لزوم اقتدای فراگیر به سنت نبوی و پرهیز از الگوگیری تک‌بعدی

  • 1393/12/04 - 15:57
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، خود، اسلام مجسم بود و شاگردی مثل علی (علیه السّلام) را تربیت کردند، و اصحابی که علی (علیه السّلام) از آنها این‌گونه یاد می‌کند. ما ادعا داریم که شیعۀ علی (علیه السّلام) هستیم و به خود بسیار می‌بالیم که شب‌های احیا را توانستیم احیا بگیریم؛ اما آنها هر شب، نیمی از شب یا دو ثلث شب را بیدار بودند: «یعلم أنّک تقوم أدنی من ثلثی اللّیل.» سپس خدا می‌فرماید که ما این...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ نمونه‌ای از کلام امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در وصف اصحاب خاص پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمینۀ مسائل اجتماعی و جهاد وجود دارد. این بخش را امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در قضیۀ صفین، پس از جریان حکمیت یا در خلال آن جریان، فرموده‌اند. زمانی که داستان حکمیت در پیش آمد سال‌های پی‌درپی دو جنگ رخ داده بود. یکی جنگ جمل و پس از آن جنگ صفین. حدود صدهزار نفر از مسلمانان یا بیشتر، کشته شده بودند. صدهزار نفر در جنگ تن‌به‌تن کشته شدند و طبعا بقیه، بسیار خسته شده بدوند. وقتی با حیلۀ عمروعاص قرآن‌ها را بر سر نیزه کردند، بسیاری مسلمانان بهانه‌ای پیدا کردند و گفتند با قرآن نمی‌جنگیم و قرآن حاکم بین ما و شما باشد؛ و در آنجا فریب خوردند. گویا این کلام را امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در آن موقعیت برای اصحاب خود بیان فرمودند: «و لقد کنّا مع رسول‌الله نقتل آباءنا و أبناءنا و إخواننا.[1] در زمان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی وظیفۀ جهاد داشتیم، نگاه نمی‌کردیم که طرف ما چه کسی است؛ ممکن بود پدر یا فرزند یا برادرمان باشد.» این حرف‌ها مطرح نبود. صحبت کفر و ایمان بود. وقتی دستور می‌رسید با کفاری که مهاجم هستند بجنگید، دیگر نگاه نمی‌کردیم که طرفمان چه کسی است؛ آیا جزء باند و حزب و قوم ماست یا نیست. با او می‌جنگیدیم، هر چند پدر یا پسر یا برادر بود. «ما یزیدنا ذلک إلّا إیمانا و تسلیما؛ پدر کشی و برادرکشی، بر ایمان ما می‌افزود.»

«ومضیّا علی اللّقم و صبرا علی مضض الألم؛ ما به دستور عمل می‌کردیم. دستور بود بجنگید، ما می‌رفتیم و فکر دیگری نمی‌کردیم.» «و جدّا فی جهاد العدوّ.» سپس امیرالمؤمنین (علیه السّلام) این صحنه را مجسم می‌کند که وقتی با دشمن درگیر می‌شدیم، گاه در جنگ تن‌به‌تن، دو نفر با همدیگر حالت کشتی پیدا می‌کردند؛ یکی مؤمن و دیگری کافر، پدری با پسر، برادری با برادر؛ و هر یک سعی می‌کرد تا دیگری را به زمین بزند و در فرصتی او را به قتل برساند. گاهی مؤمن بر کافر مسلط می‌شد و او را می‌کشت و گاهی کافر بر مؤمن مسلط می‌شد و مؤمن را می‌کشت. ما مأمور بودیم برویم بجنگیم؛ می‌رفتیم و نگاه نمی‌کردیم که طرف ما کیست؛ با او درگیر می‌شدیم، گاهی غالب و گاهی هم مغلوب می‌شدیم. «و لقد کان الرّجل منّا و الآخر من عدوّنا یتصاولان تصاول الفحلین؛ مثل زمانی که دو قهرمان با هم کشتی می‌گیرند، چطور هر کدام مواظب‌اند ببیند طرف مقابل چه غفلتی پیدا می‌کند تا از فرصت استفاده کنند»؛ این‌گونه، یکی از طرف ما و یکی از طرف کفار با هم کشتی می‌گرفتند؛ مواظب بودند ببینند چگونه می‌شود طرف مقابل را به زمین زد. «یتخالسان أنفسهما أیّهما یسقی صاحبه کأس المنون؛ تلاش می‌کردند فرصتی پیدا کنند تا جام مرگ را به طرف مقابل بنوشانند.» تعبیری ادبی است؛ یک مؤمن با یک کافر با هم درگیرند و هر کدام مواظب‌‌اند فرصتی بیابند تا جام مرگ را به حریف خود بنوشانند. «فمرّة لنا من عدوّنا و مرّة لعدوّنا منّا؛ گاهی ما موفق می‌شدیم دشمن را بکشیم؛ گاهی هم دشمن، ما را می‌کشت.» این وضع ما در مقام اطاعت امر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در میدان جهاد بود. فقط این نبود که شب تا صبح به عبادت بپردازیم و در حال سجده و گریه باشیم؛ بلکه جهاد هم بود. «فلمّا رأی الله صدقنا؛ وقتی خدا دید که ما در عهد و پیمان جانبازی در راه او راست می‌گوییم «رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه [احزاب/23] مردانی که در آنچه بر آن با خدا پیمان بسته بودند، صادقانه عمل کردند». به وعده‌ای که با خدا بستند عمل کردند و در عمل صادق بودند به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آوردیم و با او بیعت کردیم و گفتیم جان و مالمان در اختیار شماست و پایداری کردیم، «أنزل بعدوّنا الکبت و أنزل علینا النّصر؛ در چنین وقتی بود که خدا ذلت و خواری را بر دشمن، و پیروزی را بر ما مسلمانان نازل کرد؛ چون حاضر شدیم بجنگیم تا کشته شویم. دیگر هیچ ملاحظه‌ای نداشتیم، و فقط اطاعت امر خدا مطرح بود.» «حتّی استقرّ الإسلام ملقیا جرانه و متبوّئا أوطانه؛ این‌گونه شد که اسلام کم‌کم سامان گرفت و استقرار یافت و خیمه‌اش سرپا شد و قوام گرفت.».

«و لعمری لو کنّا نأتی ما أتیتم؛ به جانم سوگند اگر ما هم روح سازش داشتیم، راحت طلب بودیم و فقط در پی ذکر و ورد بودیم که به جان آدمی لطمه‌ای نمی‌‎زند»،[2] اگر ما هم مثل شما رفتار می‌کردیم «ما قام للدّین عمود؛ خیمۀ دین سر پا نمی‌شد.» و عمودی برای این خیمه یافت نمی‌گردید. «و لا اخضرّ للأیمان عود؛ و شاخۀ ایمان هرگز سرسبز و خرم نمی‌شد و می‌خشکید و کم‌کم از بین می‌رفت.» اگر شاخۀ ایمان، سرسبز و خرم مانده است، به سبب آن فداکاری‌هایی است که ما مسلمانان زمان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌کردیم. اگر بنا بود مانند شما خسته شویم و دست از جنگ بکشیم و فقط در پی راحت‌طلبی برویم، هیچ‌وقت اسلام رواج نمی‌یافت بلکه فاتحۀ آن یک‌باره خوانده شده بود. «وایم الله لتحتلبنّها دما و لتتبعنّها ندما.». پس حضرت قسم می‌خورد با این وضعی که شما دارید، با این روحیۀ راحت‌طلبی که شما دارید، به جای شیر، خون خواهید نوشید و سرانجام، ندامت و دشمنی به‌بار خواهید آورد. اینکه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) می‌فرماید: «کنّا مع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)»، مقصود ایشان همۀ اصحاب رسول‌الله نیست و به طور طبیعی اصحاب ویژۀ آن حضرت را می‌فرماید که در مقام عبادت، آن‌چنان بودند که صبحگاهان از بس عبادت و سجده کرده بودند، صورتشان خاک‌آلود بود. باید توجه داشت که مسجد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن زمان، قالی فرش ابریشمی نداشت و معمولا همه روی خاک سجده می‌کردند، روی خاک نماز می‌خواندند و در سجده هم سر را روی خاک می‌گذاشتند، نه روی فرش ترمه و قالی ابریشم! بنابراین وقتی صبح می‌شد، صورتی که شب تا صبح روی خاک بوده و با اشک خیس شده، خاک‌آلود می‌شود. آن وضع عبادتشان بود و این هم وضع جهاد و جان‌فشانی‌شان.

این سنت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. اگر کسی می‌خواهد به رفتار پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تأسی کند، باید همۀ جوانب سنت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ببیند؛ در مقام عبادت تنبلی نکند که برای خواندن دو رکعت نافله جانش بالا بیاید. موقع نماز، هنوز سلام نگفته، به این طرف و آن طرف بنگرد، انگار در قفس بوده است و الآن در قفس باز شده است و می‌خواهد پرواز کند! آنها از نماز سیر نمی‌شدند من و شما سالی دو یا سه شب احیا  می‌گیریم؛ بنده خودم را عرض می‌کنم، از این شب‌ها مقداری را که خواب هستیم منها کنید، اگر از اول تا پایان شب خیلی با نشاط احیا بگیریم چه می‌کنیم؟ دعای ابوحمزه و دعای جوشن کبیر و چند صفحه قرآن می‌خوانیم، قرآن به سر می‌گیریم، و بالاخره منتظریم سحری بخوریم و بخوابیم. اما اصحاب خاص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هر شبشان این بود. «إنّ ربّک یعلم أنّک تقوم أدنی من ثلثی اللّیل.» تنها تو نیستی: «و طائفة من الّذین معک. قرآن از اوصاف اینها نقل می‌کند، که واقعا برای ما قابل فهم نیست. من خودم را می‌گویم، خوش‌به‌حال شما اگر مصداق این اوصاف هستید. قرآن می‌فرماید: «إذا تتلی علیهم آیات الرّحمن خرّوا سجّدا و بکیّا؛ [مریم/58] وقتی آیات خدای رحمان بر آنها خوانده شود، به حال سجده و گریه بر زمین می‌افتند». وقتی آیات قرآن بر آنان تلاوت می‌شود، به حال سجده به روی زمین می‌افتند، در حالی که صدایشان از گریه بلند است. این چه حالی است؟ مگر قرآن خواندن و به سجده افتادن، گریه کردن و ناله کردن دارد؟ ما که کسی را ندیدیم این‌گونه باشد؛ پس این‌ها که بودند «و یخرّون للأذقان یبکون و یزیدهم خشوعا [اسراء/109] به روی چانه بر زمین می‌افتند و می‌گریند و این بر فروتنی آنان می‌افزاید». این سنت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را چه کسی باید تبعیت کند؟ ما چه اندازه از آن تبعیت می‌کنیم؟ آیا اوصافی که در قرآن برای منافقان آمده است، دربارۀ ما صادق نیست؟ ما از آن دستورها و تربیت اسلام و از آن روحی که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در جامعۀ اسلامی دمید، خیلی دوریم.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، خود، اسلام مجسم بود و شاگردی مثل علی (علیه السّلام) را تربیت کردند، و اصحابی که علی (علیه السّلام) از آنها این‌گونه یاد می‌کند. ما ادعا داریم که شیعۀ علی (علیه السّلام) هستیم و به خود بسیار می‌بالیم که شب‌های احیا را توانستیم احیا بگیریم؛ اما آنها هر شب، نیمی از شب یا دو ثلث شب را بیدار بودند: «یعلم أنّک تقوم أدنی من ثلثی اللّیل.» سپس خدا می‌فرماید که ما این کارها را برای شما واجب نکردیم. البته تهجد بر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) واجب بود. «علم أن سیکون منکم مرضی و آخرون یضربون فی الأرض فاقرؤا ما تیسّر منه [مزمل/20] خدا می‌داند که برخی از شما بیمار خواهی شد و برخی دیگر به مسافرت می‌روند؛ پس هر چه ممکن شود قرآن بخوانید.» خدا می‌داند که شما همیشه آن‌گونه سلامت ندارید که هر شب بتوانید این همه عبادت کنید و قرآن بخوانید. «علم أن سیکون منکم مرضی؛ برخی از شما ممکن است مریض باشند»، «و آخرون یضربون فی الأرض؛ یا در بیابان‌ها در مسیر سفر هستند و نمی‌توانند عبادت کنند». «فاقرؤا ما تیسّر منه؛ پس بدان اندازه که می‌توانید قرآن بخوانید». این قرائت قرآن، قرآنی بود که مسلمانان در اول اسلام در نمازشان می‌خواندند؛ گاهی سورۀ بقره را در نماز می‌خواندند. «فاقرؤا ما تیسّر منه» صحبت از نماز شب و قیام شبانه و در این سیاق است. می‌گوید اگر نمی‌توانید سوره‌های بزرگ را در نماز شب قرائت کنید، هر اندازه که برایتان میسر است بخوانید. خداوند به فضل خود، این قرائت را بر ما واجب نکرده است؛ ولی تشویق می‌کند هر اندازه می‌توانید این کار را انجام دهید.

پی‌نوشت:

[1]. نهج‌البلاغه، محمد دشتی، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین (علیه السّلام) خطبۀ 56، ص 74.
[2]. تهذیب الاحکام، طوسی، دار الکتب الاسلامیة، تهران، ج 2، ص 121.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.