مخالفان واقعی دستور خدا و رسول

  • 1394/05/09 - 06:51
یکی از شبهاتی که پیروان وهابیت در مبحث قلم و دوات به شیعه وارد می‌کنند این شبهه می‌باشد که اگر بر فرض، عمر بن خطاب کوتاهی کرد و مخالفت دستور رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمود، چرا علی (علیه السّلام) مخالفت ورزید و قلم و دوات نیاورد؟ با وجود قدرت، چرا به آن عمل نکرد؟ آیا ترک دستور پیامبر، مخالفت با دستور خداوند نیست؟...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از شبهاتی که پیروان وهابیت در مبحث قلم و دوات به شیعه وارد می‌کنند این شبهه می‌باشد که اگر بر فرض، عمر بن خطاب کوتاهی کرد و مخالفت دستور رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمود، چرا علی (علیه السّلام) مخالفت ورزید و قلم و دوات نیاورد؟ با وجود قدرت، چرا به آن عمل نکرد؟ آیا ترک دستور پیامبر، مخالفت با دستور خداوند نیست؟ اگر مخالفت با دستور خداوند است پس چرا علی (علیه السّلام) را مخالف دستور الهی معرفی نمی‌کنید؟! مخاطبان آن حضرت، جمعی از اصحاب و اهل‌بیت بوده‌اند، بنابراین همان اعتراضی که بر عمر بن خطاب شده، بر اهل‌بیت نیز صادق می‌آید. در این صورت آیا آنها را معذور می‌دانید و یا این که مخالف امر خدا و رسول می‌دانید؟

پاسخ: اولاً در متن حديث قلم و دوات آمده حاضران در منزل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دو گروه بودند که با هم اختلاف داشتند که قطعا گروهی از آنان همچون ابن‌عباس و اهل‌بیت (علیهم السّلام) همراه امیرمؤمنان (علیه السّلام) و مخالف با عمر بن خطّاب بودند که می‌گفتند: «کاغذ و قلمی بیاورید تا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وصیتی بنویسد که شما را برای همیشه از گمراهی نجات دهد. برخی دیگر گفتار عمر را تکرار کردند.»[1] همچنین احمد بن حنبل روایت کرده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از ابتدا به امیرمؤمنان (علیه السّلام) امر فرمود تا قلم و کاغذی برای حضرت بیاورد تا وصیت بنویسد: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا امر فرمود تا کاغذ و قلمی بیاورم تا حضرت چیزی بنویسد که امّت پس از او گمراه نشود.»[2] با توجه به مطالب بالا جبهه‌بندی در ماجرای قرطاس و موافقان و مخالفان امر نبوی به خوبی مشخص می‌‎گردد.

ثانیاً این که چرا امیرمؤمنان (علیه السّلام) عکس العمل نشان نداد و با مخالفان برخورد نکرد، باید گفت: امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) تابع محض پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود آن حضرت به خوبی می‌دانست که به همان اندازه که مخالفت با دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حرام است، پیش افتادن از آن حضرت نیز به معنای مخالفت با خداوند است؛ چنان که در قرآن کریم می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! چیزی را بر خدا و پیامبرش مقدّم نشمرید و پیشی مگیرید.» یقینا اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره می‌فرمود، امیرمؤمنان (علیه السّلام) همان شمشیری که در خیبر، بدر، احد، حنین و دیگر نبردها گردن دشمنان اسلام را از تن جدا می‌کرد را بر می‌کشید و فرمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را اجرا می‌نمود، ولی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با توجه به موقعیت حکومت اسلامی و دشمنان داخلی و خارجی، برخوردهای فیزیکی را بر خلاف مصالح عامّه جامعه اسلامی می‌دانست. چنان که شبیه همین ماجرا را در داستان هجوم به خانه وحی از سوی امیرمؤمنان (علیه السّلام) شاهدیم که آن حضرت در مرحله نخست و هنگامی که به خانه وی تعرّض صورت گرفت، ابتدا از خود واکنش شدید نشان داد و با مهاجمان از جمله عمر بن خطّاب برخورد کرد؛ بدین صورت که گریبان او را گرفت، او را بر زمین کوفته و مشتی بر صورت و گردن وی کوبید؛ اما از آن‌جا که حضرت، مأمور به صبر و بردباری بود از ادامه مخاصمه منصرف و طبق فرمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) صبر پیشه ساخت. یعنی در حقیقت امیرمؤمنان (علیه السّلام) همان‌گونه که خود در نهج‌البلاغه می‌فرماید همچون فرزند شتری که پا جای پای مادر خود گذارده و از فرامین و دستورات آن حضرت، پیروی کرده و بر اساس دستور آن حضرت باید صبر و بردباری را سرلوحه کار خود در مقاطع مختلف تاریخی قرار می‌داد.

ثالثاً پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از نخستین روزهای بعثت خویش تا آخرین فرصت مناسب که روز غدیر خم بود امیرمؤمنان (علیه السّلام) را به عنوان جانشین و امام جامعه اسلامی معرفی نمود؛ اما از آنجا که دوست نداشت زحمات بیست ساله‌اش بر باد رود، برای اتمام حجت، بار دیگر تصمیم گرفت که وصیت‌نامه‌اش را به صورت مکتوب در اختیار مسلمانان قرار دهد تا اگر در آینده، جامعه اسلامی دچار مشکلاتی شد، کسی نگوید که چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کوتاهی کرد و راه را به مردم نشان نداد؟ در حقیقت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌خواست عدم قابلیت برخی از صحابه را به همه مردم نشان دهد که آنها بودند که نگذاشتند اسلام مسیری را طی کند که خدا و رسولش ترسیم کرده‌ بودند. در حقیقت یکی از اهداف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از این دستور، افشای چهره واقعی کسانی بود که ادعای جانشینی آن حضرت را داشتند و تمام تلاش خود را برای بدست آوردن آن از مدت‌ها پیش آغاز کرده بودند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌خواست به مسلمانان بفهماند کسانی که به او نسبت هذیان می‌دهند، صلاحیت و شایستگی اداره جامعه اسلامی را ندارند و نمی‌توانند مرجعیت علمی و سیاسی جامعه اسلامی را به عهده گیرند؛ به ویژه اینکه رسول خدا دستور داد که مخالفت کنند‌گان با دستورش از خانه خارج شوند.

پی‌نوشت:

[1]. صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 5، ص 2146.
[2]. مسند أحمد بن حنبل، أحمد بن حنبل شیبانی، مؤسسه قرطبه، مصر، ج 1، ص 90.

تولیدی

دیدگاه‌ها

آیا محمد سواد داشت که قلم و کاغذ خواست تا چیزی بنویسد ؟

یکی از شبهاتی که پیروان وهابیت به شیعیان وارد می‌کنند این شبهه می‌باشد که خداوند در آیات متعددی از قرآن، پیامبر را «امّی» معرفی نموده و امّی به کسی گفته می‌شود که سواد خواندن و نوشتن ندارد. اگر بگوییم که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آخرین لحظات زندگی‌اش دستور می‌دهد که قلم و کاغذ بیاورند تا برای شما چیزی بنویسم، این مخالف صریح آیات و کلام خداوند است. پاسخ: اولا: شیعه بر این اعتقاد است که گرچه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تا پیش از بعثت، هرگز از روی نوشته‌ای نخواند و خط ننوشت، امّا این به معنای بی‌سوادی و ناتوانی در خواندن و نوشتن و یا عدم چنین رخدادی (خواندن یا نوشتن) پس از بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست؛ بلکه آن حضرت، بنا بر مصالحی تا پیش از بعثت و مدّت زمانی از آغاز آن، چنین اقدامی نکرده تا نگویند آنچه آن حضرت از سوی خدا آورده، برگرفته از دانش دیگران است. ثانیا: رسم بر این است که رهبران، هنگامی که می‌خواهند نامه‌ای بنویسند، کاتبان و نویسندگان آنها اقدام به چنین کاری می‌کنند و در نهایت، آنها نامه را مهر زده و تایید می‌کنند. ثالثا: این سخن شبهه کننده با برخی روایات خود آنها متناقض است؛ چرا که روایاتی نقل کرده‌اند، مبنی بر این که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از بعثت در مواردی نامه‌هایی نوشته بودند؛ چنان که بخاری روایت کرده: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نامه‌ای به فرمانده سپاه نوشت و دستور داد نامه را تا هنگامی که به فلان مکان نرسیده آن را نخواند...».[۱] و یا در حدیث دیگر می‌خوانیم: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نامه‌ای نوشت و به شخصی که به فرماندهی برگزیده بود امر نمود تا آن را به پادشاه بحرین بدهد...».[۲] و اگر بگویند منظور از این نوشتن که در دو روایت بالا آمد، دستور به نوشتن می‌باشد و نه نوشتن خود آن حضرت، ما نیز در پاسخ می‌گوییم: در آن صورت پاسخ ما نیز به شبهه‌کننده همین خواهد بود؛ یعنی شبهه کننده هم نمی‌تواند بگوید چگونه پیامبری که نوشتن بلد نبود، فرمود: کاغذی بیاورند تا بنویسم؛ چون در این‌جا نیز منظور حضرت این است که کاغذی بیاورید تا امر به نوشتن کنم. رابعا: پیامبری که قدرت بر خواندن ندارد چگونه در روایات معراج نوشته‌های روی درب‌های بهشت و یا ساق عرش را خوانده و سپس برای دیگران نقل فرموده که به روایات «لیلة الإسراء» و یا «معراج» شهرت یافته؟ آلوسی از علمای بزرگ اهل‌سنت پس از بیان یکی از روایات معراج در تفسیرش می‌نویسد: «قدرت بر خواندن، فرع قدرت بر نوشتن است... روایاتی در صحیح بخاری و... نیز این مطلب را تأیید می‌کند...».[۳] خامسا: جالب‌تر این که خود شبهه کننده در ادامه شبهه به موضوع صلح حدیبیه اشاره خواهد نمود که لازمه آن پذیرش توانایی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر قدرت خواندن و نوشتن است: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عقدنامه را گرفت و چنین نوشت: «هذا ما قاضی علیه محمّد بن عبدالله؛ این همان چیزی است که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بر آن حکم نمود.»[۴] اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که توانایی خواندن و نوشتن ندارد چگونه چنین روایتی را درباره او نقل می‌کنید؟! همچنین سیوطی در تفسیر خود آورده: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا نرفت، مگر آن که می‌خواند و می‌نوشت.»[۵] سادسا: در کتاب بخاری، بابی مستقل درباره نامه‌هایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به پادشاهان نوشتند، آورده که شبهه کننده هر توجیهی برای نوشتن این نامه‌ها داشته باشد ما همان را درباره نوشتن وصیت خواهیم آورد.[۶] سابعا: در پاسخ به آیاتی همچون آیه شریفه ۴۸ از سوره مبارکه عنکبوت و یا آیات دیگری که از صفت «امّی؛ درس نخوانده» برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) استفاده شده و شبهه کننده آن را به معنای بی‌سوادی حضرت گرفته باید گفت: الف) با دقت در این آیه و یا ترجمه آن به خوبی روشن می‌گردد که سخن، درباره زمان «پیش از بعثت» است نه پس از آن، چنان که از تصریح «من قبله» در آیه شریفه نیز همین معنا فهمیده می‌شود؛ یعنی این آیه دلیلی بر عدم توانایی نوشتن و خواندن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از بعثت و رسالت نیست. ب) با صرف نظر از این مطلب، با این آیه حتّی نمی‌توان اثبات کرد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش از رسالت هم توانایی خواندن و نوشتن نداشته است، چرا که می‌فرماید: «تو هرگز پیش از این کتابی نمی‌خواندی و با دست خود چیزی نمی‌نوشتی.» و این دلالت بر عدم توانایی ندارد؛ چرا که ننوشتن، دلیل بر نتوانستن و بی‌سوادی نیست. ثامنا: واژه «امی» یكی از القاب پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ است كه در دو آیه از قرآن كریم آمده است.(«الذین یتبعون الرسول النبی الامی...»؛ اعراف، 157؛ «فآمنوا بالله و رسوله النبی الامی....»؛ اعراف، 158) حرف «ی» در این كلمه به معنای نسبت است، مانند حرف «ی» در كلمه «عربی»، «فارسی»، «ایرانی»، و نظایر آن؛ اما در این كه «امی» منسوب به چه چیز است و به عبارت دیگر، مبدأ اشتقاق كلمه «امی» چیست؟ دانشمندان اسلامی، دیدگاه‌هایی ارائه داده‌اند كه سه دیدگاه را یادآور می‌شویم: 1. «امی» منسوب به «ام» به معنای مادر است. یعنی كسی كه از نظر خواندن و نوشتن به همان حالت مادرزادی خود باقی است. 2. «امی» منسوب به «امت» است، یعنی كسی كه به روش اكثریت مردم عادت دارد، زیرا اكثریت مردم خواندن و نوشتن را نمی‌دانستند، چنان كه كلمه «عامی» منسوب به «عامه» و به معنی كسی است كه به روش و عادت عامه مردم عمل می‌كند. 3. «امی» منسوب به «ام القری» یعنی مكه است، زیرا قرآن كریم مكه را «ام القری» نامیده است.( لتنذر ام القری و من حولها؛ انعام، 93) نظر اول با توجه به قواعد ادبی صحیح‌تر، و مورد قبول اكثریت علمای اسلامی است. بنابراین، مقصود از امی بودن پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ این است كه آن حضرت، نزد كسی درس نخوانده و خواندن و نوشتن را از كسی نیاموخته بود. اگر چه واژه امی به معنای فرد درس نخوانده است، ولی درس نخواندن با بی‌سواد بودن ملازمه ندارد؛ زیرا هر چند، روش متعارف و معمول برای كسب دانش، درس خواندن است، ولی علم و دانش پیامبران الهی از طریق معمول به دست نیامده است. آنان كسب دانش كرده‌اند، ولی «معلم» آنان «خداوند» بوده است و در مكتب وحی عالی‌ترین معارف را آموخته‌اند. و به قول حافظ: نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت به غمزه، مسئله آموز صد مدرس شد معارف بلند و احكام و قوانین جامع و كامل كه در قرآن كریم، و نیز فرموده‌ها و سیره آن حضرت ـ صلّی الله علیه و آله ـ متجلی است، بهترین گواه بر مقام والای علمی و دانش وسیع آن حضرت می‌باشد. بنابراین،‌ واژه «امی» نه به معنای بی‌سواد است، و نه نخواندن و ننوشتن برای پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقص می‌باشد. ابن خلدون در این‎باره سخن سنجیده‌ای دارد، می‌گوید: «پیغمبر امی بوده است، لیكن امی بودن برای او كمال بود، زیرا علم خویش را از عالم بالا فراگرفته بود؛ به خلاف ما كه امی بودن برای ما نقص است، زیرا مساوی با جاهل بودن ماست».( مقدمه ابن خلدون، (دارالعلم بیروت)، ص 419) آری، رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به حكم قضاوت قطعی تاریخ و به شهادت قرآن ضمیرش از تعلیم و فراگیری دانش از بشر، پاك بوده است. او انسانی است كه مكتبی، جز مكتب تعلیم الهی ندیده و جز از حق، دانش نیاموخته است، با این حال او معلم بشر و پدید آورنده دار العلم‌ها و دانشگاه‌ها است.( استاد شهید مطهری، پیامبر امی) فلسفه درس ناخواندگی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در سوره عنكبوت، آیه 48 بیان شده است، و آن این كه: اگر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌توانست بخواند و بنویسد، این تهمت كه آیاتی «كه بر مردم می‌خواند وحی الهی نیست، و او آنها را از پیش خود می‌گوید و یا از كسی آموخته است»، می‌توانست در اذهان مردم ایجاد شك و تردید نماید، چنان كه قرآن كریم در جای دیگر چنین اتهامی را از سوی مخالفان نقل كرده و فرموده است: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ»؛(. نحل، 103) ما می‌دانیم كه آنان می‌گویند، پیامبر را بشری تعلیم می‌دهد.( روایات در مورد این كه به پندار مشركان معلم پیامبر چه كسی بوده، مختلف است، و حاصل آنها این است كه وی غلامی رومی نزد بنی الحضرمی و ساكن مكه بوده، و اطلاعاتی از كتابهای دینی یهود و نصاری داشته است. ر.ك: المیزان، ج 12، ص 352) درس ناخواندگی پیامبر و این‎كه او نه می‌خواند و نه می‌نوشت، این تهمت را خنثی می‌كرد، چنان كه امام رضا ـ علیه السلام ـ در مناظره با علمای ادیان مختلف خطاب به رأس الجالوت (عالم یهودی) فرمود: «از جمله دلایل صدق پیامبر ما آن است كه او شخصی یتیم، تهیدست و چوپان بود، و هیچ كتابی نخوانده و نزد هیچ استادی نرفته بود. با این حال، كتابی آورد كه حكایت پیامبران و خبر گذشتگان و آیندگان در آن آمده است.»( توحید صدوق، دار المعرفه، ص 419) البته باز هم در مورد داستان قلم و دوات گفته شده که منظور پیامبر(ص) از کلمه نوشتن، املا کردن بوده است. و اگر این مطلب را مبنا قرار دهیم ، تمام شبهات حل شده و موردی باقی نمی ماند. (تاریخ اسلام از منظر قرآن، یعقوب جعفری، ص 58) [۱]. صحیح بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج ۱، ص ۳۵. [۲]. صحیح بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج ۱، ص ۳۶. [۳]. روح المعانی، آلوسی بغدادی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج ۲۱، ص ۵. [۴]. صحیح بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج ۲، ص ۹۶۰. [۵]. الدر المنثور، جلال الدین سیوطی، دار الفکر، بیروت، ج ۳، ص ۵۷۴. [۶]. صحیح بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج ۴، ص ۱۶۱۰.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.