دیدگاه علما نسبت به تصوف

  • 1395/02/02 - 23:30
تصوف در قرن دوّم و در زمان حضور اهل بیت و در فضای دشمنی با ایشان و مقابله با وجهه اقتصادی، سیاسی و معنوی اهل بیت توسط حسن بصری و ابو هاشم کوفی ایجاد شد، و بدون تردید نه تنها ارتباطی با تعالیم معتدل تشیِع نداشت، بلکه با آموزه‌های دیگر فرق اسلامی هم سازگار نبود؛ از این رو بسیاری از علمای اهل سنت نیز تصوف را به سبب تعالیم و دستورات افراطی آن مردود شمرده‌اند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در طول تاریخ هیچ فقیه یا انسان فرهیخته و عالمی را نمی‌توان یافت که معنویت و معرفت را مذمّت نماید؛ امّا بامعنویتی که تصوف مدعی آن هستند، مخالفت‌های زیادی شده است. از این‌رو ریشه مخالفت علما با تصوف را نباید به حساب انکار و مخالفت با معنویت گذاشت، بلکه باید در جای دیگری جستجو نمود.
به عنوان نمونه علامه طباطبایی (رحمة الله علیه) در مورد عقیده تفکیک شریعت، طریقت و حقیقت صوفیه می‌گوید: «اگر دعوای صوفیه در تقسیم دین به شریعت و طریقت و حقیقت درست باشد، یعنی آن چه آنان می‌گویند مغز و لب حقیقت بوده و ظواهر دینی به منزله پوسته و رویی آن باشد و نیز اگر اظهار و علنی کردن آن مغز و دور ریختن آن پوسته کار صحیحی بود؛ خوب بود آورنده‌ی شرع، خود این کار را می‌کرد و مانند این صوفیان به همه‌ی مردم اعلام می‌نمود تا همه به پوسته اکتفا نکنند و از مغز محروم نشوند، واگر این کار صحیح نیست باید بدانند که بعد از حق چیزی جز ضلالت نمی‌تواند باشد.» [1]
صدر‌المتالهین شیرازی نیز در مذمّت صوفیان چنین می‌گوید: «احمقانی چند گرداگردش گرفته و مدعی‌اند که او دارای معرفت است و مقامات و احوالی چنین و چنان دارد و به درجه  فنا و بقا رسیده، به خدا قسم که اینان جز اسمی از این معانی نمی‌دانند و بسا پیش آید که علمای حقیقی را حقیر شمارند.»[2]
یکی از اقطاب فرقه‌ی گنابادی در پاسخ به این سوال که: نظریّه‌ی سلسله‌ی نعمت اللهی نسبت به علمای اعلام چیست می‌گوید: «بین علمای شریعت و صاحبان طریقت (اقطاب صوفیه) به هیچ وجه اختلافی نیست.»[3]
دکتر قاسم غنی در این‌باره می نویسد: «تردیدی نیست که میان علمای حقیقی و عرفای واقعی اختلافی نیست؛ لیکن تصوف هیچ شباهتی با عرفان واقعی ندارد. تصوف همواره غرق در آداب و بدعتهای فرقه‌ای و حزبی بوده است، یعنی خصوصیات حزبی و مقررات و رسوم و آداب فرقه‌ای در آن حاکم بوده و هر حزبی تحت راهنمایی  و سرپرستی شیخ و مرشد و پیری بسر می‌برده است.»[4]
تصوف در قرن دوّم و در زمان حضور اهل بیت (علیهم السلام) و در فضای دشمنی با ایشان و مقابله با وجهه اقتصادی، سیاسی و معنوی اهل بیت (علیهم السلام) توسط حسن بصری و ابو هاشم کوفی ایجاد شد، و بدون تردید نه تنها  ارتباطی با تعالیم معتدل تشیِع نداشت، بلکه با آموزه‌های دیگر فرق اسلامی هم سازگار نبود؛ از این رو بسیاری از علمای اهل سنت نیز تصوف را به سبب تعالیم و دستورات افراطی آن مردود شمرده‌اند.
به عنوان مثال ابن جوزی در کتاب تلبیس ابلیس می‌نویسد: آنان (صوفیان) رقص، نواختن موسیقی، افراط در زهد، روی آوردن به عبادت فردی به جای نماز جمعه و جماعت و عدم مراجعه به طبیب را از امور مخالف شرع و عقل دانسته و بدین سبب صوفیان را مورد نکوهش قرار داده‌اند.[5]

پی‌نوشت:
[1]. طباطبایی محمد حسین، المیزان فی تفسیر القران، چاپ بیروت، ج 5، ص287
[2]. شیرازی صدرالدین محمد، عرفان و عارف نمایان،ترجمه‌ی محسن بیدارفر، انتشارات الزهرا، چاپ سوم، ص 26
[3]. گنابادی سلطان حسین، رساله‌ی رفع شبهات، چاپ ششم، انتشارات حقیقت، ص95
[4]. غنی قاسم، تاریخ تصوف، چاپ اول، انتشارات زوار، ص 58
[5]. ابن جوزی ابوالفرج، تلبیس ابلیس، ترجمه‌ی علیرضا ذکاوتی، مرکزنشر دانشگاهی، ص 174

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.