زمان روآوردن ایرانیان به مذهب شیعه

  • 1394/05/13 - 22:09
از جمله شبهات و اتّهامات وهابیت که همواره آن را مطرح و به آن دامن می‌زنند درباره زمان پیدایش مذهب شیعه است که گاهی آن را «شیعه سبأیی» و منتسب به دوران «عبدالله بن سباء یهودی» و گاهی «شیعه صفوی» منسوب به حاکمان و علمای دوران صفویه می‌دانند؛ به عنوان نمونه سردمدار وهّابیت، ابن تیمیه می‌گوید: «اساس مذهب شیعه به شخص منافق و ملحدی به نام...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از جمله شبهات و اتّهامات وهابیت که همواره آن را مطرح و به آن دامن می‌زنند درباره زمان پیدایش مذهب شیعه است که گاهی آن را «شیعه سبأیی» و منتسب به دوران «عبدالله بن سباء یهودی» و گاهی «شیعه صفوی» منسوب به حاکمان و علمای دوران صفویه می‌دانند؛ به عنوان نمونه سردمدار وهّابیت، ابن تیمیه می‌گوید: «اساس مذهب شیعه به شخص منافق و ملحدی به نام عبدالله بن سبأ برمی‌گردد که درباره علی (علیه السّلام) غلو کرد و وی را امام و خلیفه منصوب از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دانست و مدعی عصمت وی گردید.»[1] وی در جای دیگر از کتابش می‌گوید: «نخستین کسی که عصمت را برای علی (علیه السّلام) اختراع کرد و قائل به وجود نص از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای خلافت وی شد، سرکرده منافقان یعنی عبدالله بن سبأ بود که به ظاهر، اسلام آورد تا دین اسلام را نابود کند، همان‌گونه که بلس یهودی برای نابودی مسیحیت، به دین مسیح روآورد.»[2]
پاسخ: پرسش اساسی این است که به رغم ورود اسلام به ایران در دوران حیات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و این که در ابتدا، اکثر ایرانیان اهل‌سنت بودند، چگونه شد که هم‌اینک اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان شیعه هستند؟ در پاسخ به این پرسش دو نظریه مطرح گردیده:
نظریه‌های افسانه‌ای و رؤیایی؛ الف) ازدواج امام حسین (علیه السّلام) با شهربانو دختر یزدگرد؛ برخی می‌گویند: «ازدواج امام حسین (علیه السّلام) با شهربانو دختر یزدگرد سوم از سلسله ساسانی، باعث علاقه ایرانیان به اهل‌بیت (علیهم السّلام) و در نتیجه تشیّع ایرانیان گردید.» نقد: اولاً: گرچه اصل چنین ازدواجی صحیح است، اما این که سبب گرایش ایرانیان به اهل‌بیت (علیهم السّلام) چنین عاملی بوده، صحیح نمی‌باشد. ثانیاً: لازمه‌ی صحّت این داستان آن است که ایرانیان به خود سلسله‌ی ساسانیان بیشتر علاقمند باشند تا به دامادشان؛ در حالی که ایرانیان نه تنها اجازه دادند یزدگرد پا به فرار گذاشته، در شهرهای ایران آواره گردد و سرانجام در «مرو» کشته شود، بلکه اجازه دادند تا این سلسله به راحتی فروپاشد. ب) دشمنی و ضدیت ایرانیان با اعراب؛ ایرانیان در اصل، ضد اعراب، ضد اسلام و ضد مسلمانان بوده‌اند، ولی چون ایران توسط مسلمانان فتح شد، ناچار شدند از روی ترس، به ظاهر، مسلمان شوند وگرنه کشته می‌شدند و این در حالی بود که ایرانیان در واقع همان عقاید زرتشتی‌گری و پیش از اسلام خود را حفظ کرده و ادامه دادند. نقد: اولاً: این نظریه زمانی می‌تواند صحیح باشد که رهبران اصلی شیعه، ایرانی باشند؛ در حالی که ائمه معصومین (علیهم السّلام) همه، عرب بودند و اگر چنین نظریه‌ای صحیح بود اساساً ایرانیان از ابتدا باید در برابر ورود سپاهیان عرب استقامت ورزیده و هرگز با آغوش باز از آنان استقبال نکنند. ثانیاً: همچنین این نظریه، هنگامی صحیح است که نخستین شیعیان نیز از ایران بوده باشند، در حالی که جز تعداد کمی از آنها همچون «سلمان فارسی» غالب شیعیان، عرب بودند. ج) زور و قدرت حکومت صفویه؛ ابن فرضیه گوید: «ایرانیان تا قرن دهم هجری سنّی مذهب بودند؛ اما از آن پس بود که شیعه با زور صفویان گسترش یافت و بسیاری از اهل‌سنت نیز به مذهب شیعه گرایش یافتند؛ زیرا هنگامی که شاه اسماعیل صفوی در تبریز تاج‌گذاری کرد، بسیاری از سنّی‌ها را قتل عام نمود و به همین خاطر مذهب شیعه رشد و نمو نمود. نقد: اولاً: شاه اسماعیل صفوی، جوان 14 ساله‌ای بیش نبود و نمی‌توان پذیرفت که وی بودن حمایت شیعیان به قدرت رسیده باشد؛ زیرا منطقی نیست که حامیان وی از سنّی‌ها بوده باشند و علیه مذهب خود، شاه اسماعیل را به نفع مذهب شیعه حمایت کرده باشند. بنابراین، باید در ایران آن زمان، به حدّی شیعه وجود داشته باشد که صفویه به اتکای آنان دولت قدرتمندی تشکیل دهند و در برابر قدرتمندترین دولت جهان، یعنی امپراطوری عثمانی که دولتی سنّی مذهب بود، ایستاده و مقابله کند و در نهایت حکومت شیعه صفوی تشکیل دهند. ثانیاً: در تاریخ ثابت نشده که صفویه با زور شمشیر، شیعه را در ایران به وجود آورده باشد؛ البته ممکن است در مواردی به صورت جزیی و موردی، اهل‌سنت مورد آزار صفویان واقع شده باشند، چنان که در هر حکومت و دولتی حتّی هم‌مذهبان نیز مورد آزار و اذیت همان دولت قرار می‌گیرند که هر دو نوع آن محکوم است؛ گذشته از این در همان زمان، شیعیان به صورت گسترده مورد آزار عثمانی‌ها قرار می‌گرفتند، امّا این باعث نشد تا از مذهب شیعه دست بردارند.
نظریه منطقی و قابل باور؛ نخست باید بپذیریم که استقرار و نفوذ هر مذهبی، در هر ملیت و قومی، امری دفعی و آنی نیست تا بتوانیم تاریخ و زمان مشخصی را برای آن تعیین کنیم؛ بلکه نیاز به روندی آرام و تدریجی دارد. به نظر می‌رسد از زمانی که اولین ایرانی به مذهب شیعه گرایش یافته تا زمانی که این مذهب تمام ایران را در بر گرفته و اکثریت ایران را تشکیل داده، حدود 10 قرن به طول انجامیده است. اتفاقاتی که طی 10 قرن اولیه اسلام در ایران به وقوع پیوست و باعث فراگیری مذهب شیعه در ایران گردیده را به اجمال می‌توان این‌گونه مرور کرد: الف) ورود اسلام به ایران توسط امیرمؤمنان (علیه السّلام) در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ در حقیقت، اسلام برای نخستین بار در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و به دست امیرمؤمنان (علیه السّلام) به ایران آمد؛ چرا که به گواه تاریخ، سرزمین یمن در آن روزگار بخشی از سرزمین ایران بزرگ و نخستین بخش از این آب و خاک بود که به شرف اسلام نائل گردید. ب) شیعیانی همچون سلمان فارسی؛ دیگر آن که حضور افرادی همچون «جناب سلمان»، صحابی با وفای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در کنار آن حضرت تأثیر به‌سزایی در رویکرد ایرانیان به اسلام و مذهب شیعه داشت؛ همچنین از آن‌جا که اهالی یمن (بخشی از ایران آن روز) توسط امیرمؤمنان (علیه السّلام) و در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اسلام آورده، بلکه شیعه گردیدند، از همان گاه با کمالات و فضایل آن حضرت آشنا شده، به او علاقمند گردیده و در حالی که همه سواحل خلیج فارس آن روزگار از جمله سرزمین یمن، تحت نفوذ دولت ایران بود، رفت و آمدهای ایرانیان با شیعیان یمنی و سلمان فارسی و دیگر صحابه‌ی شیعه، باعث تمایل و گرویدن دیگر ایرانیان به اهل‌ بیت (علیهم السّلام) و مذهب شیعه می‌گردید. ج) تبعیض‌های نژادی بین عرب و عجم در زمان عمر بن خطاب؛ خلیفه دوم اهل سنت، در دوران حکومت خود تبعیض‌های فراوانی بین عرب و عجم قائل می‌شد که موجب آزردگی خاطر ایرانیان می‌گردید و همین موضوع، موجبات گرایش بیشتر ایرانیان به امیرمؤمنان (علیه السّلام) و اهل بیت (علیهم السّلام) را سبب گردید؛ رسیدگی‌ها و توجهات بیش از حد عمر بن خطاب به اعراب و تبعیض‌ها و اذیت و آزارهایی که توسط عمر به عجم‌ها می‌رفت تا جایی پیش رفته بود که عمر بن خطّاب نیز به خوبی پی برد که قاتل او هرگز از نژاد عرب نخواهد بود؛ چنان که خود عمر بن خطّاب نیز پس از ضربه خوردن به دست یک ایرانی مسلمان به نام ابولؤلؤ، [3] در بستر مرگ به این موضوع تصریح نمود: «... از پیش به خوبی می‌دانستم که هرگز عرب مرا نخواهد کشت.»[4] چنان که می‌بینیم عبیدالله فرزند عمر، پس از کشته شدن پدرش اقدام به کشتن سه نفر بی‌گناه به تقاص خون پدرش می‌کند که ایرانی بودن دو نفر از آنان مسلم است که عبارت بودند از: «لؤلؤه دختر خرد سال ابولؤلؤ»، «هرمز ایرانی» و «جفینه». [5]

پی‌نوشت:

[1]. مجموع الفتاوی، ابن تیمیه حرّانی، مکتبة ابن تیمیه، ج 4، ص 435.
[2]. مجموع الفتاوی، ابن تیمیه حرّانی، مکتبة ابن تیمیه، ج 4، ص 518.
[3]. الکامل فی التاریخ، شیبانی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 2، ص 419.
[4]. مصنّف عبد الرزاق، صنعانی، المکتب الاسلامی، بیروت، ج 5، ص 476.
[5]. المحلّی، ابن حزم ظاهری، دار الآفاق الجدیدة، بیروت، ج 11، ص 115.

برچسب‌ها: 
تولیدی

دیدگاه‌ها

در جمله روبرو فاز شما چیه؟! چرا عمری ها را علیه السلام می دانید؟! رفت و آمدهای ایرانیان با شیعیان یمنی و سلمان فارسی و دیگر صحابه‌ی شیعه، باعث تمایل و گرویدن دیگر ایرانیان به اهل‌سنت (علیهم السّلام) و مذهب شیعه می‌گردید.

بالاخره شما شیعه هستید یا سنی و جمله مورد نظر چطور معنا پیدا می کند؟! چطور رفت و آمد ایرانیان با شیعیان باعث تمایل و گرویدن ایرانیان به اهل سنت شد؟!

سلام. منظور، اهل بیت (علیهم السلام) بود که اصلاح شد. ممنون از تذکر شما

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.