کرامات تراشی صوفیه برای اقطاب

  • 1394/12/09 - 00:02
آن‌چه از کرامات اقطاب و بزرگان صوفیه که در کتب‌شان ‌نقل شده می‌‌‌‌‌‌‌بینیم که بطور عجیبی با کرامات اهل‌بیت (علیهم السلام) شباهت یا حتی می‌توان گفت برتری دارد. به عنوان مثال به حرکت در آمدن کعبه برای استقبال از رابعه عدویه را می‌توان مثال زد که در مورد هیچ‌کدام از اهل‌بیت (علیهم السلام) چنین کرامتی نقل نشده است!

.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ آن‌چه از کرامات اقطاب و بزرگان صوفیه که در کتب‌شان ‌نقل شده می‌‌‌‌‌‌‌بینیم که به طور عجیبی با کرامات اهل‌بیت(علیهم السلام) شباهت یا حتی می‌توان گفت برتری دارد! به عنوان مثال به حرکت در آمدن کعبه برای استقبال از رابعه عدویه[1] را می‌توان مثال زد که در مورد هیچ‌کدام از اهل‌بیت(علیهم السلام) چنین کرامتی نقل نشده است، یا کرامت سعدالدین محمد ‌بن‌ موید بن ‌حمویه که مدعی بود روحش سیزده روز در معراج بوده است[2] و در تذکرِه‌الاولیاء گفته شده «که بایزید مورچه‌ای را که زیر پایش له شده بود را زنده کرد» و این‌که «شیخ عبدالله مغربی روز را به شب تبدیل کرد.»[3] و در مورد کرامات چلبی شاگرد خاص مولانا گفته‌اند «شش ماهه که بود، مولانا پرده از روی گهواره برداشت و گفت که عارف بگو الله الله، و او هم‌چون مسیح به زبان الله الله می‌گفت.»[4]

در مورد ذوالنون مصری گفته شده «وقتی مرد، آن روز آفتاب گرمی بود و مرغان آمدند و با پرهای خود به جنازه‌ی او سایه انداختند، وقتی مصریان این قضیه را دیدند همه مردم شهر پشت جنازۀ او حرکت گردند و وقتی مؤذن به شهادتین رسیده بود که "اشهد ان لا اله الاّ الله، ذوالنون انگشت خود را بلند کرد و به زبان فصیح گفت‌: اشهد ان لا اله الا الله‌، مردم تعجب نمودند و جنازه را زمین گذاشتند و گمان کردند که زنده است، وقتی نگاه کردند دیدن مرده و انگشت او هم‌چنان ایستاده، ا‌و را در قبر بردند و خواستند تا انگشت او را بخوابانند نتوانستند.» [5]

یکی از کسانی که بیشترین کرامات را در تصوف به او نسبت می‌دهند حسین‌ بن ‌منصور حلاج است که آن‌چه را حلاج مدعی بود و نمایش می‌داد مخالفانش -ازشیعه و سنی- آنها را سحر و ساحری ‌‌می‌دانستند. حتی ابن ‌خفیف هم که از پیروان حلاج بود، حلوا آوردن او را از بیابان را عملی سحر آمیز ‌می‌دانست. و حلاج را آگاه به علم سحر می‌دانست.[6]
بله این کرامت تراشی‌های صوفیه برای بزرگان خود از قرن اول تا بحال به چند علت برمی‌گردد، از جمله این‌ که از همان قرن اول توانایی مقابله با معنویت و عرفان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را نداشتن به همین خاطر تلاش گردند کسانی هم‌چون حسن بصری و رابعه عدویه و دیگران از صوفیه را دارای مقامات عرفانی جلوه دهند، مثل شاه نعمت الله ولی که حلاج را در عظمت با علی(علیه‌السلام) مقایسه کرده است.[7]

دیگر این‌که در طول قرن‌ها مردم تشنه معنویت بوده‌اند و با شنیدن این کرامت‌ها هر چه بیشتر به سمت صوفیان ‌می‌رفتند و صوفیه به خوبی از این به اصطلاح کرامت‌ها استفاده می‌گردند تا بتوانند بیشتر بر اعتبار قطب خود بیافزایند و او را دارای بالاترین کمالات نشان دهند. حال اگر هم قبول کنیم که این‌ها همه کرامت بوده، باید دید که آیا این‌ها کرامات رحمانی هستند یا کرامات شیطانی، که با توجه به ریاضت‌های غیر شرعی که صوفیه ‌می‌د‌یدند و بوسیله آن اجنه و شیاطین را به تسخیر خود در می‌آوردند و کارهای خارق عادت انجام می‌دادند، می‌توانیم بگوئیم این به اصطلاح کرامات، کرامات شیطانی است که دلالت بر حقانیت و عرفان آنها نخواهد کرد و نمی‌توان با دیدن این امور غیر عادی حکم به الهی و عرفانی بودن این امور و یا شخص کرد، چون همه این کارهای غیر عادی از مرتاضان هندی یا هر کسی که دست به ریاضت‌های غیر شرعی می‌زند هم برمی‌آید. و این اشخاص بوسیله این کرامات شیطانی از خداوند دور شده و ‌کم‌کم برای خود مقاماتی الهی قائل می‌شوند.

با این‌که خیلی از این کرامات ها قابل باور نبوده ولی بقول معروف دروغ هر چه بزرگتر باشد باور‌ پذیری آن بیشتر است. باید دانست که کرامت کاری خارق‌ العاده است که شخص بتواند تصرفاتی در عالم طبیعت یا در اشخاص انجام دهد مثل طی‌الأرض یا شفای بیمار که اگر مستند به اذن الهی و موهبتی از طرف خداوند متعال باشد این کرامات، کراماتی رحمانی است نه شیطانی. همیشه باید توجه داشت که عارفان هیچ‌گاه حاضر نمیشوند گوهرهای معنوی و عرفانی خود را به راحتی بازگو و به نمایش بگذارند و اگر شخصی چنین کند، خود این کار با عرفان و سلوک منافات دارد.

پی‌نوشت
[1]. غنی، قاسم، تاریخ تصوف در اسلام،انتشارات زوار، تهران، 1388، ص 40
[2]. شیبی، مصطفی کامل، هماهنگی تشیع و تصوف، ترجمه ذکاوتی، قراگزلو، انتشارات امیرکبیر، تهران،1359، ص196
[3]. مولانا،مثنوی،4/599
[4]. افلاکی، شمس الدین، مناقب العارفین، انتشارت دنیای کتاب، تهران، 1362، ج2، ص892
[5]. مستملی بخاری، ابوابراهیم، شرح التعرف لمذهب التصوف، تصحیح محمدروشن، چ2، اساطیر، تهران1366، ص207-208
[6]. دیلمی، ابوالحسن، سیرت ابن خفیف، تصحیح آن ماری شیمل، انتشارات بابک، تهران1363، ص73
[7]. شیبی، مصطفی کامل، هماهنگی تشیع و تصوف، ترجمه ذکاوتی، قراگزلو، انتشارات امیرکبیر، تهران،1359، ص233

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.