بطلان حلول از ارکان تصوف

  • 1394/11/05 - 12:08
چرا حلول که بطلانش از کسی پوشیده نیست، از ارکان تصوف قرار داده شده است؟ حلول عبارت است از اختصاص چیزی به چیزی، آن‌گونه که اشاره به یکی از آن دو عین اشاره به دیگری باشد و آنچه حلول کند را "حالّ" و آنچه در آن حلول کنند را "محلّ" نامند. گروهی از صوفیه گمان می‌کنند که حق‌تعالی در پیامبران و امامان و برخی دیگر افراد حلول کرده است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ چرا حلول که بطلانش از کسی پوشیده نیست، از ارکان تصوف قرار داده شده است؟ حلول عبارت است از اختصاص چیزی به چیزی، آن‌گونه که اشاره به یکی از آن دو عین اشاره به دیگری باشد و آنچه حلول کند را "حالّ" و آنچه در آن حلول کنند را "محلّ" نامند.[1] گروهی از صوفیه گمان می‌کنند که خدای متعال در آدمی حلول می‌کند و معتقدند که حق‌تعالی در پیامبران و امامان حلول کرده است.[2]
بر همین اساس بزرگان صوفیه مانند منصور حلاج، بایزید و دیگران ادعای "انا الحق" و "انا الله" نموده‌اند. عطار نیشابوری بدون هیچ‌گونه ملاحظه‌ای گفته است:
منم الله در عین کمالم
منم الله در عین وصالم
منم الله خود در خود بدیدم
به خود گفتم کلام حق شنیدم [3]
صوفی دیگری گفته است:
بود علم من علم حی قدیم
نباشد به‌جز من خدای کریم [4]
عطار نیشابوری در تذکرة الاولیاء از بایزید نقل کرده است که گفت: «چون به معراج رسیدم حق را با حقیقت دیدیم و آنجا مقام کردم و خدا به من بخشش نمود و به من علم ازلی داد و زبان خود را در کام من نهاد و تاج کرامت بر سر من گذاشت و به من گفت حقی و حق می‌جویی. گفتم اگر دیدم به تو دیدم و اگر شنیدم به تو شنیدم. پس ثنا بسیار گفتم و از کبریای خویش مرا کرامت داد تا در میدان غزا می‌پریدم و عجایب صنع او می‌دیدم و چون ضعف مرا دید در توحید برگشود و آنجا یکتایی به هم رسید و دویی از میان برخاست.»[5]
عوامل اعتقاد صوفیه به حلول
1- ازآنجاکه تصوف متأثر از ادیان غیر اسلامی است و از ادیان دیگر مانند مسیحیت و بودایی وارد جامعه اسلامی‌شده است، اندیشه‌ها و باورهای دیگر ادیان نیز بنای عقاید تصوف را تشکیل داده است. از اوایل حکومت بنی‌عباس، جماعتی از مرتاضان بودایی که در آن زمان در نواحی بلخ و بخارا دارای معابدی بودند و تارکان دنیا و دوره گردان هندی با پراکنده شدن در عراق و دیگر ممالک اسلامی به نشر افکار خویش پرداختند. در کتاب مذهبی آنها به "وید" آمده است که "برهمه"، یعنی خدا، در موقع خلقت فرمود: «من واحدم ولکن بسیار خواهم شد.» و در جای دیگر آمده است: «و همان یک خدا است که گاهی به شکل زراع درآمده و در زمین زراعت می‌کند و آب‌شده زمین را سیراب می‌کند.»[6]
2- عامل دوم در گرایش صوفیه به حلول خداوند در مخلوقاتش، داستان‌هایی است که بزرگان صوفیه برای خود ساخته‌اند که کم‌کم این باور را به وجود آورده که خداوند در آنها حلول نموده و با آنان متحد شده است. در بیش‌تر متون کلامی، حلول خدا در غیر، به تمامِ معانیِ متصوَّر برای حلول، ازجمله حلول خدا در بندگان، رد شده است.[7] به‌بیان‌دیگر، هم تبعیت در تحیّز بر خدا محال است، زیرا خدا منزه است از این‌که جایی را اشغال کند یا به جهتی اختصاص داشته باشد و هم تبعیت در قیام، زیرا تبعیت در قیام مستلزم نیازمندی اوست و این با قیام بالذات خداوند سازگار نیست.[8]
علاوه بر آن، حلول تنها برای اجسام و اعراض ممکن است، درحالی‌که خدا نه جسم است نه عرض.[9] بنابراین صوفیه علی‌رغم بطلان عقیده به حلول، با سوءاستفاده از جهل مردم و ساختن داستان‌های خیالی، درصدد گمراهی آنان برآمدند و بدین شکل خواستند با تقدیس بزرگان خویش و بیان کراماتی از این قبیل، بیشتر انظار مردم را جلب کنند؛ غافل از اینکه با ابراز چنین عقیده‌ای حقیقت باطل مذهب خودشان را معرفی می‌کنند.

پی‌نوشت:
[1]. دهخدا علی‌اکبر، لغتنامه، ذیل کلمه حلول
[2]. هاشم معروف الحسنی، تصوف و تشیع، مترجم محمدصادق عارف، صص 330 تا 333
[3]. عطار نیشابوری فریدالدین، تذکره الاولیاء، ج 1، ص 173
[4]. قمی شیرازی محمد طاهر، تحفة الاخیار، ص 193
[5]. عطار نیشابوری فریدالدین، تذکره الاولیاء، ج 1، ص 160
[6]. لاهیجی محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص 36
[7]. مقداد بن عبداللّه فاضل مقداد، اللوامع الالهیة فی المباحث الکلامیة، ج ۱، ص ۱۵۹، چاپ محمدعلی قاضی‌طباطبائی، قم ۱۳۸۰ ش
[8]. حسن بن یوسف علامه حلّی، نهج‌الحق و کشف الصدق، ج ۱، ص ۵۸، بیروت ۱۹۸۲؛ عبدالرحمان بن احمد عضدالدین ایجی، المواقف فی علم الکلام، ج ۱، ص ۲۷۴، بیروت: عالم الکتب
[9]. عبدالرحمان بن احمد عضدالدین ایجی، المواقف فی علم الکلام، ج ۱، ص ۲۷۴، بیروت: عالم الکتب؛ محمد بن حسن طوسی، کتاب تمهیدالاصول فی علم الکلام، ج ۱، ص ۷۶ ـ ۷۷، چاپ عبدالمحسن مشکوة‌الدینی، تهران ۱۳۶۲

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.