تأثير افكار مسيحى در حادثه كربلا

  • 1394/07/07 - 09:50
واقعه عظیم کربلا، جدال حق و باطل، به‌واقع پیروزی خون بر شمشیر بود. نمود این پیروزی پس از گذشت حدود سیزده قرن بیش از پیش واضح و عیان شده و انسان‌های آزادیخواه مظلوم از هندو گرفته تا مسلمان به تمسک از این حرکت درس‌آموز، در مقابل ظلم پیشگان عصر خود، صف‌آرایی کرده و به پیروزی نائل می‌شوند. تحقیق، بررسی و نگارش کتاب‌های فراوان که هریک مربوط به موضوعی...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ واقعه عظیم کربلا، جدال حق و باطل، به‌واقع پیروزی خون بر شمشیر بود. نمود این پیروزی پس از گذشت حدود سیزده قرن بیش از پیش واضح و عیان شده و انسان‌های آزادیخواه مظلوم از هندو گرفته تا مسلمان به تمسک از این حرکت درس‌آموز، در مقابل ظلم پیشگان عصر خود، صف‌آرایی کرده و به پیروزی نائل می‌شوند. تحقیق، بررسی و نگارش کتاب‌های فراوان که هریک مربوط به موضوعی از این انقلاب اسلامی است، در طول 13 قرن نشان از اهمیت و جایگاه نهضت حسینی دارد. ازجمله موضوعاتی که در طول قرن‌ها در مورد حادثه کربلا، به آن پرداخته‌شده است، نقش شخصیت‌ها در شکل‌گیری این ظلم حزن‌آور، علیه خاندان پاک نبوی است. یکی از این اشخاص، سرجون (سرحون) ابن منصور رومی مسیحی [1] است.
به گواه تاریخ سرجون مسیحی، کاتب و صاحب امر معاویه بوده است. ابن خلدون در تاریخ خود، در بیان این مطلب نوشته‌اند: «معاويه نخستين كسى بود كه براى خود نگهبانان گماشت. حاجب او غلامش سعد بود و كاتبش و صاحب امر او سرجون بن منصور الرومى بود».[2] صاحب کتاب ارزشمند زین‌الاخبار، در بخشی که به معرفی یزید بن معاویه پرداخته است، علاوه بر معاویه، سرجون را کاتب و دبیر یزید و پس از او معاویه بن یزید و پس از وی مروان بن حکم دانسته است.[3] این شواهد نشان می‌دهد که سرجون مسیحی جایگاه و نفوذ خاصی برای خود شکل داده و توانسته بود دبیر چهار حکمران به‌ظاهر اسلامی باشد. همین نفوذ وی سبب می‌شود، شخص خون‌خواری به نام عبیدالله بن زیاد والی کوفه شده و مقابل قرآن ناطق، امام حسین (علیه‌السلام) دست به هر جنایتی بزند و از هیچ ظلمی کوتاهی نکند.
تاریخ نویسان نوشته‌اند که یزید با مشورت سرجون مسیحی، عبیدالله بن زیاد را برای مبارزه با قرآن ناطق، اباعبدالله (علیه‌السلام) انتخاب کرد. ابن اثیر دراین‌باره نوشته است: «چون نامه‌‏ها به يزيد رسيد، سرجون را احضار كرد و نامه‏‌ها را به او داد كه بخواند و با او مشورت كرد كه چه شخصى را امير كوفه كند. سرجون (مولى و منشى خاص معاويه) به يزيد گفت: آيا فكر می‌کنی اگر معاويه دوباره زنده شود و با او مشورت كنى آيا به عقیده او عمل خواهى كرد؟ گفت: آرى. سرجون فرمان انتصاب عبیدالله بن زياد را به امارت كوفه كه در زمان معاويه نوشته‌شده درآورد و به او نشان داد. يزيد هم امارت كوفه و بصره را باهم به نام عبیدالله صادر نمود. آن فرمان را ‌توسط مسلم بن عمرو باهلى پدر قتيبه (امير بزرگ ايران كه بعد به منزله شاهى رسيد) فرستاد و به او امر كرد كه مسلم بن عقيل را بكشد يا تبعيد كند».[4] راستی اگر دسیسه‌ای در کار نبوده است، چرا معاویه در زمان حیات خود عبیدالله را والی کوفه نکرده بود؟ چرا خود معاویه به یزید این نوشته و نامه را نداده بود؟ چرا لااقل معاویه، شفاهی به یزید به این امر سفارش نکرده بود؟ راستی چرا سرجون مسیحی باید امین، مورد اعتماد و حافظ اسرار خلفای مدعی خلافت اسلامی می‌بود؟
علامه شهید مطهری در مورد تأثیرپذیری یزید از مسیحیان به بحث مفصلی پرداخته‌اند که بخشی از آن به این قرار است: «يزيد عموماً عمر خود را در ديرهاى نصارى‏ كه آن روز حكم ستون پنجم را داشت به سر مى‏‌برد و در لهو و لعب روزگار مى‏‌گذرانيد و قهراً از ارباب ديرها تعليمات و دستورات مى‏‌گرفت؛ و عجب اين است كه اين مراكز عبادت و انزوا سبب رواج فحشاء و شراب در جهان اسلام شد. يكى از قرائن بر اينكه يزيد تحت تأثير افكار مسيحى بوده است همان شعر معروف وى است كه مى‏‌گويد:
         شُمَيْسَةُ كَرْمٍ بُرْجُها قَعْرُ دَنِّها             وَ مَشْرِقُهَا الساقى وَ مَغْرِبُها فَمى‏
         اذا نَزَلَتْ مِنْ دَنِّها فى زُجاجَةٍ             حَكَتْ نَفْراً بَيْنَ الْحَطيمِ وَ زَمْزَمِ‏
         فَانْ حُرِّمَتْ يَوْماً عَلى‏ دينِ احْمَدٍ             فَخُذْها عَلى‏ دينِ الْمَسيحِ بْنِ مَرْيَمِ».[5]

پی‌نوشت:
[1]. الفتوح، ابن اعثم كوفى (م 314)، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى (ق 6)، تحقيق غلامرضا طباطبائى مجد، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372 ش، ص:1048.
[2]. مقدمه ابن خلدون، عبدالرحمن بن خلدون (م 808)، ترجمه محمد پروين گنابادى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چ هشتم، 1375 ش، ج‏2، ص:28.
[3]. تاريخ گرديزى، ابوسعید عبد الحى بن ضحاك ابن محمود گرديزى (م 443)، تحقيق عبد الحى حبيبى، تهران، دنياى كتاب، چ اول، 1363 ش، ص 115.
[4]. كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عزالدین على بن اثير (م 630)، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371 ش، ج‏11، ص:116.
[5]. ترجمه شعر: خورشيد من كه از انگور است برج آن ته خمره شراب است و از مشرق دست ساقى طلوع كرده و به مغرب دهان من غروب مى‏‌نمايد؛ و چون از سبو در جام ريخته شود غلغله كردن و زيرورو شدن و حباب ساختنش حكايت از حجّاجى مى‏‌كند كه بين ديوار كعبه و چاه زمزم مشغول هروله هستند. پس اگر بر دين احمد حرام است تو آن را بر دين عيسى بگير و سركش.
مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏17، ص: 666

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.