آخرین امام ،اولین امید

  • 1392/10/20 - 01:02
جعفر با کمال عصبانيت گفت : عجب ! مردم را ببينيد که از من چه چيزي را در خواست مي کنند ، علم غيب از من طلب مي کنند ؟ من فهميدم که او امام نيست و جمعيتي که از قم آمده بودند هم با اين پاسخ او مطمئن شدند که او امام نيست و جانشين امام عسکري شخص ديگري است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ با امید به اینکه در مسیر ظهور ثابت قدم باشیم و در باب  شناخت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف گامی برداریم، برای روشن تر شدن مساله به یکی از هزاران حدیث در این باب اشاره مي كنم:

 قال رسول الله(ص): «مَنْ مات وليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية؛ هر كس بميرد و بر گردن او بيعت با امامي نباشد ، به مرگ جاهلي مرده است».(1)

باشد که با معرفی اجمالی از اتفاقات پیرامون ایشان به معرفتمان به ایشان افزوده شود.

طبق منابع تاریخی آغاز امامت امام زمان (ع)، روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 265 ه. ق است؛ يعني روز شهادت امام يازدهم (ع) آغاز امامت امام زمان (ع) است. جالب تر اینکه که ولادت امام زمان در روز جمعه بوده و اولين روز امامتش روز جمعه و نيز بنا بر نقلي که از نظر شيعه، بسيار مشهور است، ظهور امام هم روز جمعه است.(2)

از افراد مورد وثوق و اعتماد ائمه معصومين و خاصه امام عسکري و امام زمان (عليهما السلام) فردي به نام ابوسهل بود. ابوسهل اسماعيل بن علي نوبختي مي گويد: پس از آن که معتمد، امام عسکري (ع) را به زهر مسموم کرد، «من به خدمت امام عسکري شرفياب شدم ، لحظه اي بود که فرزند امام عسکري (ع) هم بر پدر وارد شده بود. امام حالش منقلب بود و شديدا ضعيف شده بودند به گونه اي که وقتي ظرف آب را براي نوشيدن به امام عسکري (ع) دادند، قدرت نگهداري ظرف آب را نداشت و مي لرزيد و دندانهاي امام عسکري که به کاسه نزديک شده بود مي خورد و من صدايش را مي شنيدم. در اين لحظه وقتي که امام زمان (ع) وارد شد، به محض اين که چشم امام عسکري به امام زمان افتاد ، بسيار خوشحال شد اما لحظه اي گريست و بعد او را به عنوان آخرين وصي رسول الله و آخرين امام مؤمنين و به عنوان حجت بر حق خدا معرفي کرد و وصيت و سفارش خود را به امام زمان نمود . در اين لحظه گويي احساس شد لحظه آغاز قبول مسؤوليت امامت امام زمان بود . بعد امام عسکري رو به امام زمان کرد و فرمود: يا سيد أهل بيته! اسقني بالماء فإني ذاهب إلي ربي(3) اي بزرگ خاندان خودت! آبي به من بنوشان؛ زيرا من به زودي به سوي پروردگارم خواهم شتافت.

حضرت صاحب الزمان هم آب را به دست پدرش داد و بعد به پدرش کمک کردند تا او وضو بسازد. صحبت هايي هم بين امام عسکري و امام زمان (عليهما السلام) صورت گرفت آن گاه امام عسکري (ع) به درجه رفيع شهادت نايل گشتند.»

اين مسائلي که درباره ي امام زمان و آغاز امامتشان وجود دارد، ولي چيزي که بايد به عنوان حجت براي مردم باشد اين است که براي اثبات حجت بودن امام زمان و امامت ايشان طبيعي است که شيعيان او هم دلايل قانع کننده اي که باعث اطمينان خاطر بشود نياز دارند .

جناب ابوالاديان يکي از خدمتگزاران و يکي از دوستان نزديک امام عسکري (ع) بود. ابن بابويه (ع) به نقل از ابوالاديان مي گويد: «امام عسکري (ع) به من مأموريتي داد که به مدائن بروم و نامه هايي را به آنجا برسانم . امام عسکري (ع) به من فرمود: ابوالاديان! وقتي بعد از پانزده روز از مدائن برگشتي، شهر سامرا را پر از شيون و غوغا خواهي يافت، زيرا که من به شهادت خواهم رسيد. من نگران شدم و از امام راجع به جانشين شان پرسيدم: وقتي شما به شهادت رسيديد، چه کسي بايد امامت امت را به عهده بگيرد؟ امام عسکري در جواب به من سه نشانه داد؛ نشانه اول: آن کسي که بر بدن من نماز بگزارد . دوم : آن کسي که جواب نامه ها را از تو طلب کند و نشانه ي سوم: کسي که بگويد در هميان و کيسه ها چه چيزي وجود دارد. حيا مانع شد که راجع به کيسه از آقا بپرسم، نپرسيدم و با نگراني سفرم را آغاز کردم و به مدائن رفتم . مأموريت را انجام دادم و وقتي برگشتم همان گونه که امام عسکري گفته بود ، ايشان به شهادت رسيدند . آن گاه چيزي که براي من مهم بود اين بود که بدانم چه کسي جانشين امام يازدهم و به عنوان امام دوازدهم و حجت بر حق خداست. وارد بيت امام عسگري شدم ،ديدم برادرش جعفر بر جايگاهي نشسته است و همه ي وار دين به اوتسليت مي گويند . گويي اين گونه وانمود مي شود که او به عنوان جانشين امام عسکري است ، در حالي که من او را مي شناختم و مي دانستم انساني است بد سابقه و بد عمل که مرتکب محرمات مي شد . مطمئن بودم که او لياقت امامت را ندارد اما الان در چنين جايگاهي قرار گرفته؛ چرا که دستگاه بني عباس تلاش مي کرد او را به عنوان جانشين امام عسکري به مردم معرفي کند . در همين حال خبر آوردند که او بيايد و بر پيکر امام عسکري (ع) نماز بگزارد .

او از جاي خود حرکت کرده ، به سمت پيکر مطهر امام عسکري رفت تا نماز بگزارد، ديدم نوجواني با جميع شيوه ها و شمايل زيبايي که دلربا بود آمد و دامن عمويش را گرفت و گفت : اي عمو ! کنار برو که من بر نماز گزاردن بر پيکر بابايم شايسته ترم .

او را کنار زد و بر پيکر امام عسکري نماز گزارد. با اين صحنه مطمئن شدم که يکي از نشانه هايي که امام عسکري داده بود تحقق يافت و اين شخص بر بدن امام عسکري نماز گزارد. منتظر بودم که نشانه هاي ديگر هم تحقق پيدا کند . در اين حالت بود که وقتي نماز تمام شد به من اشاره کرد که جواب نامه ها را بده . اين هم نشانه دوم ؛ چون نامه اي که امام عسکري به من سپرده بود و آن را به مدائن بردم ، به دوستاني که بايد مي دادم سپردم و جواب نامه هاي آن ها را به همراه بيت المال و سهم امامي که داده بودند با خودم آورده و منتقل کرده بودم . منتظر بودم نشانه ي سوم هم تحقق پيدا کند ، در همين حال جمعي از مؤمنين قم آمدند و در ميان جمعيت عزادار قرار گرفتند و گفتند: جانشين امام عسکري کيست ؟ آن ها را به سمت جعفر هدايت کردند. آن ها وقتي پيش جعفر رفتند ، پرسيدند: شما جانشين امام عسکري هستيد؟ پاسخ داد : آري . گفتند : بگوييد که ما حامل چه چيزي هستيم و نامه اي که با ماست چه کسي و براي چه کسي نوشته است و چيزي که به همراه ماست آن متاع چيست و چقدر است ؟

جعفر با کمال عصبانيت گفت : عجب! مردم را ببينيد که از من چه چيزي را در خواست مي کنند، علم غيب از من طلب مي کنند؟ من فهميدم که او امام نيست و جمعيتي که از قم آمده بودند هم با اين پاسخ او مطمئن شدند که او امام نيست و جانشين امام عسکري شخص ديگري است. در همين حال فرستاده اي از درون خانه آمد و گفت که حجت خدا ( امام زمان ) فرمودند : نامه هايي که شما اهل قم از فلان شخص و فلان شخص براي امام عسکري آورده ايد، آن نامه ها را بياوريد و به همراه شما همياني است که هزار اشرفي در آن قرار دارد که از ميان هزار اشرفي که به عنوان سهم امام است ، ده اشرفي قلابي است که روکش طلا شده و اصل نيست .

آنها باز کردند و ديدند هزار اشرفي سفيد هست و آن ده اشرفي را هم شناسايي کردند . ابوالاديان مي گويد : من دقيقا به همان نشانه هايي که امام حسن عسکري به من داده بود رسيدم و يقين کردم که او امام امت اسلامي و آخرين وصي پيغمبر اکرم (ص) است و آن پيامي که فرستاده شده از ناحيه امام زمان است و آن فردي که نماز بر پيکر امام عسکري گزارد امام زمان و آخرين امام شيعيان است». (4)

اما از جمله مسائلي که شيعه در زمان غيبت دوازدهمين امام، با آن روبرو بوده، وجود مدعيان دروغين امامت و جانشيني امام حسن عسکري (ع) مي‏باشد. اين مدعيان دروغگو از يک اعتقاد پاک و ريشه‏دار شيعه - که همان اعتقاد به مهدي (ع) است - سوءاستفاده کرده، و با بهره جستن از زمينه‏هاي مساعد اجتماعي، دعوي خويش را آشکار نموده و کم و بيش پيرواني هم به دست آورده‏اند؛ اما بدليل آنکه از حقيقتي برخوردار نبوده‏اند، به تدريج نابود شده و هم‏اکنون نيز جز نام و نشان مختصري از ايشان در صحنه تاريخ نيست.

اين مدعيان که گاهي از مصر و سودان و گاهي از ايران و هندوستان برخاسته ‏اند، آثار رسوائي و دروغگوئي در گفتار و کردارشان نمايان است. و ما براي آنکه شاهدي ارائه داده باشيم به تفصيل بيشتري داستان يکي از ايشان را خواهيم نگاشت.

در اوائل قرن سيزدهم، شخصي در شيراز مدعي مقاماتي شد و کساني را به دور خويش گردآورد، وي در سال‏هاي اول ماجراي خويش، ادعا مي‏کرد که نايب امام دوازدهم شيعيان است و بهمين جهت وي را «باب» مي‏گفتند. مراد از باب، واسطه بين امام و مردم بود. عبدالحميد اشراق خاوري مبلغ بزرگ بهائيان در کتاب «رحيق مختوم» خود قسمتي از اولين کتاب باب را که موسوم به تفسير سوره‏  يوسف است آورده، در اين فراز از تفسير سوره يوسف چنين مي‏خوانيم: «خداوند چنين مقدر کرده است که اين کتاب تفسير سوره يوسف، از نزد حضرت محمد بن الحسن (ع)... به دست بنده و باب او برسد تا حجت و برهان پروردگار بر جهانيان باشد.» (5).

نويسنده‏ با بي مسلک کتاب «نقطة الکاف» آورده است: « [وي] در سنه‏ اول، ادعاي بابيت نمودند و در سنه‏ دوم که ادعاي «ذکريت» فرمودند [!] مقام بابيت خود را مفوض به جناب آخوند ملا حسين [بشرويه] نمودند. لهذا ايشان، «باب» گرديدند و در سنه‏ اول، «باب الباب» بودند.» (6).

بر اساس بعضي از گزارش‏هاي ديگر، سيد علي محمد شيرازي در سفری که يکي از مريدان‏اش به نام محمد علي بارفروشي همراهش بود، وقتي به بوشهر رسيد، دستور داد تا در يکي از مساجد اين شهر، عبارت «أشهد أن عليا قبل نبيل «باب» بقية الله» را در اذان داخل کنند؛ (7) که تصريح دارد بر اين که «علي» قبل از «نبيل» (علي نبيل) که به حساب حروف ابجد با «علي محمد» برابر مي‏شود - باب امام زمان عليه‏ السلام است. 

علي محمد شيرازي در تفسيرسوره‏ يوسف، آورده است: «يا أيها الملأ أنا باب إمامکم المنتظر يقول من اتبعني فإنه مني و من عصاني فإن الله قد أعد له في القيامة نارا من نار حديد کبيرا». (8) .

جالب ترین و مهم ترین نکته که می شود به آن اشاره کرد، عاقبت ادعاهای پر از کذب و قدرت طلبی باب است، چرا که جناب باب چندین بار از ادعاهای خود توبه کرده است ولی حب قدرت او را از این کار باز نداشت تا اینکه در نهایت به دست جناب امیر کبیر به اعدام محکوم شد.

آورده اند که: «معروفترين مبلغ بهائي که «ميرزا ابوالفضل گلپايگاني» نام دارد،کتابی با نام کشف‏الغطاء نوشته و در اين کتاب بدون آنکه پرده‏ پوشي کرده و حقيقتي را کتمان کند، داستان مجلس وليعهد محمدشاه و متن توبه‏نامه باب را به تفصيل نقل مي‏کند؛ شايسته است بهائياني که شک و ترديدي نسبت به اين ماجرا دارند، به صفحات 201 تا 205 اين کتاب مراجعه کنند تا حقيقت مسئله بر ايشان روشن گردد.»

 

اما به نظر من شاید آنروز که سهراب سپهری نوشت؛ «تا شقایق هست زندگی باید کرد»، خبر از دل پر درد گل یاس نداشت.

 باید این طور نوشت:

چه شقایق باشد، چه گل لاله و یاس تا نیاید مهدی، زندگی دشوار است...

اللهم عجل لولیک الفرج

 

 

......................................

1.صحيح مسلم ، مسلم النيسابوري ، ج3 ، ص1478و  السنن الكبرى، البيهقي ج8 ، ص156 و مجمع الزوائد ج5 ،‌ ص218 و مشكاة المصابيح ج2 ، ص1088و  سلسلة الأحاديث الصحيحة، ج2 ص715 .

2.منتخب‏الاثر، الفصل السادس، الباب التاسع، حدیث 1 تا 7، ص 574 تا 576

3. منتهي الامال ، ص 427.

4. منتهي الامال : 496/2.

5.رحيق مختوم، اشراق خاوري صفحه 22 چاپ اول و صفحه 34 چاپ دوم «الله قد قدر ان يخرج ذلک الکتاب في تفسير احسن القصص من عند محمد بن الحسن بن علي بن محمد بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب علي عبده ليکون حجة الله من عند الذکر علي العالمين بليغا».

6. نقطة الکاف، حاجي ميرزا جاني کاشاني، ص 181.

7. بهائيان، محمد باقر نجفي.

8. احسن القصص، ذيل آيه‏ 55 از سوره‏ يوسف.

 

با کمک و برداشت کوتاهی از: کتاب ذکر نور در حضور مشتاقان ظهور

 

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.