ريشه اهل حق در بيان نورعلی الهی

  • 1394/03/25 - 11:07
اهل حق یازده خاندان دارد که یکی از خاندان‌های یازده‌گانه اهل حق "شاه حیاسی"(شاه هیاس، ایاز) است. مؤسس این خاندان از اهل حق "شاه ایاز" بوده و طبق نوشته‌های منسوب به این فرقه در سال 1125 هجری متولد و از همان دوره جوانی خود را مظهر الوهیت خوانده است. این خاندان از اهل حق به دروایش معروف هستند (یعنی خاندانی که انتسابش به مؤسس فرقه معلوم نیست)...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اهل حق یازده خاندان دارد که یکی از خاندان‌های یازده‌گانه اهل حق "شاه حیاسی"(شاه هیاس، ایاز) است. مؤسس این خاندان از اهل حق "شاه ایاز" بوده و طبق نوشته‌های منسوب به این فرقه در سال 1125 هجری متولد و از همان دوره جوانی خود را مظهر الوهیت خوانده است.
این خاندان از اهل حق به دروایش معروف هستند (یعنی خاندانی که انتسابش به مؤسس فرقه معلوم نیست) و از سادات محسوب نمی‌شوند. در سلسله رهبران خاندان شاه حیاسی در سال‌های 1338 تا 1353 فردی به نام نورعلی الهی رهبری این خاندان از اهل حق را بر عهده می‌گیرد. در این سال‌ها نورعلی الهی با زیرکی تمام زمینه‌های تشکیل یک جریان مذهبی و سیاسی را که بعدها به نام "مکتب نورعلی الهی" معروف شد فراهم آورد. نورعلی الهی برخلاف تمام دوده‌های اهل حق مطالبی از فرقه خود را به‌صورت مکتوب درآورد و به همین دلیل از دامان اهل حق رانده شد، و وی را متهم کردند که "اسرار مگو" را فاش کرده است. البته وی سعی کرد که با حذف برخی از اعتقادات اهل حق، این فرقه را فرقه ای شیعه معرفی کند، تا جایی که برای اینکه بتواند پیوندی میان اهل حق و شیعه بزند، دست به ساختن خرافاتی زد که هیچ مستندی برای آن ارائه نکرده است.
نورعلی الهی درباره ریشه مسلک اهل حق چیزی غیر ازآنچه بقیه دوده‌های اهل حق به آن معتقد هستند را می‌گوید. وی با بیان خود سعی دارد اهل حق را همان شیعه معرفی کند که در اصول، اعتقاد به مبانی شیعی دارند و در طریقت دارای اعتقاداتی خاص هستند.
اما درباره ریشه اهل حق می‌گوید: «اهل حق که مشتق از حق و حقیقت است، اساس آن از «قال الست بربکم [سوره اعراف، آیه 172] آیا پروردگار شما نیستم؟»(قابل توجه آنکه در آیه کلمه "قل" وجود ندارد.) تا ظهور حضرت مولی الموالی علی ابن ابیطالب (علیه السلام) در هر زمان و مکان جزء اسرار انبیاء و موصلین به حق بوده. از حضرت علی (علیه
السلام) تا امام دوازدهم مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آن اسرار یدا بید به یکدیگر سپرده‌اند. (بعضی آن را سر امامت می‌نامند.)[1] اما وی اشاره نکرده است که این سری که او از آن صحبت می‌کند به چه کسی و چگونه منتقل‌شده و انتقال آنچه ربطی به اهل حق و منشأ آن دارد. حال‌آنکه در تعالیم اسلامی خصوصاً شیعی که وی از او دم می‌زند، روایات سخن دیگری دارند. در این زمینه یکی از روایات این‌چنین است. در کتاب شریف وسائل الشیعه در ذیل حدیثی از امام یازدهم ابا الحجه حسن بن علی العسکری (علیه‌السلام) چنین نگاشته شده است که «فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَی هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوه»[2‌] یعنی پس هر فقیهی که مراقب نفسش بوده و حافظ دین خود است و با نفس خود مخالف است و مطیع امر مولی هست، بر عموم مردم واجب است که از چنین فقیهی تقلید کنند. پس بعد از امام (علیه السلام) مردم باید به فقیه جامع شرایط رجوع کند، نه کسی که ادعای دانستن اسرار را دارد. اگر تبعیت از چنین اشخاصی لازم بود، آیا امام (علیه السلام) که وظیفه دستگیری و هدایت مردم از جانب خداوند برعهده وی است، نباید به مردم گوشزد می‌کرد که علاوه بر فقیه جامع الشرایط مثلاً در امر طریقت به چنین اشخاصی رجوع کنید؟
وی درباره افرادی که امام (علیه السلام) به آنان اسرار را گوشزد می‌کند می‌گوید: «در زمان امام ششم حضرت جعفر صادق (علیه السلام) به بهلول و چند نفر دیگر توجه شده است. همچنین در دوره امام هشتم علی بن موسی الرضا (علیه السلام) به معروف کرخی و غیره تا اینکه حین الغیبت حضرت حجت محمدمهدی صاحب الزمان (عجل الله فرجه) به روایت اهل حق یک جلسه سری مرکب از یاران خاص الخاص با حضور آن جناب در محل خلوت یا در عالم معنوی به نام "بیا و بس" تشکیل، چنین امر شد اسرار مذکور را بعد از غیبت آن حضرت در هر زمان توسط ولی وقت به خواص ابلاغ گردد. و اولیائی که بعد از غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) به وجود آمده‌اند زیاد است. غالباً در کتب تواریخ و تذکره‌های عرفاء ذکرشان هست. در اینجا ثبت نامشان زائد می‌داند. فقط در جای خود به ذکر اشخاصی می‌پردازد که نامشان در کتب و تذکره‌های مذکور نیست و از مشاهیر اهل حق می‌باشند. [3]
وی در بخش مشاهیر از کتاب خود به کسانی اشاره می‌کند که هویت تاریخی ایشان کاملاً مبهم است و آنچه نسبت به ایشان نقل‌شده است، به شواهد تاریخی یا دچار اشکالات فراوان است یا اینکه نسبتی بین امام و آنها ثابت نشده است. ازجمله مشاهیری که وی نقل می‌کند می‌توان به بهلول، بابا سرهنگ، مبارک شاه، بابا نااوس، سلطان اسحاق نام برد. [4] نورعلی الهی با ساختن این خرافات نه تنها از دامان اهل حق رانده شد، بلکه میان شیعیان نیز نتوانست جایگاهی برای خود دست‌وپا کند و آنها که اندک اطلاعی از معارف شیعه دارند، با شنیدن مطالب وی، درمی‌یابند که خرافاتی بیش نیست و راهی که وی معرفی می‌کند به ضلالت ختم خواهد شد.

پی‌نوشت:

[1]. نورعلی الهی، برهان الحق، جیحون، چاپ هشتم، 1372 شمسی، ص 17
[2]. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، محقق؛ مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم السلام، ‌30 جلد، ناشر: مؤسسه آل البیت علیهم السلام، قم، 1409 قمری، جلد 27، صفحه 131.
[3]. نورعلی الهی، برهان الحق، جیحون، چاپ هشتم، 1372 شمسی، ص 18.
[4]. همان، صص 28-41.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.