آیا پیامبر از جرح و تعدیل صحابه نهی نموده است؟

  • 1395/04/09 - 17:28
برخی به این حدیث تمسک کرده‌اند که پیامبر(ص) فرمود: «هرگاه ذکری از صحابه شد، امساک کرده و درباره آنان سخن نگویید...» آن ها به این حدیث استاد کرده و می گویند که هر گونه نقد و بررسی و خدشه وارد کردن به کار صحابه درست نیست. حال با این وجود اصلا این حدیث صحیح است یا خیر؟ این حدیث هم از جهت متن و هم از جهت سند مشکل دارد.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ برخی به این حدیث تمسک کرده‌اند، که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «هرگاه ذکری از صحابه شد، امساک کرده و درباره آنان سخن نگویید...»[1] و می‌گویند پیامبر از جرح و تعدیل صحابه نهی نموده است.
پاسخ: این حدیث دارای اشکالات سندی و متنی می‌باشد؟
اوّل: اشکالات سندی
این حدیث از حیث سند ضعیف است و با سه سند ضعیف ثوبان، ابن مسعود و ابن عمر نقل شده است.
الف) حدیث ثوبان: طبری از احمد بن محمّد بن یحیی بن حمزه، از اسحاق بن ابراهیم، از یزید بن ربیعه، از ابی الأشعث صنعانی، از ثوبان این حدیث را نقل کرده است. یزید بن ربیعه راوی از ابی الأشعث، متروک است، و محدّثان اهل سنت، احادیث او را از ابی الأشعث به‌خصوص انکار کرده‌اند، که یکی از آن‌ها همین حدیث است. هیثمی هم او را ضعیف می‌داند.[2] دیگر این‌که او رحبی و دمشقی است، که اهالی آن، خصوصاً در سه قرن اوّل ناصبی بوده‌اند.
ب) حدیث ابن مسعود، با دو سند نقل شده است:
سند اوّل آن را ابونعیم اصفهانی در «حلیة الاولیاء»،[3] و طبرانی در «المعجم الکبیر»[4] نقل کرده است، و هر دو از حسن بن علی، از سعید بن سلیمان، از مسهّر بن عبدالملک، از اعمش، از ابی وائل، از ابن مسعود نقل کرده‌اند.
سند دوم را ابن عدی در «الکامل»[5] و لالکائی در «السنّة»،[6] از نضر بن ابی قحذم، از ابی قلابه، از ابن مسعود نقل کرده‌اند.
هر دو طریق این حدیث ضعیف است؛ زیرا در سند اول، مسهّر بن عبدالملک همدانی است که در او اختلاف می‌باشد، بخاری درباره او می‌گوید: «درباره او برخی از نظرات است». ابوداود گفته: «اصحاب ما او را ستایش نمی‌کنند». نسایی گفته: «او قوی نیست.» بخاری و ابن عدی در وثاقت او مناقشه کرده‌اند.[7]
ابونعیم اصفهانی این طریق را تضعیف کرده و می‌گوید: «این حدیث از طریق اعمش غریب است و مسهّر از او متفرداً نقل کرده است.» علاوه بر این‌که ابووائل از منحرفین نسبت به امام علی (علیه السلام) به‌حساب می‌آید.
سند دوم نیز جدّاً ضعیف است؛ زیرا در سند آن، نضر بن معبد ابو قحذم است که متروک الحدیث می‌باشد، علاوه بر این‌که ابوقلابه از ابن مسعود سماع حدیث نکرده است، و دیگر این‌که او ناصبی است.
ج) حدیث ابن‌عمر نیز با دو سند نقل شده است:
طریق اوّل را ابن عدی[8]، از حسن بن حسن بزاز، از یحیی بن اسماعیل، از جدّش محمّد بن فضل، از کرز بن وبرة، از عطاء، از ابن عمر نقل کرده است. این سند جدّاً ضعیف است؛ زیرا احادیث محمّد بن فضل متابعت نمی‌شود، خصوصاً آن‌که برخی او را تکذیب کرده‌اند، و کرز بن وبره جرح یا تعدیل نشده است.
سند دوم به ابن عمر را سهمی در «تاریخ جرجان»[9]، از ابن عدی، از عبدالرحمن بن عبدالمؤمن، از عیسی بن محمّد بن محمّد بن عمر رومی، از فرات بن سائب، از میمون بن مهران، از ابن عمر نقل کرده است. فرات بن سائب متروک است، و بیشترین انتقاد از او در مورد احادیثش از میمون بن مهران است، که این حدیث از جمله آن‌ها است، و میمون بن مهران از علمای مقرّب نزد بنی‌امیه است که از منحرفان نسبت به حضرت علی (علیه السلام) به‌حساب می‌آمدند، علاوه بر این‌که در محمّد بن عمر رومی اختلاف است.
خلاصه این‌که صحّت این حدیث از ناحیه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ثابت نیست؛ بلکه برخی ضعفا یا نواصب، آن را نقل کرده‌اند، یا این‌که این حدیث، دیدگاه و رأی برخی از مردم است، مضافاً به این‌که در تمام سندهای این حدیث فردی ناصبی وجود دارد.
دوم: اشکالات متنی
این حدیث بر فرض صحّت سند، اشکالاتی از حیث متن دارد، که به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
1. اگر این حدیث از پیامبر رسیده بود، چرا صحابه و تابعین و سایر علما، در طول قرون به آن تمسّک نکرده‌اند، و حتی سیره عملی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مخالف با مفاد آن بوده است؛ زیرا همه آنان در طول تاریخ، افراد صاحب حق و باطل را ذکر کرده و حوادثی را که برای صحابه اتفاق افتاده، تدوین کرده‌اند.
2. این حدیث از حیث سند، بر فرض که صحیح باشد، حدیثی عام است، که می‌توان به احادیثی صحیح‌تر و صریح‌تر از آن تخصیص زد.
3. در ذیل این حدیث، از بحث قَدَر و نجوم نیز نهی شده و امر به امساک شده است، در حالی‌که می‌دانیم این نهی، مطلوب نیست؛ بلکه برخی از افراد متخصّص در این دو علم، می‌توانند درباره آن بحث کنند.

پی‌نوشت:

[1]. موسوعة أقوال الدارقطنی ، ج10، ص82. «قال رسول الله(ص): أَصْحَابِی كَالنُّجُومِ بِأَیِّهِمْ اقْتَدَیْتُمْ اهْتَدَیْتُم»
[2]. مجمع الزوائد، ابن حجر هیثمی، ج 7، ص 202.
[3]. حلیة الاولیاء، ابو نعیم اصفهانی، ج 4، ص 108.
[4]. المعجم الکبیر، طبرانی، ج 10، ص 243.
[5]. الکامل، ابن اثیر، ج 7، ص 25.
[6]. السنة، ابن عاصم، ج 1، ص 126.
[7]. تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج 10، ص 135.
[8]. الکامل، ابن اثیر، ج 6، ص 162.
[9]. تاریخ جرجان، حمزة بن یوسف سهمی، ص 357.

بازنشر

دیدگاه‌ها

ایول الله حرف دلم در این مقاله زدید از این دست احادیث جعلی و ساختگی در کتب اهل سنت کم نیست.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.