عرفان حلقه عرفانی شریعت‌ستیز !

  • 1393/09/07 - 01:37
برخی می‌گويند تكليف سالک پس از وصول به مقامات عاليه و وصول به فيوضات ربانيه، ساقط می‌گردد؛ سخنی است كذب و افترايی است بس عظيم؛ زيرا رسول اكرم (صلی الله عليه و آله) با اين كه اشرف موجودات و اكمل خلايق بودند، با اين حال، تا آخرين درجات حيات، تابع و ملازم احكام الهيه بودند. بنابراين، سقوط تكليف به اين معنی، دروغ و بهتان است...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دین به معنای مجموعه اعتقادات جزمی و آموزه‌هایی است که از جانب خداوند نازل گردیده است. بخشی از دین هم که همان حلال و حرام‌های الهی است و تحت عنوان «شریعت» از آن یاد می‌شود، در عرفان حلقه به گونه‌ای ناشایست با استفاده از تأویل‌های ناصواب به آن دهن کجی شده است. در عرفان حلقه گفته‌اند شریعت را نمی‌توان از عرفان جدا کرد و از سوی دیگر گفته شده که شریعت، «اصول رهروی» است.[1] این توضیح ضمن ناقص بودن، غباری از ابهام آن‌را فراگرفته است؛ یعنی به هیچ وجه مراد وی از شریعت معلوم نیست، در حالی‌که بزرگان عرفان هر جا از شریعت بحث داشته‌اند، تعریفی کامل آورده و شفاف و واضح، منظور خود را بیان کرده‌اند. هرچند نویسنده تلاش نموده از ارائه تعریف روشنی در مورد شریعت بگریزد، اما گفته وی در مورد ارتباط شریعت با عرفان، مراد وی را از شریعت به خوبی نشان می‌دهد.

درست است كه وی می‌گويد شريعت از عرفان جدا شدنی نيست؛ اما بايد دقت كرد كه علت عدم تفكيك عرفان از شريعت در نگاه وی چيست؟ چرا نمی‌توان عرفان را از شريعت جدا كرد؟ بايد توجه داشت ورود وی به مبحث فوق از اين نگاه است كه اصالت را به عرفان بدهد نه به شريعت؛ آن هم عرفانی كه ارتباطی با دين داری ندارد؛ به عبارت روشن‌تر، اثبات اين گزاره كه «شريعت اگر به عرفان منجر نشود، مطلوب نيست» (دقت شود). نباید تصور وی از دو بال شریعت و عرفان را با نمونه‌هایی مثل قرآن و عترت مشابه دانست. نسبت شریعت و عرفان در نگاه وی، نسبت دو مفهومی است که اگرچه باید با هم باشند، ولی در تلازم با محوریت یک طرف هم به سرانجام می‌رسد و عموماً از یک طرف شکل می‌گیرد. عرفان می تواند بدون استفاده از دستورات فقهی، شریعت را ضمن خودش داشته باشد.

با دقت در تقسيم بندی بالا (كه شريعت را در مقابل كيفيت قرار می‌دهد) و در جمله بالا (كه برای عدم تفكيك شريعت و عرفان تعليل می‌آورد)؛[2] معلوم می‌شود مراد وی ازشريعت امور كمّی است كه بايد دارای كيفيت (عرفان) باشد. به عبارت ديگر شريعت از نگاه وی همان ظاهر كارهاست كه ازقبيل كمّيت‌اند؛ بدون آن كه وحيانی بودن وآداب دينی داشتن درآن‌ها لحاظ شود. چنان‌که وی جای دیگر می‌گوید: «شریعت می‌تواند انگیزه‌ای برای راه‌یابی به باطن دین باشد.» وی در ادامه می‌گوید: «ممکن است کسی که از دین خاصی تبعیت نمی‌کند، در مواجهه با یک مراسم مذهبی، به یک بیداری معنوی برسد».[3] معلوم می‌شود شریعت در نگاه ایشان می‌تواند (بدون تاکید بر لزوم)، انگیزه‌ای برای قدم گذاشتن به عرفان باشد؛ نه این‌که عرفان از کانال شریعت می‌گذرد. از طرف دیگر رسیدن به باطن و کسب معنویت را بدون دین هم ممکن می‌داند.

بر خلاف عرفان حلقه، در منظر عرفای مسلمان شريعت و طريقت و حقيقت در طول همديگرند و طريقت، باطن شريعت است و حقيقت، باطن طريقت محسوب می‌شود و هر كدام مانند لايه و بطن، ضمن اينكه محافظ مرتبه بعدی است، مرتبه‌ای از دين را تشكيل می‌دهند. چنان كه سيد حيدر آملی از اين سه به ترتيب با عناوين؛«قشر»، «لُب» و «لُب اللّب» نام برده است.[4] برخلاف نگاهی كه صوفيه جديد به شريعت دارند كه بعد از وصول به باطن، بی‌نيازی از شريعت حاصل می‌شود؛ در نگاه عرفای اسلامی هر ظاهری ضمن اين كه مقدمه وصول به باطن است، هم‌چون پوست گردو محافظ باطن نيز می‌باشد. نتيجه اين كه اگر شريعت و پوسته به كناری گذاشته شود باطن كه همان طريقت است از آفات مصون نخواهد بود.[5] در نتیجه سه نکته در باب جایگاه شریعت در عرفان حلقه قابل ذکر است:

اولاً «شریعت» در عرفان حلقه، نه احکام فقهی و نه مجموع آموزه‌های وحیانی دین است، بلکه کارهایی است که از انسان با لحاظ ظاهرش صادر می‌شود، بدون اين كه شرعی بودن در آن ملاک و ميزان واقع شود. بنابراين شريعت در عرفان حلقه نه فقط با عرفان اسلامی سنخيتی ندارد، بلكه با آن‌چه كه صوفيه جديد می‌گويند نيز تفاوت دارد. چرا كه صوفيه جديد هر چند برای كسی كه به حقيقت دست يافته است، شريعت را لازم نمی‌دانند، اما قبل از دستيابی به حقيقت، شريعت و آداب ظاهری دين را لازم و ضروری می‌دانند. در حالی‌که در عرفان حلقه همین میزان هم به شریعت اهمیت داده نشده است. جایگاه شریعت در عرفان حلقه بیش از همه در توصیه عملی رهبر عرفان حلقه بازتاب داشته، وی بسیاری از دستورات شریعت را با نگرش غیر فقهی به گونۀ باطنی تفسیر می‌کند به عنوان مثال نماز «صرف اتصال» معنا می‌شود، یعنی بدون این‌که نماز با همان آداب دینی و اجزا و شرایط واجب شمرده شود، دیگران دعوت به باطن نماز می‌شوند به گونه‌ای که یک خانم مسلمان می‌تواند با التفات درونی با اتصال قلبی، نمازش را در حالت آشپزی ادا نماید! در عرفان حلقه در همان قدم اول، ظواهر شرعی تاویل می‌شود و برای مناسک دینی، صورت‌های درونی ترسیم می‌گردد که از صورت بیرونی عمل بی‌نیاز کننده است همین توصیه‌ها در مورد حج، زکات، نذر، دعا و عبادت وجود دارد.

دوم اين كه گفته نويسنده نه در باب «ميزان كشف شيطانی از رحمانی» و نه در باب «ارتباط دستورات فقهی (احكام) با باطن دين» ارائه شده است؛ بلكه مراد وی به دست دادن يك قاعده جديد است كه هر عملی (بدون اين كه تاييد شرعی به همراه داشته باشد)، اگر صورت خارجی‌اش ملاحظه شود، شريعت است. با اين وصف واژه شريعت در كتب عرفان حلقه، يك اصطلاح جديد است كه هيچ اشتراک معنايی با اصطلاح رايج در منابع عرفان اسلامی ندارد. در عبارت نويسنده اين معنا كاملا روشن بود كه اصولا كمترين اشاره‌ای به احكام فقهی يا آموزه‌های برگرفته از دين اسلام به عنوان شريعت نشده است. چنان كه مؤلف كتاب عرفان كيهانی می‌نويسد: «در عرفان كيهانی، مسير اصلی طريقت است كه بر روی اين مسير كه مسير عمل است، از شريعت و حقيقت بر روی آن دريافت صورت می‌گيرد و در انتها هر سه بر يكديگر منطبق می‌گردند».[6]

در عبارت بالا آن‌چه به عنوان مسير اصلی مورد توجه نويسنده است، طريقت است، و سلوک عملی سالک معطوف به طريقت است. در حالی كه بزرگان معرفت اذعان كرده‌اند كه مسير عملی و چهارچوب اعمال برای سالك، شريعت است و طريقت در حقيقت بطن شريعت است، نه محدوده افعال انسان. به علاوه در اين عبارت آن‌چه مورد قبول مولف است، انطباق شريعت با طريقت است نه لزوم شريعت. به عبارت ديگر از نظر وی شريعت می‌تواند با طريقت هم‌سو و هم‌جهت گردد، نه اين كه بايد از كانال شريعت به طريقت دست يافت. بنابراين بحث بر سر «امكان انطباق» شريعت با طريقت است نه لزوم متابعت از شريعت. بگذريم كه انطباق نهايی شريعت، طريقت و حقيقت، و دريافت همزمان طريقت از كانال های حقيقت و شريعت كه نويسنده ادعا كرده است، بيان‌گر عدم تصور صحيح از ارتباط اين سه است؛ چرا كه هم تقدم و تاخر اين سه به صورت منطقی لحاظ نشده است و هم غايت در اين مسير فراموش شده است. در حالی‌كه در بيان عرفای مسلمان، غايت همان دست‌يابی به حقيقت است كه در بيان نويسنده كتاب عرفان كيهانی، حقيقت نه به عنوان غايت، بلكه به عنوان امری كه از ابتدا در عرض حقيقت ظاهر می‌شود (و البته امری جانبی و فرعی) مورد توجه واقع شده است.

سوم اين‌كه همان طور كه از جملات بالا هم پيداست در هيچ كجای منابع عرفان حلقه، گفته عارفان مسلمان در باب لازم بودن شريعت در تمامی مراحل و مراتب، مورد تصريح قرار نگرفته است. ابن عربی می‌گويد: «هر كه از شريعت فاصله بگيرد، اگر تا آسمان هفتم بالا رفته باشد، به چيزی از حقيقت، دست نخواهد يافت... چرا كه حقيقت، عين شريعت است. شريعت، مانند جسم و روح است كه جسمش، احكام است و روحش، حقيقت».[7] علامه طباطبايی در اين باره گفته است: «اين كه از بعضی شنيده شده است كه می‌گويند تكليف سالک پس از وصول به مقامات عاليه و وصول به فيوضات ربانيه، ساقط می‌گردد؛ سخنی است كذب و افترايی است بس عظيم؛ زيرا رسول اكرم (صلی الله عليه و آله) با اين كه اشرف موجودات و اكمل خلايق بودند، با اين حال، تا آخرين درجات حيات، تابع و ملازم احكام الهيه بودند. بنابراين، سقوط تكليف به اين معنی، دروغ و بهتان است».[8]

پی‌نوشت:

[1]. انسان و معرفت، محمد علی طاهری، مقاله عرفان و شریعت، چاپ ارمنستان، 1389. ص 34.
[2]. همان، ص 38.
[3]. همان، ص 59.
[4]. جامع الاسرار، سيد حيدر آملی، تهران: انجمن ایرانشناسی فرانسه در ایران،  1368. ص353.
[5]. اصطلاحات الصوفيه، عبدالرزاق كاشاني، انتشارات حكمت، تهران، 1381، ص116. و كشف المحجوب، هجويری، انتشارات سروش، تهران، ص 558.
[6]. محمد علی طاهری، عرفان كيهانی، انتشارات اندیشه‌ی ماندگار، چاپ سوم، 1386ش، ص 112.
[7]. ابن عربی، فصوص، تهران: انتشارات الزهرا (س)، ۱۳۷۰. ج 1، ص 35.
[8]. مجله معرفت، شماره 4، جايگاه شريعت در قلمرو عرفان.

بازنشر

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.