معنویت و معنویت‌گرایی

  • 1394/02/31 - 18:02
طبيعت انسان، چيزی ورای اين تن مادی است كه بيشتر مردم خویشتن خویش را با آن اشتباه می‌گيرند و فراموش می‌كنند كه در حقيقت، روح‌اند و هويّت اصيل‌شان منوط به فطرت و بُعد ملكوتی وجودشان است. اگر مردم، فطرت الهی خويش را در نظر نگيرند و مقتضيات آن‌‏را با مقتضيات طبيعت از هم نشناسند، از هدايت‌های فطری محروم و در تمنّيات طبيعی گرفتار می‌شوند...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ معنویت در لغت، مصدر جعلی از واژه «معنوی» است که با افزودن یای نسبت به آن از واژه «معنی» که خود مصدر میمی بوده و مفاد آن مقصود و مراد است مشتق شده است. بنابراین معنوی یعنی منسوب به معنی و در مقابل «لفظی» است. این کلمه در معانی دیگری مانند حقیقی، راست، اصلی، ذاتی، مطلق، باطنی و روحانی به کار رفته است.[1] در زبان انگلیسی واژه «spirituality» معادل معنویت به کار می‏‌رود که از کلمه «spiritus» به معنای نفس و دم گرفته شده است. در ترجمه‏‌های لاتینِ انجیل «spirituals» به شخص معنوی گفته می‌‏شود. از قرن دوازدهم به بعد معنای آن کارکردی روان‏شناختی یافت و در مقابل جسمانیت به کار رفت. البته معنای دیگری که از آن برمی‌‏آمد به افراد یا امکانات مربوط به کلیسا دلالت می‌‏کرد. در قرن هجده و نوزده چون‏ «والتیر» و دیگران از آن به حقارت یاد می‌‏کردند از کاربرد افتاد؛ اما در قرن بیستم بار دیگر تجدید حیات یافت و در گستره وسیع‏تری هم‏‌معنا با دین به کار گرفته شد.

فرهنگ ادیان جهان تعریف معنویت را امری دشوار دانسته، ریشه‏‌های آن‏‌را در سنّت مسیحی می‏‌داند که تاریخی طولانی در دین و عمل دینی دارد: «[امر] معنوی به مثابه جست‏جوی درونی غالباً مادی، فیزیکی و بیرونی قرار داده شده است. عده‏ای از «معنوی» موضوعی گسترش یافته‏‌تر از «دینی» که کم‏تر هم نهادینه شده می‏‌فهمند. به‏‌عکس، دیگران معنویت را مرکز و قلب دین می‌‏دانند که به ویژه در تجربه عرفانی و دینی مشاهده می‌‏شود... سه سطح متمایز، اما به‏‌هم وابسته را می‌‏توان در فهم معاصر از معنویت تشخیص داد:

- معنویت به منزله تجربه و یا عمل و فعل زیسته؛ در زمینه‏‌ای دینی این امر را می‏‌توان به صورت فرزانگی ایمان برای زندگی کردن با آن ایمان در نظر گرفت.
- معنویت به مثابه آموزه‌ه‏ای است که از این عمل به ظهور می‏‌رسد و آن‏را هدایت می‏‌کند؛ یعنی همان اصول و قواعد معنوی و توصیه‌‏های گوناگون برای رسیدن به کمال که در دین‌‏های متفاوت مشاهده می‌‏شوند.
- مطالعه نظام‏‌مند و تطبیقی و نقّادانه تجربه‌‏ها و آموزه‌‏های معنوی که در زمانه ما به روشی کاملاً تازه تکامل یافته‌‏اند.» [2]

برخی نیز معنویت را در کنار دین و یا یکی از مهم‏‌ترین کارکردهای دین تلقی کردند. «پارگمنت» آن را «جست‏‏جوی امر مقدس» می‌‏نامد. وی معنویت را فرآیندی می‏‌داند که در برگیرنده تلاش‏‌هایی است که هدف آن (کشف امر مقدس و سپس حفظ) آن می‌‏باشد. در این نظر گاه امر مقدس، گسترده‏‌ای دارد که شامل مکان و زمان، وقایع و گذارها، مواد، محصولات فرهنگی افراد، ویژگی‌‏های روان‏شناختی، ویژگی‌‏های اجتماعی و قوانین می‌‏شود. با این دیدگاه، اعمال دینی و تظاهرات‏ معنویِ غیرخداپرستانه نیز معنویت تلقی می‌‏شوند. این همان معنایی است که جنبش‏‌های نوپدید دینی را نیز زیر پوشش خود قرار داده است. اما معنویت و معنویت‏‌گرایی در دین اسلام و به‏‌ویژه مکتب تشیّع، بار معنایی خاصّی دارد. در این دیدگاه، معنویت‌‏گرایی، امری فطری است که انسان در پی یافتن حقیقتی فطری بدان همت می‏‌گمارد. فطرت الهیِ آدمی همیشه وی را به سوی خداوند رهنمون می‌‏شود. (خداجویی و میل به پرستش)، صدایی است که از درون انسان برمی‌‏خیزد و هرگز خاموشی ندارد و نوری است كه فروغ آن افول نمی‌كند؛ چنانکه خداوند خالق و حکیم می‌‏فرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون‏.[روم/30] فطرت، همان بُعد ملكوتی و روحانی انسان است كه در عالم الستْ، در محضر ربوبی بوده و او را به روشنی شناخته است.»

در روایت آمده است: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها مَا تِلْكَ الْفِطْرَةُ قَالَ هِيَ الْإِسْلَامُ فَطَرَهُمُ اللَّهُ حِينَ أَخَذَ مِيثَاقَهُمْ عَلَى التَّوْحِيدِ قَالَ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ وَ فِيهِ الْمُؤْمِنُ وَ الْكَافِرُ.[3] عبدالله بن سنان از امام صادق (علیه السلام) پرسيد: كدام فطرت است كه آيه شريفه (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها) از آن ياد كرده است؟ امام فرمود: اسلام است كه وقتی خداوند از بشر بر توحيد خويش پيمان می‌گرفت، به مؤمن و كافر فرمود: (أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ).»

در روایت دیگری می‏‌خوانیم: «ابْنُ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ قَالَ ثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ فِي قُلُوبِهِمْ وَ نَسَوُا الْمَوْقِفَ وَ سَيَذْكُرُونَهُ يَوْماً وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَ لَا مَنْ رَازِقُه.‏[4] زراره می‌گويد از امام صادق (علیه السلام) پرسيدم: گواهی گرفتن كه در آيه (وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى...) آمده آيا ديدن حقيقی بوده است؟ فرمود: آری؛ اما مردم آن‏ را از ياد برده‌اند؛ ولی اصل آن معرفت را از دست ندادند و به زودی به ياد خواهند آورد و اگر معرفت هم از دست می‌رفت، هيچ‏كس نمی‌فهميد خالق و روزی دهنده‌اش كيست.»

در حقیقت فطرت، سطحی از وجود انسانی است كه در محضر خدا حاضر بوده و شاهد جلال و جمال، شكوه و كمال، نور و سرور، علم و قدرت، لطف و رحمت و ساير كمالات جلوه‌های صفات عالی الهی است؛ از اين‏‌رو گرايش‌هايی از جان آدمی سر بركشيده، او را به سوی سرچشمه بی‌كران هستی و كمال هدايت می‌كند. با تكيه بر اين سرمايه معنوی درون و مطالعه فطرت و دنبال كردن آرزوها و خواسته‌های فطری می‌توان به اصل هستی، زيبايی، عشق و كمال رسيد. كسی كه كتاب فطرت را مطالعه كند، به خدا می‌رسد. فطرت، هادی درونی و دعوتِ رسای خداوند است كه از درون هر انسان، برخاسته، او را به سوی مقصد حقيقی و اصل خويش فرامی‌خواند. طبيعت انسان، چيزی ورای اين تن مادی است كه بيشتر مردم خویشتن خویش را با آن اشتباه می‌گيرند و فراموش می‌كنند كه در حقيقت، روح‌اند و هويّت اصيل‌شان منوط به فطرت و بُعد ملكوتی وجودشان است. اگر مردم، فطرت الهی خويش را در نظر نگيرند و مقتضيات آن‌‏را با مقتضيات طبيعت از هم نشناسند، از هدايت‌های فطری محروم و در تمنّيات طبيعی گرفتار می‌شوند.[5] با توجه به مطالب پیشین و روایاتی که بدان اشاره شد، معنویت در حقیقت، یادآوری و یافتنِ همان حالت فطری است که انسان خود و منشأ وجودش را نزد وجدانش می‏‌یابد. بنابراین معنویت را می‏‌توان این‏گونه تعریف کرد: «گرایشی درونی در انسان‌‏ها است که با توجه به فطرت الهی‏شان خود را در محضر خدا حاضر می‏‌بینند و شاهد جلال و جمال، شكوه و كمال، نور و سرور، علم و قدرت، لطف و رحمت او خواهند بود.»[6]

پی‌نوشت:

[1]. لسان العرب، ابن منظور، محمد بن مکرم، دار صادر، بیروت، دارالفکر للطباعه و النشر، 1414ق.
[2]. فرهنگ ادیان جهان، هینلز، جان راسل، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1386، ص 596-598.
[3]. کافی، کلینی، (ط – اسلامیه)، بیروت، ج2، باب فطرة الخلق علی التوحید، ص 12،  6/2.
[4]. بحار الأنوار ،  المجلسى، محمّد باقر بن محمّد تقى، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق، ج 3 ، ص 280.
[5]. عوامل پيدايش معنويت‌هاي نوظهور،  مظاهری سیف، حمید رضا، 1387، ص 12-14.
[6]. فرجام من و تو، عبدالحسین مشکانی، نشر صهبای یقین، قم، 1391، ص 19.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.