انتقادات غزالی و سهروردی به صوفیه

  • 1394/02/11 - 20:02
غزالی از بزرگان صوفیه در یکی از آثارش به نام "المنقذ من الضلال" متعرض برخی اشتباهات صوفیان شده است. اشتباهات در سخنان و عباراتی است که صوفیان در حالات وجد می‌گویند. سخنانی که از آنها بوی "حلول" و "اتحاد" و "وصال" به مشام می‌رسد. غزالی در نقد از ادعاهای صوفی مبنی بر مشاهدات و وصال و مکاشفات و دیدن فرشتگان...

پايگاه جامع فرق، اديان و مذاهب_ غزالی[1] از بزرگان صوفیه در یکی از آثارش به نام "المنقذ من الضلال"[2] متعرض برخی اشتباهات صوفیان شده است. اشتباهات در سخنان و عباراتی است که صوفیان در حالات وجد می‌گویند. سخنانی که از آنها بوی "حلول" و "اتحاد" و "وصال" به مشام می‌رسد. غزالی در نقد از ادعاهای صوفی مبنی بر مشاهدات و وصال و مکاشفات و دیدن فرشتگان و ارواح پیامبران و شنیدن صدای آنان و گرفتن بهره‌هایی از آنها، می‌گوید: «آنگاه از مشاهده صورت‌ها و مثال‌ها پا فراتر گذاشته، مدعی وصول به درجاتی می‌شوند که بیان آنها مشکل است و خلاصه کارشان در این حرف‌ها و ادعاها به‌جایی می‌رسد که برخی عقیده به حلول پیدا کرده و برخی به اتحاد و برخی به وصال و همه ادعاها و حرف‌ها اشتباه و باطل است و ما چگونگی اشتباهات و علت آنها را در کتاب "المقصد الاسنی" بیان کرده‌ایم.»[3]
غزالی در کتاب "المقصد الاسنی" بیان می‌کند که «معرفت را دو راه است. راه نخست که راه حقیقی است، بسته است، مگر در جهت شناخت حق‌الله، پس احدی از خلق را توان آن نیست که برای شناخت ذات باری تعالی و درک و فهم آن بیندیشد و عظمت و بزرگی خداوند او را دچار حیرت و سرگردانی نسازد و احدی را جرات آن نیست که پرتویی ببیند و از وحشت فرونپاشد. اما راه دوم که شناخت اسماء و صفات باری تعالی باشد، این راه برای خلق باز است و در این راه مراتب شناخت مردم متفاوت است»[4] و آنگاه به قول جنید استشهاد می‌کند که: «خداوند را جز خداوند نشناسد»[5] و بهره افراد مقرب درگاه حق از معانی اسماء سه گونه است: نخست شناخت معانی اسماء به گونه مکاشفه و مشاهده؛ دوم: آرزوی قلبی برای متصف شدن به آنچه از صفات الهی ممکن است تا به‌واسطه آنها به‌حق تقرب صفتی پیدا کند نه تقرب مکانی، تا با گرفتن آن اتصاف، شبیه فرشتگان مقرب خدا شود؛ سوم: تلاش در جهت کسب صفات ممکن و تخلق و آراستگی به زیبایی‌های آن صفات ممکن تا به‌وسیله آن بنده ربانی خدا شود؛ یعنی به خداوند متعال نزدیک گردد، چنان‌که بنده ای، رفیق ملائک در ملأ اعلی خواهد گردید، چراکه ملائک در مقام قرب هستند، پس هر بنده ای که شباهت صفاتی فرشتگان گیرد، به همان اندازه مقام قرب به‌حق یابد.[6]  پس غزالی به همین اندازه تقرب به خداوند را قبول دارد و هرگز به امکان وصال خداوند معتقد نیست و از عقیده به حلول و اتحاد بر حذر می‌دارد.
اما انتقادات ابوفحص عمر بن محمد سهروردی (متوفی 632 هجری قمری)
سهروردی صاحب کتاب "عوارف المعارف" که از مشهورترین متون تصوف شمرده می‌شود، در این کتاب فصل کوتاهی بانام "کسانی که خود را از صوفیان می‌دانند و از آنان نیستند" گشوده است. وی در این فصل بر فرقه "قلندریه" تاخته است. زیرا اینان گروه‌هایی هستند که عادات و آداب پسندیده فردی صوفیانه را تباه کرده و به آداب اجتماعی روی آورده‌اند و افراد بی‌مبالاتی هستند. وی میان قلندریه و ملامتیه بر این اساس فرق گذاشته که قلندریه عبادات را کتمان می‌کنند ولی به‌کارهای خیر و خوب تمسک می‌جویند.
سهروردی معتقد است: صوفی حقیقی آن‌کسی است که «هر چیزی را در جای مربوطه‌اش نهد و در تمامی اوقات و احوال از روی دانش و آگاهی، تدبر و تأمل نماید... و آنچه را که باید بپوشاند، پوشیده دارد و آنچه را که باید رو کند، آشکار نماید و هر کاری را در جای خود و با درایت عقلی و توحید درست و شناخت کامل و رعایت صداقت و اخلاص انجام دهد.»[7]
همینطور صوفیانی را که مدعی ترک حرکات و تحرکات بدنی و قائل به سکون هستند موردحمله قرار می‌دهد و می‌گوید: اینان چنین رفتاری را از باب بر و تقوای خداوند می‌دانند و گفته جنید درباره آنان را می‌آورد که: «این پندار گروهی است که اعمال و افعال را ساقط می‌دانند و این نزد من گناهی بزرگی است. کسی که دزدی و زنا می‌کند بهتر است از کسی که چنین حرفی را می زند، همانا که عارفان به خداوند، اعمال و رفتار را از خدا می‌گیرند و با آن اعمال و کردار به‌سوی او برمی‌گردند.»[8]
خلاصه می‌بینیم که سهروردی مانند سراج و سلمی و غزالی بر قائلین به حلول می‌تازد، بر کسانی که می‌پندارند خداوند متعال در آنان حلول کرده و یا در اجسامی که برگزیده حلول می‌کند. با بیان انتقاد از صوفیه در بیانات غزالی و سهروردی که خود از بزرگان تصوف هستند، درمی‌یابیم که تفکرات غلط همواره در بستر تصوف از بدو تشکیل آن تا به امروز وجود داشته است. و می دانیم با مرور زمان گستره این انحرافات بیشتر شده تا جایی که برخی از این انحرافات منشأ بروز فرقه جدیدی از تصوف گشته است.
حال سؤال در این است که فرقه ای که از ابتدا تاکنون با انحرافات درونی دست‌به‌گریبان است (انحرافاتی که نه از زبان مخالفین، بلکه از زبان بزرگان این فرق مطرح‌شده است.)، چگونه می‌تواند سالک طریق الی الله را به سرمنزل مقصود راهنمایی کند؟

پی‌نوشت:

[1]. غزالی در سال 450 هجری در طوس از مادر زاده و در جمادی الاخری سال 505 هجری در همان شهر وفات یافته است.
[2]. یا "رهایی یافته از گمراهی" یکی از آخرین تألیف‌های امام محمد غزالی است. او در این کتاب سرگذشت خویش را نگاشته است. در این کتاب غزالی ابتدا کلام، فلسفه و مذهب باطنی را رد کرده و سپس تنها راه نجات را پیروی از تصوف ذکر می‌کند. غزالی در این کتاب به دنبال ذکر کامل دلایل و مجادلات مفصلی که در کتاب‌های قبلی خود در ارتباط بارد نظریه‌های فلاسفه و باطنیه و دهریه نیست و آن دلایل و مباحث را به‌طور مفصل در کتب قبلی مانند تهافت الفلاسفه و القسطاس المستقیم و المستظهری آورده است. در این کتاب که بیشتر لحن خطابی دارد، به شرح احوال و سرگشتگی خود و حالات درونی خود که باعث تغییر رویه و درک وی از خداپرستی شد می‌پردازد. [غزالی ابوحامد محمد، المنقذ من ضلال، ترجمه سید ناصر طباطبائی، انتشارات مولی، چاپ اول، ۱۳۹۰ شمسی]
[3]. غزالي ابوحامد، المنقذ من الضلال، مکتبه الجندی، قاهره، ص 50
[4]. غزالي ابوحامد، المقصد الاسنی فی شرح اسماء الحسنی، چاپ دوم، مکتبه السعاده، قاهره، ص 22
[5]. همان، ص 25
[6]. همان، 16
[7]. سهروردي، عوارف المعارف، بیروت، 1966 میلادی، ص 78
[8]. همان، ص 79.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.