سقیفه روح جاری در تصوف!

  • 1395/03/27 - 07:43
یکی از مفاهیم محوری در مباحث عرفانی و صوفیانه واژه پیر، دلیل، راهنما، شیخ، مرشد یا به تعبیر امروزی آن قطب می‌باشد. تصوف در نهایت مردگی اختیار را از مرید خواستار است و او را از تعقل و تفکر در فلسفه عمل نهی کرده و باز می‌دارد: «مرید باشیخ (کالمیت بین یدی الغسّال) باشد که او را در نفس خود هیچ تدبیری و ارادتی نبود و هر چه شیخ در حق او خواهد او آن را از نفس خود دفع نکند.»

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از مفاهیم محوری در مباحث عرفانی و صوفیانه واژه پیر، دلیل، راهنما، شیخ، مرشد یا به تعبیر امروزی آن قطب می‌باشد. بحث قطب یکی از بحث‌های پردامنه و طولانی می‌باشد که فهم دقیق آن نیازمند مباحث طولانی و خسته‌کننده می‌باشد که از حوصله خوانندگان محترم خارج می‌باشد.
امّا براساس اعتراف بزرگان تصوف همچون ملاعلی گنابادی می توان گفت که مفهوم قطب عبارتست از: «قطب آن است که مدار به دور اوست.»[1] گرنباشد در جهان قطب زمان، کی تواند گشت بی‌قطب آسمان؟[2]
صوفیان معتقدند که قطب می‌تواند برخلاف شریعت نیز دستور دهد و مرید حق مخالفت با دستور او را ندارد. نیکلسن مستشرق صوفی پژوه می‌نویسد: «همان‌طوری که اعتقاد به وسائط بین خالق و خداوند در میان فلاسفه کلیسا رواج کامل یافته بود، صوفیه هم به اشخاصی بنام «قطب و پیر» متوسل می‌شدند و می‌گفتند اگر انسان به خود واگذار شود گمراه خواهد شد. غلو در مقام پیر و مرشد تا آنجا بود که آنان را روحاً و متحداً با خدا می‌شمردند و اعمالشان را اعمال خدا می‌دانستند.»[3] عین القضات همدانی می‌گوید: «اگر در موافقت پیر خلاف راه دین خود نرود پس او هنوز مرید دین خود بوَد نه مرید پیر!»[4]
تصوف در نهایت مردگی اختیار را از مرید خواستار است و او را از تعقل و تفکر در فلسفه عمل نهی کرده و باز می‌دارد: «مرید باشیخ (کالمیت بین یدی الغسّال) باشد که او را در نفس خود هیچ تدبیری و ارادتی نبود و هر چه شیخ در حق او خواهد او آن را از نفس خود دفع نکند.»[5]
یکی از عواملی که سبب بی‌اعتنایی شیعیان به این افراد شده است، همین اعتقاد می‌باشد که جامعه شیعه از آن، بوی ادعای مهدویت می‌شنود. که چندان هم بی‌پایه نبود و نیست. چنان‌که قاضی نورالله شوشتری گفته است، برخی از اقطاب صوفیه چون سید محمد نوربخش و فضل‌الله استرآبادی و محمود پسیخانی و... مدعی مهدویت بودند.[6]
صوفیان برای فرار از این مهلکه دست به توجیهات مختلفی زده‌اند، امّا نهایتا با ادعاهای گزاف برای مقام قطب که برگرفته از روایات مختص اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) است، باطن کثیف خویش را آشکار نموده‌اند. در ادامه توجه شما را به برخی ادعاهای آنها جلب می کنم.
فرقه صوفیه همچنانکه که شیعه امام(علیه‌السلام) را منصوب از ناحیه خداوند می‌داند، قطب را منصوب از ناحیه خداوند معرفی می‌کند. چنانکه ملاسلطان گنابادی در فرمان قطبیت فرزند خود چنین می آورد: «چون در بقاع ارض و در جمله‌ ازمان، حکم یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک جاری باشد. لهذا... نور چشم مکرم حاج ملا علی را به منصب ارشاد سرافراز نموده و... چون اشاره‌ غیبیه شده بود در این باب، تأخیر را روا نداشت![7]
حال آن که اسناد تاریخی گواه بر آن است که طی چند صده اخیر کسانی که به ادعای صوفیه منصوب از ناحیه خداوند بوده‌اند، یا مرتکب اعمال شنیع و خلاف شرع شدند و یا پس از مدتی از اصل صوفی‌گری دست کشیده و حتی به تألیف کتاب در رد تصوف پرداخته‌اند که نمونه بارز آن را می‌توان کیوان قزوینی دانست.
اقطاب و مشایخ تصوف به همین انداز‌ه بسنده نکرده و همان‌طور که شیعه برای امامان(علیهم‌السلام) خویش مقام عصمت و الهام و تحدیث قائل بودند، آنها نیز برای خود و اقطاب پیش از خود چنین شأنی را مدعی شده اند. تا آنجا که ملاسلطان در مقام تشریح آداب حضور مرید نزد شیخ خود می‌آورد: ... و در حضور و غیاب، زبان سر و سرّ را از اعتراض بر گفت و فعل شیخ ببندد که آنچه او کند، به تحدیث ملک و الهام دل کند... زیرا که اگر شیخ منصوب از طرف خدا باشد، یقین داند که او آنچه کند و گوید، موافق شرع و مخالف هوی باشد، اگرچه در نظر او مخالف نماید... ![8]
این در حالی‌ست که شهوت پرستی و جنایات و دنیاپرستی برخی از سران صوفیه و کشمکش‌ها و نزاع‌ها و فرقه‌فرقه شدن‌های متعدد در فرق مختلف صوفیه حاکی از گزافه‌گویی و غلوگویی آنان درباره اقطاب خویش و قبول نداشتن این ادعاها درباره آنها است.

پی‌نوشت:
[1]. گنابادی،ملا علی، صالحیه، انتشارات حقیقت،ص 213.
[2]. همان، ص149.
[3]. نیکلسن، تاریخ تصوف، به نقل از ارمغان خانقاه، محمد تقی رهبر،ص 256.
[4]. تمهیدات،عین القضات همدانی ، ص 99- 1373 عرفان حقیقی و عرفان کاذب، احمد حسین شریفی ص 230.
[5]. اوراد الاحباب و فصول الاداب،ابوالمفاخر یحیی با خزری،ج 2،ص83.
[6]. ر ک: عرفان و ادب در عصر صفوی : احمد تمیم داری، ص 58 و 62.
[7]. سلطان حسین تابنده : نابغه علم و عرفان ص 126.
[8]. سعادتنامه ص 111.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.