تقریرهای فلسفی و کلامی از تناسخ

  • 1394/03/13 - 08:44
انتقال نفس از بدنی به بدن دیگر نشئه مادّه به‏‌گونه‏‌ای که پس از مرگِ بدن دوم، وارد بدن سوم شود؛ از آن نیز به بدن بعدی و همین‏‌گونه ادامه یابد، بدون این‌‏که از این چرخه رها شود. بدنی که روح به آن منتقل می‌‏شود، گاهی بدن انسان است، گاهی حیوان و گاهی نبات، یا حتی ممکن است جماد باشد. راه انتقال نیز غالباً به این صورت است که روح جدا شده از بدن پیشین به جنین انسان یا حیوان یا به سلول نبات منتقل می‌‏شود.»

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در گفتار فلاسفه به‏‌ویژه فلاسفه اسلامی می‌‏توان انواعی از تناسخ را مشاهده کرد که آشنایی اجمالی با آن‌‏ها از درافتادن در دام برخی شبهات پیش‌‏گیری می‏‌کند. اقسام تناسخ: تناسخ مُلکی، تناسخ ملکوتی.
در تقسیم‌‏بندی دیگری تناسخ مُلکی بر سه گونه تقسیم شده است:
- تناسخ نزولی که انتقال روح از بدن فراتر به بدن فروتر را گویند؛ برای نمونه، انتقال روح از بدن انسان به بدن حیوان یا فروتر از آن؛
- تناسخ صعودی که برعکس مورد پیشین، نفس از بدن فروتر به بدن فراتر منتقل می‌‏شود.
- تناسخ متشابه که به معنای انتقال روح از بدنی به بدن هم عرض خود است.
این تقسیم‌‏بندی از تناسخ به‌‏روشنی در بحث مورد نظر ما گنجانده و بررسی می‏‌شود. اما گونه دیگر تقسیم‌‏بندی را حاجی سبزواری چنین به نظم درآورده است:
نسخ و مسخ و فسخ و رسخ قسما                    انســـا و حیـــــوانا جمادا و نمـا.[1]
- نسخ یا تناسخ: انتقال روح از بدن انسان به بدن انسان دیگر.
- مسخ یا تماسخ که به انتقال روح انسان به بدن حیوان گفته می‏‌شود.
- فسخ یا تفاسخ: انتقال روح انسانی به نباتات را گویند که انسان شکم‏‌پرست گرفتار آن خواهد شد.
- رسخ یا تراسخ که انتقال روح انسان به جماد را شامل می‌‏شود.
فراهیدی، جوهری، ابن منظور و زبیدی؛ مسخ را در لغت به معنای تغییر شکل ظاهری به ویژه به شکلی زشت‏‌تر از صورت قبلی می‌‏دانند. فسخ از نظر ایشان به معنای نقض و فساد شیء است و معنای رسخ ثابت‌شدن در موضع خود است. تعریفی متداول از نسخ و مسخ و فسخ و رسخ به ترتیب عبارت است از انتقال روح انسان به جسم انسان دیگر، انتقال روح انسان به جسم حیوان، انتقال روح انسان به جسم گیاه، انتقال روح انسان به جسم جماد.[2]
اصطلاحات تناسخ: در اصطلاح فقها تناسخ ورثه به معنای این است که ورثه یکی پس از دیگری و نسل در نسل به دنیا بیایند و بمیرند؛ درحالی‌‏که هیچ ارثی را تقسیم نکرده باشند.[3] اما در اصطلاح فلاسفه، برای این واژه دو معنای کاملاً متفاوت به کار رفته است:
- اصطلاح اوّل: شکل گرفتن روح انسان را در مرتبه مثال به تناسب نیّات و اعمالی که انجام می‏‌دهد، تناسخ ملکوتی می‌‏گویند. از دیگر نام‏‌هایی که تناسخ ملکوتی با آن خوانده شده است، تناسخ متّصل، اتّصالی و باطنی است.[4] در این تناسخ، انسان‌‏ها با توجه به اعمالی که انجام می‌‏دهند، بدنی مثالی می‌‏یابند و نفس، شکلی متناسب با عقاید و افعال خود پیدا می‌‏کند و پس از مرگ نیز به صورت آن مجسّم می‏‌شود. از این روی تناسخ ملکوتی هیچ ارتباطی با بدن‏‌های مادی ندارد.
اصطلاح دوم: انتقال نفس یا همان روح از بدنی به بدن دیگر است که تناسخ مُلکی خوانده می‌‏شود. در این اصطلاح، از تناسخ با واژه‏‌هایی چون تناسخ منفصل، اتصالی، ظاهری یا انتقالی خوانده می‏‌شود. بسیاری وجه تسمیه تناسخ ملکی به انفصالی را در جدایی بدن پسین از پیشین دانسته‏‌اند. از سوی دیگر چون سخنی از بدن مثالی در میان نیست بدان تناسخ ظاهری گفته‌‏اند. ابن‌‏سینا تناسخ ملکی را چنین تعریف کرده است: «التناسخ أن تعود النفس الی البدن.[5] تناسخ آن است که نفس پس از مرگ به بدن برگردد.» در این تعریف بین بدن پسینی و پیشینی دوگانگی در نظر گرفته نشده است. وی در تعریف دیگری تناسخ را این‏‌گونه بیان کرده است: «التناسخ هو ان تکون النفس التی تفارق، تعود فتدخل بدنا آخر.[6] تناسخ آن است که نفسی که بدنی را رها کرده است، وارد بدن دیگری شود.» به‌‏نظر می‌‏رسد در این تعریف، نوعی دوگانگی بین بدن پسینی و پیشینی لحاظ شده است؛ بنابراین به‌‏گونه‌‏ای می‌‏توان رویکرد مادی تناسخ را از آن دریافت کرد؛ چه این‏‌که ابن‌‏سینا قائل به عالم مثال و بدن مثالی نبوده است. در تعریفی از ملّاصدرا تناسخ عبارت است از بازگشت و نقل دوباره نفس به بدن، پس از بیرون رفتن از آن؛ از این جهت که مزاج و بدن، صلاحیت و استعداد لازم را برای تعلّق روح پیدا کرده است.[7] وی در تعریف دیگری می‏‌گوید: «تناسخ عبارت است از انتقال نفس از بدن عنصری یا طبیعی به بدن دیگری که غیر از بدن اوّل است». این تعریف نیز مانند تعریف دوم ابن‌‏سینا به دوگانگی بدن پسینی و پیشینی اشاره دارد.[8] ملّاصدرا در تعریف دیگری چنین نگاشته است: «التناسخ انتقال النفس الشخصیه من بدن الی بدن سواء کان البدن عنصریا او فلکیا او برزخیا.[9] تناسخ عبارت از آن است که روح شخص، خواه عنصری باشد، خواه فلکی، خواه برزخی، به بدن عنصری، فلکی یا برزخی دیگر منتقل شود.» هم‌‏چنین از نظر او تناسخ آن است که روح در همین نشئه از بدنی به بدن دیگر که غیر از این بدن است، انتقال یابد؛ به‌‏گونه‌‏ای که حیوانی بمیرد و روحش وارد بدن حیوان دیگری شود؛ خواه بدن جدید برتر باشد یا پست‏‌تر و یا این‏‌که مساوی با بدن اوّل باشد.[10] در نظر علّامه طباطبایی تناسخ عبارت است از: «تعلق النفس المستکمله بنوع کمالها بعد مفارقتها البدن ببدن آخر.[11] نفسی که در ضمن بدن به کمال نوعیِ خود رسیده، پس از جدایی، به بدن دیگری تعلق گیرد.»
علّامه حسن زاده آملی درباره تناسخ می‏‌نویسند: «النفس بعد انقطاعها عن بدنه العنصری الخاص به تصیر نفسا للشخص الأخر سواء کان ذلک الشخص الأخر»« فردا من انسان (تناسخ) او من حیوان (تماسخ) او من نبات (تفاسخ) او من جمادات معدنیه (تراسخ).[12] نفس پس از جدایی از بدن عنصری خاص، نفسِ شخص دیگری شود؛ خواه فرد دیگر انسان باشد (تناسخ)، خواه حیوان باشد (تماسخ) خواه نبات باشد (تفاسخ) و خواه از جمادات باشد (تراسخ).» ایشان در این تقسیم‌‏بندی انواع انتقال روح را بیان کرده‏‌اند و تناسخ را در نشئۀ مادی انسان تعریف نموده‌‏اند.
تعریفی که از آیت‌‏الله سبحانی نقل شده، از نزدیک‏‌ترین تعاریفی است که به تشریح باور تناسخیون پرداخته است. ایشان می‏‌نویسند: «هو انتقال النفس من بدن الی بدن آخر فی هذه النشأه فاذا مات البدن الثانی انتقلت الی ثالث و هکذا بلا توقف ابدا و البدن المنتقل الیه قد یکون بدن انسان أو حیوان او نبات او جماد و طریق الانتقال غالباً هو التعلق بجنین الانسان  او الحیوان او بالخلیه النباتیه.[13] انتقال نفس از بدنی به بدن دیگر نشئه مادّه به‏‌گونه‏‌ای که پس از مرگِ بدن دوم، وارد بدن سوم شود؛ از آن نیز به بدن بعدی و همین‏‌گونه ادامه یابد، بدون این‌‏که از این چرخه رها شود. بدنی که روح به آن منتقل می‌‏شود، گاهی بدن انسان است، گاهی حیوان و گاهی نبات، یا حتی ممکن است جماد باشد. راه انتقال نیز غالباً به این صورت است که روح جدا شده از بدن پیشین به جنین انسان یا حیوان یا به سلول نبات منتقل می‌‏شود.»
قطب‏‌الدین شیرازی در شرح حکمه‏‌الاشراق، تناسخ را انتقال ارواح اشقیا به بدن حیواناتی که در رفتار و کردار همانند آن‏‌ها‏یند می‏‌داند.[14] در منابع لاتین نیز می‌‏توان به این تعریف از تناسخ دست یافت: «تناسخ می‏‌آموزد که هر موجود انسانی که تولّد یافته و مرده است، باز تولّد یافته و می‏‌میرد و باز و بار دیگر، در یک جریان و فرایند بی‏‌آغاز که هرگز پایان نمی‌‏یابد، می‏‌میرد و زنده می‌‏شود. (Encyclopedia Of Philosophy on reincarnation, transmigration)
تقریرهای فلسفی و کلامی فراوانی وجود دارد که در لوای تناسخ گنجانده شده است؛ اما با توجه به این‌‏که برآنیم تا باور تناسخ (که یک باور باطل است) را مرور نماییم، تعاریفی که بدان نزدیک بود مورد اشاره قرار گرفت.[15]

پی‌نوشت:

[1].  شرح منظومه، حاج ملاهادی سبزواری، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، 1367، ص 312.
[2].  المواقف فی علم الکلام، ایجی، عبدالرحمان بن احمد عضدالدین ، بیروت، عالم الکتب،  بی تا، ص 374.
[3]. الشرح الکبیر، ابن قدامه، مقدسی، در ابن قدامه ، المغنی، بیروت، 1403/1983، ج 7، ص 41؛ محمدبن احمد، خطیب شربینی ، مغنی المحتاج الی معرفة معانی الفاظ المنهاج ، با تعالیق جوبلی بن ابراهیم شافعی ، بیروت ، دارالفکر،  بی تا،ج 3، ص 36؛ الروض‍ة البهی‍ة فی شرح اللمع‍ة‍ الدمشقی‍ة، زین الدین بن علی شهیدثانی، چاپ محمد کلانتر، بیروت 1410، ص 252ـ253.
[4]. سرح العیون فی شرح العیون، حسن زاده آملی، حسن، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1379، ص 811.
[5].  تناسخ از دیدگاه عقل و وحی، یوسفی محمد تقی، قم، انتشارات مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1388، ص 30.
[6].  المبدأ و المعاد، ابن سینا، شیخ الرئیس ابوعلی الحسین بن عبدالله،موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل با همکاری دانشگاه تهران، 1363، ص 108.
[7].  اسفارالاربعه، صدرالدّین محمّد الشیرازی، چ سوم،بيروت،نشر دار احیاء التراث العربی،1981، ج 9، ص 55.
[8]. همان، ص 4.
[9]. اسرارالآیات، ملاصدر، تعلیق ملاهادی سبزواری، تصحیح محمد خواجوی، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، تهران، 1360، ص 148.
[10]. الشواهد الربوبیه، ملاصدرا، تعلیق ملاهادی سبزواری، ج2، قم،مرکز نشر دانشگاهی، 1360، ص 231.
[11].  المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبایی، سید محمد حسین، ،قم، موسسه النشر الاسلامی ، 1417، ج 1 ،ص 209.
[12]. سرح العیون فی شرح العیون، حسن زاده آملی، حسن، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1379، ص 813.
[13].  الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، سبحانی، جعفر، قلم شیخ حسن محمد مکی العاملی، قم، المرکز العالمی للدراسات الاسلامی، 1411ق،ج 2، ص797.
[14].  شرح حکم‍ة‍ الاشراق سهروردی، کازرونی شیرازی، قطب الدین محمود بن مسعود، به اهتمام عبدالله نوری و مهدی محقق، دانشگاه تهران،تهران، موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل،1380،ص 456.
[15]. فرجام من و تو، عبدالحسین مشکانی سبزواری، نشر صهبای یقین، قم، ص 31.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.