نظر علمای اهل سنت در شأن نزول آيه معارج، درباره منكر ولايت

  • 1394/05/07 - 10:42
سوره معارج با داستان درخواست عذاب به وسیله درخواست کننده‌ای گستاخ و پرتعصب آغاز می‌گردد، و خدا در آغازین آیه آن می‌فرماید: «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ* لِلْکَافِرینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ [معارج/1و 2] پرسنده‌ای از عذابی پرسید که بر کافران فرود خواهد آمد و کس آن را دفع نتواند کرد.» درخواست کننده‌ای جسور و تاریک‌اندیش عذابی به ضرر خویش...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ سوره معارج با داستان درخواست عذاب به وسیله درخواست کننده‌ای گستاخ و پرتعصب آغاز می‌گردد، و خدا در آغازین آیه آن می‌فرماید: «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ* لِلْکَافِرینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ [معارج/1و 2] پرسنده‌ای از عذابی پرسید که بر کافران فرود خواهد آمد و کس آن را دفع نتواند کرد.»
درخواست کننده‌ای جسور و تاریک‌اندیش عذابی به ضرر خویش تقاضا کرد و فرود آن را با شتاب خواست در حالی که این همه شتاب لازم نیست، و این عذاب بر او فرود خواهد آمد.
در شأن نزول این آیه در تفاسیر و کتب مختلف، نزول آن را پس از واقعه غدیرخم دانسته‌اند؛ ازجمله روایتی که با دو سند از حذیفه بن یمان در شواهد التنزیل نقل گردیده است، که می‌گوید: «... عن حذیفة بن الیمان قال: لما قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لعلی: من کنت مولاه فهذا مولاه. قام النعمان بن المنذر الفهری فقال: هذا شیء قلته من عندک أو شیء أمرک به ربک؟ قال: لا بل أمرنی به ربی. فقال: «اللهم أنزل علینا حجارة من السماء». فما بلغ رحله حتی جاءه حجر فأدماه فخر میتا. فأنزل الله تعالی (سأل سائل به عذاب واقع، للکافرین لیس له دافع). والطریقان لفظهما واحد. [1] هنگامی که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد امیرالمؤمنین فرمود: (من کنت مولاه فهذا مولاه)، نعمان بن منذر برخاست و گفت: آیا این کاری که کردی از جانب خودت بود، و یا از جانب خداوند؟! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: این از جانب خدا بوده است! نعمان بن منذر، گفت: «بار پروردگارا! سنگی از آسمان بر ما ببار.» و او هنوز به شتر خود نرسیده بود که خداوند سنگی از آسمان بر او زد، و آن سنگ بر سرش خورد، و او را کشت، و خداوند عزوجل این آیه را فرستاد: (سأل سائل به عذاب واقع، للکافرین لیس له دافع).»
«ابن تیمیه» برای رد نمودن این فضیلت از امیرالمؤمنین، ایراداتی گرفته است، از جمله این که: «أیضا قوله (قالوا اللهم أن کان هذا هو الحق من عندک) فی سورة الأنفال و قد نزلت عقیب بدر بالاتفاق قبل غدیر خم به سنین کثیرة و أهل التفسیر متفقون علی أنها نزلت به سبب ما قاله المشرکون للنبی (صلی الله علیه و آله و سلم) قبل الهجرة کأبی جهل و أمثاله و أن الله ذکر نبیه بما کانوا یقولونه بقوله و إذ قالوا الله أن کان هذا هو الحق من عندک فأمطر علینا حجارة من السماء. [2] قولی که از نعمان بن منذر نقل شده است، آیه 32 سوره انفال است، و به اتفاق علما، پس از جنگ بدر و چندین سال قبل غدیرخم نازل شده است، و اهل تفسیر اتفاق دارند که به سبب قول مشرکین که در مکه و قبل هجرت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته بودند، مثل ابوجهل و امثال او؛ و خداوند کلام آنان را برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل نموده است که: (و آن هنگام را که گفتند: بار خدایا، اگر این که از جانب تو آمده حق است، بر ما از آسمان بارانی از سنگ ببار یا عذاب دردآوری بر ما بفرست).»
و باز هم گفته است که: «فلو کان هذا آیة لکان من جنس آیة أصحاب الفیل و مثل هذا مما تتوفر الهمم و الدواعی علی نقله و لو أن الناقل طائفة من أهل العلم فلما کان هذا لا یرویه أحد من المصنفین فی العلم لا المسند و لا الصحیح و لا الفضائل و لا التفسیر و لا السیر و نحوها إلا ما یروی به‌مثل هذا الإسناد المنکر علم انه کذب و باطل. [3] بر فرض که این شأن نزول درست باشد، و نشانه‌ای بر اهمیت غدیرخم بوده، نشانه و معجزه‌ای مانند اصحاب فیل می‌باشد، و مثل چنین قضیه‌ای همت و انگیزه بر نقلش زیاد است، ... در صورتی که احدی از مصنفین در علم آن را روایت ننموده‌اند، و نه در صحیح و نه در مسند، و نه در فضائل و نه در تفسیر و نه در تاریخ و مانند آن نقل نشده، مگر روایات منکری که می‌دانیم دروغ و باطل است.»
در جواب «ابن تیمیه» باید بگوییم، او گمان می‌کند، نظر راویان احادیثی که مؤیّد هم‌دیگرند، این است که درخواست‌کننده عذاب، آن‌چه بر زبان آورده، از آیه کریمه 32 انفال، است که سابقاً نازل شده و او آن را در قالب دعا درآورده و در آن روز بیان داشته!! در صورتی که خواننده این اخبار به خوبی درک می‌کند که این گمان درست نیست، و یا این که ابن تیمیه، چنین گمان نموده که در آیاتی که سابقاً نازل شده، مانعی هست که کسی به آن سخن گوید؛ مگر در این روایت (و نقل این واقعه) جز این ذکر شده، که این مرد مرتدّ (حارث یا نعمان) چنین کلماتی را بر زبان آورده؟ این مطلب چه ربطی با وقت نزول آیه مزبور دارد؟ آیه مزبور در هر موقع که بوده (بدر، یا احد) نقضی بر این قضیه نمی‌باشد. این مرد کفر خود را به آن آشکار ساخته، کما این که کفارِ قبل از او الحاد خود را به آن آشکار نمودند!
و هم‌چنین باید به او گفت: که قیاس این داستان که یک حادثه فردی بوده با داستان اصحاب فیل، نامناسب و ناروا و گزاف است!! چه، این حادثه در اجتماع آن روز زمینه مناسب و کیفیتی که توجه و اعتناء عمومی را به خود جلب کند نداشته، مضافاً بر این که در عین حال هدف و مقصود گروهی که شاهد این امر بودند، اقتضاء می‌نموده، که پرده فراموشی بر آن بکشند، همان‌طور که بر اصل موضوع «امر ولایت در غدیرخم» کشیدند و به قدری پیرامون ابطال آن جد و جهد کردند، که نزدیک بود به هدف و مقصود خود نائل گردند و با توطئه‌های متعصّبانه وضع را دگرگون سازند! ولی خدای توانا به‌رغم بدخواهان و ناسپاسان نور خود را تابان و به حدّ کمال می‌رساند.
حادثه اصحاب فیل، حادثه‌ای بود بزرگ و مهم و از آیات باهره نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که گروه عظیمی را دچار بدبختی و هلاکت نمود، به طوری که بر جهانیان مشهود گشت و امّتی را که باید روزی مترقی‌ترین امم باشد، از کید آنان نجات بخشید و موجبات بقاء و استقرار آن امّت و برقراری و عظمت مقدسات او و پایگاه یگانه‌پرستی او (کعبه) را که باید طواف‌گاه امم و مرکز زیارت و عبودیت معتقدین به آن باشد که رموز خیر و برکات را دربردارد، امضاء فرمود که در نتیجه آن واقعه، اکنون پس از قرن‌ها بزرگ‌ترین مظاهر پرستش‌گاه خدائی است.
بنابراین دواعی و مقاصد در حادثه اولی (اصحاب فیل) غیر از دواعی و مقاصدی است که در واقعه نامبرده (داستان مورد بحث) موجود است و قیاس آن دو به هم‌دیگر زورگوئی و اغماض از حق است، کما این که این فرق و تفاوت در میان معجزات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خوبی آشکار است، و بر همین مبنا بعضی از معجزات آن جناب فقط با اخبار آحاد نقل شده، و در مقابل بعض دیگر از حدّ تواتر هم تجاوز نموده، و نیز بعضی از معجزات آن جناب، بدون این که توجه و اعتنائی به سند آن بشود مورد اتفاق و قبول عموم مسلمین است، و این اختلاف و تفاوت مربوط به خود آن معجزه‌ها است، از حیث عظمت و اهمیت یا شرایط و مقارنات آنها.
امّا ادعای «ابن تیمیّه» دایر به این که طبقات مصنّفین، این موضوع را به اهمال گذرانده‌اند، این نیز گزاف‌گوئی دیگری است. زیرا روایاتی وجود دارد، که منتهی می‌شود، به حذیفة بن یمان، صحابی بزرگوار و سفیان بن عیینه که پیشوائی او در علم و حدیث و تفسیر و مورد اعتماد بودن او در روایت معروف است، این از نظر شخصیّت (که بر خلاف تصور و ادعای ابن تیمیّه در نهایت شهرت و معروفیت و موصوف به ثقه و امانت می‌باشد).
و اما از لحاظ اسناد به این دو نفر نیز، حفاظ و محدّثین و مفسّرین و اهل تحقیق این اسناد را شناخته و در خور ذکر و اعتماد دانسته و بدون تردید و انکاری، آیه‌ای از قرآن کریم و ذکر حکیم را به این اسناد تفسیر نموده‌اند، و اینان از کسانی نیستند که با اسنادهای کم ارج و روایات سست، قرآن را تفسیر کنند، بلی سابقه امر چنین است و روش اهل دانش چنین بوده ولی، «ابن تیمیّه» سند را منکر و ناشناس پنداشته و در متن آن نیز به مناقشه پرداخته!! زیرا هیچ چیز از این قبیل با روش ناهموار او تطبیق نمی‌نماید!!
هیچ‌یک از علماء اسلام، داستان نزول آیه (سال سائل به عذاب واقع) را انکار نمی‌کند، غیر از «ابن تیمیه»؛ او هر داستانی که در آن فضیلتی از فضائل و منقبتی از مناقب امیرالمؤمنین باشد، انکار و رد می‌کند و ضعیف و مطرود می‌شمارد.
ثعلبی در تفسیرش می‌گوید که: «چون سائلی از سفیان بن عیینه از تفسیر گفتار خداوند عزوجل: (سأل سائل به عذاب واقع) و شأن نزول آن سؤال کرد که درباره چه کسی نازل شده است؟ او در پاسخ گفت: از مسئله‌ای از من سؤال کردی که هیچ‌کس پیش از تو درباره این مسئله از من چیزی نپرسیده است: پدرم حدیث کرد برای من از جعفر بن محمد، از پدرانش (صلوات الله علیهم) که: چون رسول خدا در غدیرخم بود، مردم را ندا کرده و فرا خواند، و مردم جمع شدند، آنگاه دست علی را گرفت و گفت: (من کنت مولاه فعلی مولاه)، این گفتار شیوع پیدا کرد، و همه‌جا پیچید و به شهرها رسید، و از جمله به حرث بن نعمان فهری رسید، و به نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، در حالی که بر روی شتر خود سوار بود، آمد، و تا به ابطح رسید، و از شتر خود پیاده شد، و شتر را خوابانید، آن‌گاه به پیامبر گفت: یا محمد! تو از جانب خداوند ما را امر کردی که شهادت دهیم: جز خداوند معبودی نیست، و این‌که تو فرستاده و پیامبر از جانب خدائی! و ما اینها را قبول کردیم و پذیرفتیم! و تو ما را امر کردی که در پنج نوبت نماز بخوانیم، و ما پذیرفتیم! و تو ما را امر نمودی که زکات اموال خود را بدهیم، و ما پذیرفتیم! و تو ما را امر کردی که یک ماه روزه بگیریم، و ما پذیرفتیم! و تو ما را امر کردی که حج انجام دهیم، و ما پذیرفتیم! و پس از اینها به اینها راضی و قانع نشدی، تا آن‌که دو بازوی پسر عمویت را گرفته، و برافراشتی، و او را بر ما سروری و آقائی دادی و گفتی: (من کنت مولاه فعلی مولاه). آیا این کاری که کردی از جانب خودت بود، و یا از جانب خداوند عزوجل؟! پیامبر فرمود: سوگند به آن که جز او خداوندی نیست، این از جانب خدا بوده است! حرث بن نعمان، پشت کرد و به سوی شتر خود می‌رفت و می‌گفت: (بار پروردگارا! اگر آن چه را که محمد می‌گوید، حق است، سنگی از آسمان بر ما ببار، و یا آن که عذاب دردناکی برای ما بفرست.) حرث بن نعمان، هنوز به شتر خود نرسیده بود که خداوند سنگی از آسمان بر او زد، و آن سنگ بر سرش خود، و از دبرش خارج شد، و او را کشت، و خداوند عزوجل این آیه را فرستاد: (سأل سائل به عذاب واقع للکافرین لیس له دافع).»[4]
حلبی این روایت را، به همین کیفیت روایت کرده است، و در جواب رسول خدا به حرث بن نعمان بدین عبارت آورده است که: «... فهذا شیء من الله أو منک؟ فاحمرت عیناً رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وقال والله الذی لا إله إلا هو إنه من الله ولیس منی! قال‌ها ثلاثا. ...[5] رسول خدا در حالی‌که دو چشمشان از غضب قرمز شده بود، گفتند: سوگند به خداوندی که هیچ معبودی جز او نیست، از جانب خدا بوده است. و این سوگند را رسول خدا سه بار تکرار کردند».
ابن شهرآشوب در «مناقب» خود، قضیه حرث بن نعمان را به همین‌گونه‌ای که آوردیم: «أبوعبید والثعلبی، والنقاش، وسفیان بن عینیه، والرازی، والقزوینی والنیسابوری، الطبرسی، الطوسی فی تفاسیرهم انه لما بلغ رسول (صلی الله علیه و آله) بغدیرخم ما بلغ وشاع ذلک فی البلاد آتی الحارث بن النعمان الفهری، وفی روایة أبی عبید جابر بن النضر بن الحارث بن کلدة العیدری فقال: یا محمد امرتنا عن الله بشهادة ان لا إله الا الله وان محمدا رسول الله، ... وفی شرح الاخبار انه نزل: أفبعذابنا یستعجلون، ورواه أبو نعیم الفضل بن دکین. [6] از ابوعبید، و ثعلبی، و نقاش، و سفیان بن عیینه و رازی، و قزوینی، و نیشاربوری، و طبرسی، و طوسی از تفاسیر آنها نقل کرده است، و در پایان گوید: و در کتاب «شرح الاخبار» آمده است که: در این حال این آیه فرود آمد: افبعذابنا یستعجلون. و ابونعیم فضل بن دکین روایت کرده است.»
و حاکم حسکانی، این واقعه را از پنج طریق روایت کرده است.
اول: از ابوعبدالله شیرازی با سند متصل خود، «از سفیان بن عیینه از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) از حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام)؛ و نام آن مرد منکر و منافق را نعمان بن حرث فهری آورده است.»[7]
دوم: از جماعتی، «از احمد بن محمد بن نصر بن جعفر ضبعی با سند خود، از سفیان بن عیینه از حضرت جعفر بن محمد از حضرت محمد بن علی، از حضرت علی بن الحسین (علیهما السلام).»[8]
سوم: از تفسیر عتیق «از ابراهیم بن محمد کوفی با سند خود از جابر جعفی از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام).»[9]
چهارم: از ابوالحسن فارسی، و از ابومحمد بن محمد بغدادی، «هر دو با سند خود از سفیان بن سعید، از منصور، از ربعی، از حذیفه بن یمان. (و نام آن مرد منکر و منافق را نعمان بن منذر فهری ذکر کرده است. و رجال این حدیث همگی صحیح و از ثقات معتمد هستند).»[10]
پنجم: از عثمان از فرات بن ابراهیم کوفی با سند خود «از سعید بن ابی سعید مقری از ابو هریره و شیخ الاسلام حموئی از شیخ عمادالدین عبدالحافظ بن بدران بن شبل مقدسی در شهر نابلس، اجازة از قاضی جمال الدین ابی القاسم بن عبدالصمد بن محمد انصاری، متصلاً از ابواسحاق ثعلبی در تفسیر خود از سفیان بن عیینه از حضرت جعفر بن محمد از پدرانش (علیهم السلام) روایت کرده است، و در این روایت آمده است، که حرث بن نعمان فهری، سوار ناقه خود شده، و در ابطح بر رسول خدا فرود آمد و چنین و چنان گفت، تا آخر روایت.»[11]
قرطبی در تفسیرش و آلوسی هم در تفسیرش، و ابن مردویه در کتاب مناقب و ابن صباغ مالکی در کتاب فصول المهمه، و قندوزی حنفی در کتاب مناقب، هم این شأن نزول را آورده‌اند. [12]
علاوه بر آنچه ما از اعیان اهل سنت در اینجا راجع به شأن نزول آیه معارج درباره منکر ولایت آوردیم، علامه امینی از بسیاری از علمای اهل سنت نقل می‌کند، مانند حافظ ابوعبید هروی در «تفسیر غریب القرآن»، و ابوبکر نقاش موصلی در «تفسیر شفاء الصدور»، و حاکم حسکانی در کتاب «دعاة الهداة الی حق الموالاة»، و شهاب‌الدین احمد دولت‌آبادی در کتاب «هدایة السعداء»، و سید نورالدین حسنی سمهودی شافعی در کتاب «جواهر النقدین»، و شمس الدین شربینی قادری شافعی در تفسیر «السراج المنیر»، و سید جمال الدین شیرازی در کتاب «الاربعین فی مناقب امیرالمؤمنین»، و سید ابن عیدروس حسینی یمنی در کتاب «العقد النبوی و السر المصطفوی»، و شیخ احمد بن باکثیر مکی شافعی در کتاب «وسیلة المال فی عد مناقب الآل»، و شیخ عبدالرحمن صفوری در کتاب «نزهة»، و سید محمود بن محمد قادری مدنی در کتاب «الصراط السوی فی مناقب النبی»، و شمس الدین حنفی شافعی در شرح جامع الصغیر سیوطی، و شیخ محمد صدر العالم در کتاب «معارج العلی فی مناقب المرتضی»، و شیخ محمد محبوب العالم در تفسیر شاهی، و شیخ احمد بن عبد القادر حفظی شافعی در «ذخیرة المآل فی شرح عقد جواهر اللآل»، و سید محمد بن اسماعیل یمانی در «الروضة الندیة فی شرح التحفة العلویة»، و سید مؤمن شبلنجی شافعی در «نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار»، و شیخ محمد عبده مصری در «تفسیر المنار». به طور کلی علامه امینی مجموعاً از سی کتاب، حکایت کرده است. [13]

پی‌نوشت:

[1]. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، حاکم حسکانی، مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیة، 1411 ق، ج 2، ص 384
[2]. منهاج السنة، ابن تیمیه، مؤسسة قرطبه، 1406 ق، ج 7، ص 46
[3]. همان.
[4]. الکشف و البیان، ثعلبی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1422 ق، ج 10، ص 35
[5]. السیرة الحلبیة، حلبی، بیروت: دارالمعرفة، 1400 ق، ج 3، ص 337
[6]. مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، نجف: المکتبة الحیدریة، 1376 ق، ج 2، ص 241
[7]. شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، حاکم حسکانی، مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیة، 1411 ق، ج 2، ص 381
[8]. همان، ص 382
[9]. همان، ص 383
[10]. همان، ص 384
[11]. همان، ص 385
[12]. الجامع لاحکام القرآن، قرطبی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ج 18، ص 278
تفسیر الآلوسی، آلوسی، ج 29، ص 55
مناقب علیّ بن أبی طالب وما نزل من القرآن فی علیّ، ابن مَردویه، قم: دارالحدیث، 1424 ق، ص 248 و ص 341
الفصول المهمه فی معرفة الائمه، ابن صباغ مالکی، دار الحدیث للطباعة والنشر، 1422 ق، ج 1، ص 243 و 244.
ینابیع المودة لذوی القربی، قندوزی، دار الأسوة للطباعة والنشر، 1416 ق، ج 2، ص 369
[13]. الغدیر، علامه امینی، بیروت: دارالکتاب العربی، 1397 ق، ج 1، ص 239 الی 246.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.