کشف و شهود و اقسام آن

  • 1395/02/11 - 11:22
کشف و کرامت از دو مقوله‌اند و مترادف با هم نیستند. همچنين شناخت اشخاص از راه داشتن قدرت بر تصرفات غیرعادی و یا از راه داشتتن اطلاعات غیرعادی، معیار شناخت صحیح نمی‌باشد زیرا خداوند چنین قدرتی را هم به شیطان داد که قرآن از زبان ابلیس نقل می‌کند: «به عزتت سوگند همه را گمراه خواهم کرد، مگر بندگان خالص تو، از میان آنها.»

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ با توجه به‌ نوعی گرایش در سطح جهان به‌خصوص در بین جوان‌ها، یکی از میراث‌های مهم تاریخی و فرهنگی ما، میراث عرفانی است که شاهد افراط‌ و تفریط در آن هستیم و از سویی هم برخی از شرق‌شناسان و روشنفکران، از این بازار آشفته (افراط ‌و تفریط) حداکثر استفاده را در جهت ترویج جریان‌های فکری لیبرالیسم و پلورالیسم نموده و حتی زبان قرآن را به‌عنوان زبان نمادین رمزآلود و حیرت معرفی نموده و حتی برخی زبان قرآن را به‌عنوان تمثیل که در آن واقعیت وجود ندارد تلقی نمودند. بااین‌حال، سوءاستفاده تأویل گرایان جدید از منابع عرفانی نباید ما را از عمیق‌ترین  مباحث عرفانی موجود در آیات و روایات باز دارد.
تعریف کشف و شهود:
عبدالرزاق کاشانی می‌نویسد: «شهود عبارت است از مشاهده حق به حق و شهود مجمل در مفصل که عبارت است از مشاهده احدیت، در کثرت و شهود مفصل عبارت است از مشاهده کثرت در ذات احدیت.»[1]
قیصری می‌نویسد: «کشف در لغت به معنای رفع حجاب می‌باشد، چنان‌که گفته می‌شود "کشفت المراه عن وجهها" یعنی زن پرده از رخسار برگرفت.» و در اصطلاح عبارت است  است از: «اطلاع بر معانی غیبی و امور حقیقی که در حجاب است، از روی وجود حق الیقین، یا از روی شهود عین الیقین.»[2]
در ادامه کشف را به معنوی و صوری تقسیم نموده و می‌گوید: «کشف صوری در عالم مثال حاصل می‌شود که یا از طریق مشاهده و دیدن است و یا از طریق شنیدن مانند پیامبر (صلی الله علیه و آله) که کلام وحی را می‌شنید و یا از طریق ذوق مانند این‌که سالک شهود می‌کند و طعامی را می‌خورد و با خوردن آن، بر معانی غیبی مطلع می‌گردد. زیرا بنا بر عقیده عرفا حواس پنج‌گانه در باطن نفس، به اعتبار برزخی و مثالی موجود می‌باشد و حواس مادی از روزنه‌های موجود در خیال هستند. طبق نظر عرفا، نفس در باطن وجود و مقام تجرد خود به سمع عقلی می‌شنود و به بصر عقلی می‌بیند و به ذوق عقلی می‌چشد و هم‌چنین نسبت به سایر حواس.» [3] قیصری می‌نویسد: «مکاشفه گاه در بیداری و گاه در خواب و گاه در بین خواب و بیداری می‌باشد.»همان‌طوری که خواب صادق و کاذب (اضغاث احلام) دارد، مکاشفات هم ربانی و شیطانی و خیالی خواهد داشت و فرق بین شهود ربانی و شیطانی در امور دنیوی، وقوع و عدم وقوع آن در خارج است و در امور معنوی نیز معیار مطابقت و عدم مطابقت آن با کتاب و سنت می‌باشد.»[4] این بود نمونه‌هایی از تعاریف از کشف و شهود که نقد و بررسی آنها فراغتی وسیع می‌خواهد.
اما تعریف موردنظر این نوشته از کشف عبارت است از: «معرفت ناشی از قلب به‌وسیله تزکیه و تصفیه روح و سیر و سلوک که از راه تجربه و حس (علم) و یا اندیشه، فکر، فلسفه و یا منقولات و ماثورات حاصل نشود. معرفتی که از سنخ معرفت حصولی از طریق مفاهیم نبوده، بلکه معرفتی شهودی، وجدانی و حضوری می‌باشد.»[5]
فرق بین کشف و کرامت
برخلاف برداشت عامیانه که کشف و کرامت را مترادف هم دانسته و موجب سوءبرداشت از آن‌ها گردیده، این دو با هم تفاوت دارند. زیرا کشف از مقوله کرامت نیست.
مکاشفه عبارت است از این‌که انسان در حال هوشیاری و بیداری و یا بین خواب و بیداری که از آن به خلسه تعبیر می‌کنند، چیزهایی یا می‌بیند و یا درک می‌کند که دیگران از درک آن عاجز هستند. اما منظور از کرامت این است که از شخصی که دارای قدرت روحی است، کارهایی خارق‌العاده سر بزند و بتواند تصرفاتی در عالم طبیعت و یا در اشخاص انجام دهد. مثلاً بیماری را شفا دهد و یا طی الارض کند و یا بدون اسباب ظاهری چیزی را از مکانی به مکان دیگر منتقل نماید. که اگر مستند به اذن الهی و نشانه ارتباط با خدا باشد، کرامت نامیده می‌شود. ولی مرتبه والای آن که به‌وسیله انبیا برای اثبات نبوتشان انجام می‌پذیرد، معجزه نامیده می‌شود.
اما ممکن است که بندگان صالح خدا هم کارهای خارق‌العاده‌ای انجام دهند، بدون این‌که برای اثبات آن ادعایی داشته باشند، این هم موهبتی الهی است که آن نیز کرامت نامیده می‌شود. آن چه در این مقام مهم است، این است که این‌گونه ادراکات دارای انواعی است:
1. دسته شناخته شده‌ای که از آن در روانشناسی به نام "تله‌پاتی" خوانده می‌شوند: مثل این‌که به ذهن شخصی خطور می‌کند که فلان شخص بیمار شده و یا مرده است و بعد معلوم می‌شود، خطور قلبی او درست بوده است. این‌چنین پدیده‌ای بر اساس چه معیار و میزان است، هنوز علم فرمولی برای آن ارائه ننموده است، گرچه چنین درکی نشانه مقام و منزلت الهی نمی‌باشد.
2. چنان‌که بعضی افراد به‌وسیله چشم ظاهری چیزهایی را می‌بینند که دیگران نمی‌توانند ببینند و یا به‌وسیله گوش ظاهری صداهایی را می‌شنوند که دیگران نمی‌توانند بشنوند: اینها تا حدودی ازنظر فیزیولوژیکی نیز قابل توجیه می‌باشند. یعنی یک ویژگی در اندام چشم و یا اندام گوش و مغز و اعصابشان هست که در سایرین نیست. مثلاً صداهایی که باید فرکانس معینی داشته باشد تا ما بشنویم، آنها را با فرکانس کم‌تری می‌شنوند. یا مثلاً نورهایی که شعاع خاصی دارند تا ما می‌بینیم، اما آنها می‌توانند نورهای ماورای بنفش را هم ببینند. این یک خاصیت فیزیولوژیکی است که در بدن آنهاست. در کتاب فوق طبیعت آمده است: «یک خانم روسی که ظاهراً مارکسیست هم هست، چشمانش ویژگی خاصی دارد که داخل اندام انسان را تشخیص می‌دهد و گاهی حتی از رادیولوژی هم دقیق‌تر می‌بیند، بدون اینکه هیچ‌گونه ادعایی از عالم غیب داشته باشد.»
3. مرتاضان هستند که در مناطقی از هند مثل تبت و کوه‌های هیمالیا زندگی می‌کنند. مرتاضان و جوکیانی هستند که از آینده خبر می‌دهند و از مکنونات قلبی انسان مطلع هستند، قطار در حال حرکت با سرعت 120 کیلومتر را متوقف و یا مانع از حرکت هواپیما می‌شوند. البته این‌گونه امور از کمالات است و قابل تعلیم و تعلم هم می‌باشد.
4. احضار ارواح و جن: اشخاصی هستند که احضار ارواح یا تسخیر جن و از این قبیل امور را انجام می‌دهند که قابل تعلیم و تعلم و قابل دسترسی می‌باشند، ولی این‌گونه امور نه منزلت و مقام معنوی در نزد خداوند است و نه دلیل حقانیت عقیده و یا صحت و اتقان عمل است.[6] اما مکاشفات به اعتراف خود عرفا بر دو نوع است: کشف ربانی و القائات شیطانی؛ که صحت و سقم آن نیازمند میزان و ملاک صدق است.
نتیجه و حاصل بحث این است که اولاً: کشف و کرامت از دو مقوله‌اند و مترادف با هم نیستند. ثانیاً: شناخت اشخاص از راه داشتن قدرت بر تصرفات غیرعادی و یا از راه داشتتن اطلاعات غیرعادی، معیار شناخت صحیح نمی‌باشد زیرا خداوند چنین قدرتی را هم به شیطان داد که قرآن از زبان ابلیس نقل می‌کند: «به عزتت سوگند همه را گمراه خواهم کرد، مگر بندگان خالص تو، از میان آنها.»[7]

پی‌نوشت:

[1]. کاشانی عبدالرزاق، شرح فصول الحکم، 1370، بیدارفر، قم، 1370، ص 546
[2]. قیصری داوود، شرح فصوص الحکم، تحقیق سید جلال‌الدین آشتیانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1375، ص 546
[3]. کاشانی عبدالرزاق، شرح فصول الحکم، 1370، بیدارفر، قم، 1370، ص 546
[4]. قیصری داوود، شرح فصوص الحکم، تحقیق سید جلال‌الدین آشتیانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1375، ص 75
[5]. حسینی کوهساری، فلسفه دین، سال هفتم، شماره 5، 1389، صص 143 و 144
[6]. همان
[7]. مصباح یزدی محمدتقی، معارف قرآن، قم، بوستان کتاب، صص 16 - 19؛ قیصری، 1375، ص 37

 

 

تولیدی

دیدگاه‌ها

بسیار خوب است

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.