تفسیر به رأی قرآن توسط قطب دراویش گنابادی

  • 1394/01/01 - 23:55
در بیانات جناب آقای نورعلی تابنده، قطب فعلی دراویش گنابادی، حضرت ابراهیم قائل به جسمانیت خداوند بود و تفسیری که ایشان از آیه نمودند ارائه شد. اما ببینیم تفاسیر معتبر شیعی دراین‌باره چه می‌گویند. با مراجعه به تفسیر المیزان ذیل آیات 75 تا 79 سوره مبارکه انعام، با مطالب زیر مواجه می‌شویم. مراد از" رب" در کلام ابراهیم (ع) (هذا رَبِّی)، همان...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ قطب فعلی دراویش گنابادی در کتاب "آشنایی با عرفان و تصوف" وقتی قصد معرفی عرفان را دارد، به داستان حضرت ابراهیم (علیه السلام) که از انبیاء اولی العزم است اشاره داشته و بدین نحو مراتب عرفان را بیان می‌کند. درحالی‌که گفته وی خلاف آن چیزی است که در تفاسیر آمده است.
ایشان این‌گونه می‌گویند: «حال ببینیم عرفان اجمالاً چیست؟ عرفان در لغت یعنی شناخت. شناخت هم مراتبی دارد، فی‌المثل حضرت ابراهیم (علیه السلام) که می‌دانست؛ یعنی با فطرت خود درک کرده بود که این جهان خدایی دارد و آن خدا بر همه مسلط است، دارای شناختی بود. چنانچه وقتی ستاره را دید گفت این خدای من است. «قالَ هذا رَبِّی [انعام/76] گفت: این است پروردگار من.» ستاره ای که می‌گویند شعرای یمانی بود. ولی وقتی ستاره افول کرد گفت: «لا أُحِبُّ الْآفِلینَ [انعام/76] من چیزی را که افول می‌کند، دوست ندارم». ماه درآمد، حضرت گفت: «این خدای من است ولی بعد از غروب آن باز فکر کرد و گفت: «این هم که غروب کرد، پس این هم خدای جهان نیست». «فَلَمَّا رَأَی الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ [انعام/77] آنگاه ماه را دید که طلوع می‌کند. گفت: این است پروردگار من. چون فروشد، گفت: اگر پروردگار من مرا راه ننماید، از گمراهان خواهم بود.»
یعنی در مرحله ای بود که می‌دانست خدایی هست و این خدا قدرت و عظمت دارد، ولی برای خدا در تصور بدوی خود جسمیت قائل بود. تا اینکه خورشید طلوع کرد. حضرت گفت: حتماً این خداست. «فَلَمَّا رَأَی الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَری‌ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ [انعام/78] و چون خورشید را دید که طلوع می‌کند، گفت: این است پروردگار من، این بزرگ‌تر است. و چون فروشد، گفت: ای قوم من، من ازآنچه شریک خدایش می‌دانید بیزارم.» آن‌هم که غروب کرد آن‌وقت عرض کرد: «إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ [انعام/79] من از روی اخلاص روی به‌سوی کسی آوردم که آسمان‌ها و زمین را آفریده است، و من از مشرکان نیستم.» روی خودم را به‌سوی کسی می‌کنم که آسمان‌ها و زمین را خلق کرده است.
این درجات عرفانی است. ساده‌ترین درجات عرفان همان اول بود که حضرت نمی‌دانست خدایی که او را آفریده، جسمانی است، یا نه؟ به چه نحو است؟ تا به‌تدریج به‌جایی رسید تا خداوند در قرآن فرمود: «وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ [انعام/75] بدین‌سان به ابراهیم ملکوت آسمان‌ها و زمین را نشان دادیم تا از اهل یقین گردد.»[1]
در بیانات جناب آقای نورعلی تابنده، قطب فعلی دراویش گنابادی، حضرت ابراهیم قائل به جسمانیت خداوند بود و تفسیری که ایشان از آیه نمودند ارائه شد. اما ببینیم تفاسیر معتبر شیعی دراین‌باره چه می‌گویند. با مراجعه به تفسیر المیزان ذیل آیات 75 تا 79 سوره مبارکه انعام، با مطالب زیر مواجه می‌شویم.
مراد از" رب" در کلام ابراهیم (ع) (هذا رَبِّی)، خداوند آفریدگار هستی نیست.
مراد از" رب" در آنجا که گفت:" هذا رَبِّی" همانا مالک چیزهایی است که مربوب آن پروردگارند، و ربّ مدبر امر آنها است، نه پروردگاری که آسمان‌ها و زمین و هر چیز دیگری را از عدم به وجود آورده است، زیرا خدای سبحان، جسم و جسمانی نیست، و در ظرف زمان نمی‌گنجد، و مورد اشاره واقع نمی‌شود. از آیه «یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیًّا [مریم/43] پدر جان! به‌درستی که مرا از علم بهره‌هایی داده‌اند که به تو نداده‌اند، پس مرا پیروی کن تا به صراط مستقیم راهنمایی‌ات کنم.» و سایر آیاتی که کلام ابراهیم را حکایت می‌کند برمی‌آید که آن جناب این معانی را می‌دانسته و این مقدار درباره خداوند سبحان معرفت داشته است که بداند ساحت مقدسش منزه‌تر از آن است که بتوان به او اشاره کرد- و اینکه اشاره به هر چیزی مستلزم تجسم و محدودیت آن است. علاوه بر اینکه خود بت‌پرستان و ستاره‌پرستان هم در مساله خلقت، شریکی برای خدا قائل نبودند، بلکه تنها می‌گفتند: خدایان ما که خود مخلوق و مصنوع و بالأخره محتاج خدای تعالی هستند، امتیازشان با سایر موجودات، این است که خداوند تدبیر و اداره مخلوقات را به آنها محول و واگذار کرده است، مثلاً زیبایی آنها را به عده‌ای از آن خدایان و عدالت را به عده دیگر و ارزانی و رواج بازار را به دیگر خدایان تفویض نموده. و بعضی از آن خدایان را تنها مسئول اداره یک نوع و یا یک دسته از مخلوقات خود قرار داده است، مانند اله انسان و یا اله قبیله و یا الهی که مخصوص یک پادشاه و یا یک خان و رئیس قبیله است. آثار باستانی که از بت‌پرستان و ستاره‌پرستان قدیم به‌دست آمده و همچنین داستان‌ها و اخباری که از آنان در کتاب‌ها ضبط گردیده و نیز اخبار بت‌پرستان و ستاره‌پرستانی که هم‌اکنون در اطراف دنیا هستند، همه و همه شاهد این مدعا هستند.
و نکته دیگر اینکه ابراهیم (علیه السلام) نخست ستاره و ماه و خورشید را" رب" دانست، از باب محاجه به زبان خصم بوده است. از همه اینها گذشته، آیه" قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ، إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ" به خوبی بر این معنا دلالت دارد، زیرا از ظاهر آن پیدا است که آن جناب در مقام اثبات وجود آفریدگار نبوده، بلکه با فرض ربوبیت ستاره و ماه و خورشید و سپس اعراض و انصراف از آن فرض، می‌خواسته اثبات کند که برای پروردگار شریکی نیست، پس همه این قرائنی که در آیات مورد بحث و سایر آیاتی که کلام آن حضرت را حکایت می‌کند، وجود دارد، این معنا را می‌رساند که ابراهیم (علیه السلام) این مسأله را که برای جمیع موجودات، آفریدگار یگانه و بی‌شریکی هست و آن همان خداوند متعال است، و همچنین این معنا را که ناچار و ناگزیر برای آدمی رب و مدبری است، امر مسلمی می‌دانسته، و تنها در این جهت بحث می‌کرده که آیا این رب و مدبر همان آفریدگار یگانه است، و زمام تدبیر امور آدمی نیز مانند ایجاد و خلقتش در دست او است، یا آنکه بعضی از مخلوقات خود را مأمور تدبیر امور انسان کرده و این کار را به او محول نموده است. و لذا همان اجرامی را که آنها می‌پرستیده‌اند مدنظر قرار داده و آنها را مدبر خود فرض کرده و سپس از آنها اعراض نموده است.[2]
با تطبیق دو تفسیر متفاوت از آیات قرآن نسبت آگاهی قطب دراویش از مسائل دینی و تفسیری که ایشان از قرآن کریم کرده‌اند، روشن می‌شود.

پی‌نوشت:

[1]. تابنده، نورعلی، آشنایی با عرفان و تصوف (مجموعه عرفان در زمانه و زندگی ما 1)، چاپ سوم، حقیقت، تهران، 1383، صص 17 – 19
[2]. موسوی همدانی، سید محمدباقر، ترجمه تفسیر المیزان، انتشارات اسلامی جامعه‌ی مدرسین حوزه علمیه قم، 1374، چاپ پنجم، ج ‌7، صص 246-248

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.