کرامت اولياء، توجيه گر شريعت گريزي

  • 1392/08/13 - 09:19
صوفیه به خاطر آنکه بتواند اعمال خلاف شرع بزرگان و اقطاب خود را توجیه کند متوسل به حربه ای به نام کرامت می شود، که این تعریف از کرامت بر خلاف سیره معصومین (ع) است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از مسائل محوری و اساسی صوفیه که از اهمیت خاص و بالایی برخوردار است، مساله کرامت است. کرامت امري واقعي و حقیقی است و لذا شما نيازي به اثبات آن نداريد. زيرا مي دانيد كه هم قرآن و هم روايات به صدق وجود آن گواهند و بزرگان و اوليائي همانند آصف بن برخيا را كه از انبياء نيستند، صاحب كرامت (انتقال تخت بلقيس به طرفه العين) معرفي كرده اند. اما همین عدم نیاز به اثبات کرامت برای افراد در طول تاریخ به معزلی تبدیل گشته که هر کسی ادعای کرامتی می کند بدون اینکه دانسته شود، آن شخص واقعا صاحب کرامت است یا نه؟

از این روی صوفيان براي مشايخ خود اعمال خارق العاده فراواني بر مي شمارند و آنها را "کرامت" نام مي نهند. يکي از کارکردهاي کرامت آن بوده که توجيه گر اعمال خلاف شريعت به حساب آمده است. براي مثال، کم نبوده اند کساني که براي موجه ساختن سماع صوفيانه به عباراتي از اين دست پناه برده اند: 
«جماعتي را ديدم که برآب و بر هوا مي رفتند و همه سماع  مي شنيدند.»[1] ابوسعيد ابوالخير نيز در برابر اين اعتراض که چرا اسراف ورزيده و در روز روشن شمع افروخته است، با اظهار کرامتي باعث سوختن سر و روي محتسب مي شود و سپس مي گويد:
هر آن شمعي که ايزد برفروزد   کسي کش پف کند سبلت بسوزد[2]
همچنين گويند که روزبهان بقلي (متوفاي 606 ه ق) شبي مجلس آراسته بود و پاي بر پهلوي صاحب جمالي نهاده، مي ماليد. خبرچينان به نزد اتابک رفتند و راز شيخ را بر ملا ساختند. وي به بام رباط آمد و از روزنه اي به نظاره پرداخت. روزبهان که از روي کرامت از حضور اتابک آگاه شده بود، پاي خود را از کنار آن نوجوان برداشته، ميان آتش نهاد و گفت:« اي ترکمان، بر روزبهان چه ميان آتش و چه کنار امرد مهوش، هر دو يکسان است.»[3]
داستاني ديگر بيانگر آن است که حاجي بکتاش خراساني (قرن هفتم) براي آنکه کار خود را در ترک نماز موجه نشان دهد، آب وضو را به خون تبديل مي کند و مولوي خطاب به مريدي که از اين رويداد به شگفت آمده است، مي گويد:« کاشکي خون را آب کردي – چه آب طاهر را نجس کردن چندان هنري نيست.»[4] در اين باره به يک حکايت ديگر بسنده مي کنيم.
«در بعضي از تواريخ مذکور است که چون وي [اوحد الدين کرماني] در سماع گرم شدي، پيراهن امردان چاک کردي و سينه به سينه ايشان باز نهادي. چون به بغداد رسيد، خليفه پسرکي صاحب جمال داشت، اين سخن بشنيد، گفت:«او مبتدع است و کافر؛ اگر در صحبت من اينگونه حرکتي کند، وي را بکشم. چون سماع گرم شد، شيخ به کرامت دريافت، گفت:«سهل است مرا بر سر خنجر بودن – در پاي مراد دوست بي سر بودن – تو آمده اي که کافر را بکشي – غازي چو تويي رواست کافر بودن.» پسرخليفه سر بر پاي شيخ نهاد و مريد شد.[5]
اما کراماتي که صوفيان براي خود جعل مي کنند، از جنس کرامت نبوده، بلکه صرف عوام فريبي مردم بي گناه و ساده لوح است که براي رسيدن به خداي متعال، به دنبال راه ميان بُر هستند و به هر ريسماني چنگ مي زنند، تا به خدا برسند. اما دريغ که در اين ميان سود جوياني پيدا مي شوند که براي خود کراماتی قائلند،  در نتيجه راه شریعت گریزی را بدین وسیله توجیه کرده و بیان می کنند که شیخ صاحب کرامت است و از اسرار و رموزی با خبر است که ما نمی دانیم . در صورتی که شریعت گریزی مخالف با سیره معصومین علیهم السلام است و قطعا امری باطل و ره به ترکستان است.

منابع:
1-اوراد الاحباب، ج 2،ص 193؛ عوارف المعارف، ص 184
2-اسرار التوحيد، ص 112
3-نقد صوفي، صص 200 و 201. فخر الدين عراقي اين داستان را به نظم کشيده، مي گويد:« پير شيراز، شيخ روزبهان – آن به صدق و صفا  فريد جهان – اولياء را نگين خاتم بود – عالم جان و جان عالم بود – داشت او دلبري فرشته نهاد – که رخش ديده را جلا مي داد – اتفاقا مگر سفيهي ديد – کان پري پاي شيخ مي ماليد – رفت تا درگه اتابک سعد – تيزروتر ز سير برق از رعد – گفت اي پادشاه دين، فرياد – پاي خود شيخ دين به امرد داد». کليات عشاق نامه، ص 366.  
4-مناقب العارفين، ج 1، ص 498
5-نفحات الانس جامي، ص 590
براي مطالعه بيشتر در اين مطلب ر.ک به کتاب "خرقه مي آلود" اثر حسن يوسفيان

 

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.