آیا سخنان قطب و مرشد می‌تواند حجت شرعی باشد؟

  • 1394/11/19 - 11:06
دین مبین اسلام برای هدایت انسان‌ها احکام و تکالیفی را عرضه داشته که انسان‌ها باید به آن عمل کنند تا رستگار شوند. به همین دلیل انسان در اسلام مکلف است و باید یا مجتهد باشد و یا از مجتهد جامع‌الشرایط تقلید نماید. اما قطب صوفیه و مرشد نه خودشان ادعای اجتهاد دارند و نه متصوفه و سایر مسلمین آنان را مجتهد می‌دانند، پس از چه بابی گفته‌هایش نزد صوفیه حجت است؟

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دین مبین اسلام برای هدایت انسان‌ها احکام و تکالیفی را عرضه داشته که انسان‌ها باید به آن عمل کنند تا رستگار شوند و به سعادت دنیوی و اخروی برسند. به همین دلیل هر انسان عاقل و بالغی در شرع مبین اسلام مکلف است و باید یا خود مجتهد باشد تا بتواند احکام الهی را از آیات و روایاتی که به‌دست ما رسیده استخراج کرده و به آن عمل کند و یا از مجتهد جامع‌الشرایط تقلید نماید.[1] پس بنا بر دلایل مسلم و مورد اتفاق مسلمین، فقط گفته‌های معصومین (علیهم السلام) که توسط متخصصین (که همان مجتهدین هستند) از متون و منابع آن برای مردم استنباط می‌شود، برای مقلدین حجت است و پیروی از آن لازم و ضروری است؛ به عبارت دیگر حجت شرعی یا حکم شرعی چیزی است که مجتهد با شرایط خاص خود از ادله اربعه (کتاب، سنت، اجماع، عقل) استنباط کند، وقتی چنین شد، عمل به آن مجزی، و سرپیچی از آن حرام و عقاب آور خواهد بود.
اما قطب و مرشد نه خودشان ادعای اجتهاد دارند و نه متصوفه و سایر مسلمین آنان را مجتهد می‌دانند. آنان متصدی تربیت و تهذیب سالک  و ایصال او به حق، آن‌هم به روش خاص ابداعی خودشان هستند و از این باب دستور و گفته‌های آنان بی‌چون و چرا در نزد صوفیه مطاع و لازم الاتباع است، پس هیچ دلیلی نه شرعی و نه عقلی و نه حتی عرفی بر حجیت قول آنان بر سایر مسلمین وجود ندارد.
شاید کسی اشکال کند که اقطاب صوفی به مریدان خود دستور می‌دهند که در مسائل شریعت از مراجع تقلید تبعیت کنید و در امور طریقتی تابع ما باشید، همان‌طوری که سلطان حسین تابنده (رضاعلیشاه) تاکید کرده است: «نظارت بر امر وعظ و تبلیغ را از جانب حضرات مراجع تقلید لازم می‌دانستند.»[2]
ولی خود سلطان حسین تابنده با وجود تاکید بر تبعیت از مراجع تقلید در امر شریعت، در توجیه گرفتن عشریه به‌جای خمس این‌گونه می‌گویند: «در زمان غیبت بعض اخبار رسیده که امام علیه السلام آن حق خودش را که نصف خمس باشد به شیعه بخشیده است. این است که عشر دیگر که مال مستحقین است عشر می‌شود و بعضی هم البته گفته‌اند که سهم امام را به علما می‌دهند که در مصارف دینی و علمی خرج کنند. بعضی از فقها معتقد بودند که چون در روز ظهور حضرت در اخبار رسیده است که هر چه در زمین پنهان است بیرون می‌اندازد یعنی اگر گنجی هم در او باشد همه را بیرون می‌ریزد این است که بعضی مال امام و سهم امام را مقید بودند در یک جایی که پنهان باشد دفن کنند که ذخیره باشد برای ظهور که بسیاری از این گنج‌هایی هم که دیده می‌شود ممکن است براثر همان باشد. که یک عده‌ای معتقد بودند که دفن کنند و تا زمان ظهور که امام ظاهر بشود اینها هم بیرون می‌آید ولی آنچه که علما ذکر کرده‌اند که گمان می‌کنم مرحوم فیض کاشانی هم همین‌طور می‌گوید این است که امام قسمت خودش را که خمس باشد در زمان غیبت به شیعه بخشیده و بنابراین آن نصف دیگر می‌باشد که عشر باشد.»[3]
بااینکه رضا علیشاه تبعیت کردن از مراجع را در امور شریعت لازم می‌داند، ولیکن خود اقدام به دادن حکم شرعی که در محدوده اختیارات فقها است کرده است و این کار صریحاً مخالف کلام وی است.
و گاهی بزرگان صوفیه حتی امر به امور غیر شرعی می‌کنند و معتقد هستند که بر مرید لازم و واجب است که از آن تبعیت کند و اگر از امر مرشد تبعیت نکند از دایره ولایت او بیرون می‌رود. «و به گفته برخی که تبعیت از مرشد موجب کمال عمل است و نیز تبعیت از مرشد فقط در امور طریقتی لازم است و ربطی به امور شریعت ندارد؛ یعنی تبعیت از مرشد موجب کمال عمل است و صحت عمل در حوزه اختیارات فقیه و مرجع تقلید است، چرا بزرگان صوفیه اعمال شریعتی مرید را که بدون تبعیت از مراد انجام داده را باطل می‌دانند؟ آنجا که عین القضات می‌گوید: «اگر به  فرمان صاحب دلی بود این حرکات و سکنات مختلف، چون مریدان به‌فرمان پیران، همه راست است و اگر به خود کنند، همه غلط است و بد است و خطا و معصیت و اگر همه نماز فریضه است و روزه رمضان.»[4]
صوفیان گاهی مرشد را روحا متحد با "خدا" شمرده، اعمال او را اعمال خدا و هر چه از او صادر شود بی‌چون و چرا به‌جا و صواب می‌شمارند. سالک چون ولی و مرشد خود را انتخاب کرد و دست ارادت به او سپرد، باید چشم‌بسته مطیع او باشد. [5] و در جمیع احوال و افعال و اقوال، در هنگام ذکر و ورد و طاعت و خدمت، وجه شیخ خود را در نظر داشته باشد. [6]
این طاعت و پیروی کورکورانه از قطب و مرشد، رسمی انحرافی در طریقت صوفیان است. نه عمل و دستورهای قطب و مرشد و امثال آنها سنخیتی با عمل و دستورهای مجتهد دارد و نه رفتار و پیروی از آنان هیچ نوع ارتباط و تشابهی با رفتار مقلدان دارد. اطاعت از قطب و مرشد دلیل شرعی و عقلی ندارد و گفته‌های آنان موجب گمراهی و تباهی دنیوی و اخروی می‌گردد و چه‌بسا یک قطب و مرشد تحت این عنوان مرتکب کارهای نامشروع قرار دهد و جان و مال و ناموس مردم را بازیچه خود قرار بدهد.

پی‌نوشت:
[1]. بنی هاشمی خمینی محمدحسن، توضیح المسائل مراجع، نشر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1392، بحث اجتهاد و تقلید
[2]. تابنده علی، خورشید تابنده، حقیقت، تهران، چاپ دوم، 1377،  ص 134
[3]. بدیعی علی‌رضا، چهل گوهر تابنده، 32-شرح آیاتی از قرآن کریم درمورد حریص بودن انسان، آشنا، اصفهان، 1383، صص 165 و 166
[4]. عین القضات عبدالله بن محمد، نامه‌های عین القاضات همدانی، مصحح منزوی علی‌نقی، ناشر منوچهری، تهران، ۱۳۶۲، ج ۱، ص ۴۴۱
[5]. غنی قاسم، تاریخ تصوف در اسلام، انتشارات زوار، تهران، 1340 شمسی، ج 2، ص 234
[6]. شیروانی زین‌العابدین، ریاض السیاحه، کتاب خطی، ماخذ کتابخانه دیجیتال مجلس شورای اسلامی، ص 155

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.