؤهن.»
[4]. «ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَانْسُبُونِی فَانْظُرُوا مَنْ أَنَا ثُمَّ ارْجِعُوا إِلَی أَنْفُسِکمْ وَ عَاتِبُوهَا فَانْظُرُوا هَلْ یصْلُحُ لَکمْ قَتْلِی وَ انْتِهَاک حُرْمَتِی أَ لَسْتُ ابْنَ بِنْتِ نَبِیکمْ وَ ابْنَ وَصِیهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ وَ أَوَّلِ الْمُؤْمِنِینَ الْمُصَدِّقِ لِرَسُولِ اللَّهِ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ أَ وَ لَیسَ حَمْزَةُ سَیدُ الشُّهَدَاءِ عَمِّی أَ وَ لَیسَ جَعْفَرٌ الطَّیارُ فِی الْجَنَّةِ بِجِنَاحَینِ عَمِّی أَ وَ لَمْ یبْلُغْکمْ مَا قَالَ رَسُولُ الله لِی وَ لِأَخِی هَذَانِ سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَإِنْ صَدَّقْتُمُونِی بِمَا أَقُولُ وَ هُوَ الْحَقُّ وَ اللَّهِ مَا تَعَمَّدْتُ کذِباً مُنْذُ عَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ یمْقُتُ عَلَیهِ أَهْلَهُ وَ إِنْ کذَّبْتُمُونِی فَإِنَّ فِیکمْ مَنْ لَوْ سَأَلْتُمُوهُ عَنْ ذَلِک أَخْبَرَکمْ سَلُوا جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِی وَ أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِی وَ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ السَّاعِدِی وَ زَیدَ بْنَ أَرْقَمَ وَ أَنَسَ بْنَ مَالِک یخْبِرُوکمْ أَنَّهُمْ سَمِعُوا هَذِهِ الْمَقَالَةَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلِی وَ لِأَخِی أَ مَا فِی هَذَا حَاجِزٌ لَکمْ عَنْ سَفْک دَمِی»
[5]. «فَقَالَ لَهُ شِمْرُ بْنُ ذِی الْجَوْشَنِ هُوَ یعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْفٍ إِنْ کانَ یدْرِی مَا تَقَوَّلَ فَقَالَ لَهُ حَبِیبُ بْنُ مُظَاهِرٍ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَرَاک تَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی سَبْعِینَ حَرْفاً وَ أَنَا أَشْهَدُ أَنَّک صَادِقٌ مَا تَدْرِی مَا یقُولُ قَدْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قَلْبِک.»
[6]. «ثُمَّ قَالَ لَهُمُ الْحُسَینُ(ع) فَإِنْ کنْتُمْ فِی شَک مِنْ هَذَا أَ فَتَشُکونَ أَنِّی ابْنُ بِنْتِ نَبِیکمْ فَوَ اللَّهِ مَا بَینَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ ابْنُ بِنْتِ نَبِی غَیرِی فِیکمْ وَ لَا فِی غَیرِکمْ وَیحَکمْ أَ تَطْلُبُونِّی بِقَتِیلٍ مِنْکمْ قَتَلْتُهُ أَوْ مَالٍ لَکمُ اسْتَهْلَکتُهُ أَوْ بِقِصَاصِ جِرَاحَةٍ فَأَخَذُوا لَا یکلِّمُونَهُ»
[7]. «فَنَادَی یا شَبَثَ بْنَ رِبْعِی یا حَجَّارَ بْنَ أَبْجَرَ یا قَیسَ بْنَ الْأَشْعَثِ یا یزِیدَ بْنَ الْحَارِثِ أَ لَمْ تَکتُبُوا إِلَی أَنْ قَدْ أَینَعَتِ الثِّمَارُ وَ اخْضَرَّ الْجَنَابُ وَ إِنَّمَا تَقْدَمُ عَلَی جُنْدٍ لَک مُجَنَّدٍ قالوا له: لم نفعل.» فَقَالَ: سبحان اللَّه! بلى وَاللَّهِ، لقد فعلتم، ثُمَّ قَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ، إذ كرهتموني فدعوني أنصرف عنكم إِلَى مأمني من الأرض»
[8]. «فَقَالَ لَهُ قَیسُ بْنُ الْأَشْعَثِ مَا نَدْرِی مَا تَقُولُ وَ لَکنِ انْزِلْ عَلَی حُکمِ بَنِی عَمِّک فَإِنَّهُمْ لَمْ یرُوک إِلَّا مَا تُحِبُّ فقال الحسین(ع): لَا وَ اللَّهِ لَا أُعْطِیکمْ بِیدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِیدِ ثُمَّ نَادَی یا عِبَادَ اللَّهِ «إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکمْ أَنْ تَرْجُمُونِ[دخان /20]» أَعُوذُ بِرَبِّی وَ رَبِّکمْ مِنْ کلِّ مُتَکبِّرٍ لا یؤْمِنُ بِیوْمِ الْحِسابِ.»
إضافة تعليق جديد