متشابهات و شطحیات، از مولفه‌های عرفان

  • 1393/07/22 - 21:56
يکي ازمؤلفه‌های عرفان و شاخصه‌های آن، وجود متشابهات و شطحيات در آن است که وجود اين امر بسياری از مشاجرات را در علم عرفان و اتهام به عارفان را موجب شده است. برخی تصور می‌کنند که فقط قرآن شامل آيات محکم و متشابه است، در حالی که روايات هم همين حکم را دارند و نظير آن در عبارات عرفا نیز وجود دارد...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی ازمؤلفه‌های عرفان و شاخصه‌های آن، وجود متشابهات و شطحیات در آن است که وجود این امر بسیاری از مشاجرات را در علم عرفان و اتهام به عارفان را موجب شده است. برخی تصور می‌کنند که فقط قرآن شامل آیات محکم و متشابه است، درحالی‌که روایات هم همین حکم را دارند و نظیر آن در عبارات عرفا نیز وجود دارد. فهم هر متنی که دارای ثقالت باشد، آسان نخواهد بود، بلکه با تأمل باید در آن غور کرد و محکمات را از متشابهات به وسیله عقل نظری جدا ساخت.

در عرفان دو نکته اساسی را نباید فراموش کرد:
1. وجود عبارات شطح آمیز و محکم و متشابه.
2. دگرگونی و تغییر حالات عارفانه.
اگر این دو نکته اساسی در آثار عرفانی لحاظ نشود، موجب خطاها و لغزش‌های خطرناک خواهد شد. تعابیری در متون عرفانی وجود دارد که غیر عارفان به آن عارف نیستند؛ بنابراین نباید آن را بر مقصود خود حمل کرد؛ مثل مسئله "اسقاط تکلیف" که گاهی در عرفان گفته می‌شود که عارف به مقاماتی دست می‌یابد که تکلیف از او ساقط می‌شود یا ادعای اتحاد با ذات حق می‌کند و یا تعابیری که هاضمه هر کسی قدرت هضم آن را ندارد. این تعابیر ازجمله متشابهاتی هستند که باید به محکمات برگردند. اما در این میان عده ای عارف نما به‌ظاهر این اصطلاحات تمسک کرده و خود را از تکلیف بی نیاز می‌دانند.

شیخ نجم‌الدین کبری از عرفای بزرگ قرن ششم در پاسخ به این موضوع می‌گوید: آیا تکلیف از خواص بندگان ساقط می‌شود؟ می‌گوید: "آری" اما نه به این معنا که آنان از انجام تکالیف محروم و معاف باشند، بلکه اسقاط تکلیف به این معناست که چون تکلیف مأخوذ از "کلفت" به معنای مشقت است، آنان طوری خدا را عبادت می‌کنند که هیچ‌گونه کلفت و مشقتی در خود احساس نمی‌کنند، بلکه از انجام عبادت لذت می‌برند و از آن شادکام گردیده، به طرب می‌آیند.

اما در مقابل گروه اول عده‌ای از صوفیه واقعاً به اسقاط تکلیف اعتقاد داشته به طوری که روزبهان مصری می‌گفت: «بارها به من گفته شد که تو احتیاجی به نماز نداری»[1] و اگرچه این قول نزد برخی دیگر از صوفیه مردود است، اما به سبب آنکه بعضی از صوفیه بدان تفوه می‌کرده‌اند، موجب شده تا به سبب آن صوفیه به تمایلات اباحی منسوب گردند.[2] و از جهت قول به وحدت وجود را که بعضی از صوفیه بدان قائل بوده‌اند را متکلمان غالباً مستلزم قول به سقوط تکلیف می‌دانسته‌اند و می‌گفته‌اند که لازمه این اعتقاد صوفیه آن است که رب و مربوب و خالق و مخلوق در کار نباشد و در ین صورت تشریع و تکلیف و ثواب و عقاب و حلال و حرام هم در کار نخواهد بود.[3]
از سوی دیگر هرگاه عابد با خواسته‌های شیطان موافقت کند و به مخالفت با خدای رحمان بپردازد، از مناجات با او لذتی احساس نمی‌کند، بلکه مناجات با خدا موجبات مشقت و ناراحتی باطنی او را فراهم می‌آورد؛ زیرا راز و نیاز برای کسی که دم از مخالفت می‌زند، مشکل و گران می‌آید و بر کالبد او بار شده است.[4]

از ابوعبدالله حضرمی نقل است که می‌گفت: «در لسان مردم ساری و جاری است که من حلولی هستم و به سقوط تکلیف الهی معتقدم! چگونه من حلولی‌ام درحالی‌که جز خدای متعال را در عالم هستی نمی‌بینم و چگونه قائل به سقوط تکلیف هستم درحالی‌که آداب دینی تابه‌حال از من فوت نشده است؟ بله من معتقدم که برای برگزیدگان و اولیای الهی در انجام عبادات و اقامه اوامر الهی هیچ رنج و مشقتی نیست».[5]

برخی در اینباره نقل کرده‌اند که عرفا وقتی به این مقام می‌رسند که تکلیف از آنان ساقط می‌شود، دلیلشان کریمه «وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْيَقِينُ [حجر/ 99] و پروردگارت را پرستش کن تا اینکه یقین تو فرارسد.» می‌باشد؛ یعنی غایت عبادت، وصول به معرفت و یقین است و چون عارفان به این مقام رسیدند نیازی به آن ندارند. چنین اتهامی نه تنها نسبت به عرفا روا نیست بلکه نزد عرفا در غایت کفر و الحاد است؛ زیرا آنان معصومان (علیهم السلام) را الگوی تام خود دانسته و در سنت و سیره، تبعیت از ایشان را جزء فریضه می‌دانند. ایشان مرادشان از یقین در آیه مزبور، مرگ است که به تعبیر پیامبر اكرم (ص): «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا [6] مردم در خوابند، وقتی مُردند بیدار می‌شوند.»

پس چنان‌که گفته شد، مراد از رفع تکلیف، رفع کلفت و مشقت است؛ به این معنا که عارف، تکلیف الهی را شائقاً انجام می‌دهد نه شاقاً؛ طوعاً و نه کرهاً؛ لذتاً، نه کلفتاً؛ تشریفاً نه تکلیفاً. به همین دلیل عارف سترگ، سید بن طاووس روز بلوغ فرزندش را جشن می‌گرفت و ورودش به مرحله تکلیف را مایه شرافت و عزت او می‌دانست. آری، سقوط تکلیف است، نه ترک تکلیف؛ به این معنا که سالک به مقامی می‌رسد که در انجام تکالیف دینی هیچ گونه رنج و مشقتی احساس نمی‌کند و آن را باری بر دوش خود نمی‌بیند. «فیعبدون الله تعالی بلا مشقة و کلفة بل یتلذذون بها ويطربون [7] خدا را با مشقت و کلفت عبادت نمی‌کند، بلکه با شادی و لذت امتثال می‌نماید.» چنان‌که در کافی شریف از پيامبر (ص) نقل‌شده است که فرمود «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا [8] رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: بهترین مردم کسی است که عاشق عبادت شود، با عبادت دست به گردن شود و آن را از دل دوست دارد و با تن خود انجام دهد و برای آن فارغ شود (به کار دیگر دل مشغول ندارد). چنین شخصی باک ندارد که زندگی دنیایش به‌سختی گذارد یا به‌آسانی.»

بیان گویای خواجه عبدالله انصاری این است که در طریق تحقیق بر سالکان مخفی نماند که قطع مرحله حقیقت جز با دستیاری بر آداب شریعت ممکن نباشد. حقیقت دریاست و شریعت، کشتی؛ بی کشتی چگونه از دریا گذشتی؟![9]

همیشه ظاهر، از باطن خبر نمی‌دهد و همواره عاقل به‌ظاهر حکم نمی‌کند، بلکه با تأمل غور می‌کند و در امور تدبر می‌کند. این یک نکته که قابل‌توجه است اما نکته دیگر اینکه برخی از عرفا با تغییر حال، گاهی کنترل را از دست می‌دهند و چون معصوم و مظهر «لَا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ [10] مشغول نمی‌سازد خدای تعالی را کاری از کاری.» نیستند و به کمال آن‌ها نرسیده‌اند که همه احوالات را رعایت نمایند، لغزش‌هایی دارند.

به تعبیر ملا هادی سبزواری در تعلیقه بر "اسفار"، عرفا دو قسم‌اند:
1- آنان که بین مُلک و ملکوت به جمع سالم اتحاد برقرار کردند.
2- آن‌ها که بین آن دو به جمع مکسّر جمع بستند.
کسانی که اگر با عالم طبیعت انسی بگیرند، از معارف بلند و معارف ماورای طبیعت بازمی‌مانند و اگر به عالم ماورای طبیعت سری بزنند، از احکام عالم طبیعت می‌مانند، کسانی هستند که جمعی ناقص داشته‌اند و نتوانسته‌اند دو نشئه را به‌درستی بررسی کنند؛ اما اولیای الهی مانند معصومان (عليهم السلام) که احکام عالم طبیعت را با حکم و معارف ماورای طبیعت جمع کرده‌اند، میان آن‌ها جمع سالم بستند؛ همان‌گونه که امام سجاد (عليهم السلام) در صحیفه سجادیه خدای را چنین می‌ستاید: «الدّانی فی عُلُوِّهِ، وَالْعالی فی دُنُّوِه [11] در نهایت بلندی خود نزدیک، و در نزدیکی خود بلندی». این‌ها مظهر چنین اسمی هستند؛ یعنی درعین‌حال که در عالم طبیعت اند، با ماورای طبیعت هستند و درحالی‌که در ماورای طبیعت‌اند، در طبیعت می‌باشند. این گروه از عرفا سخنانی نمی‌گویند که با محکمات اولیه سازگار نباشد، اما احیاناً برخی از ایشان شطحیاتی دارند که باید آن‌ها نیز به محکمات برگردد. اگر در سایر علوم فقط ارجاع متشابهات به محکمات لازم است، در اینجا دو کار لازم است و آن ارجاع متشابهات و شطحیات به محکمات است.
در میان عرفا افرادی چون علامه طباطبایی بودند که نه تنها شطحیات نداشتند و کسی از ایشان نشنید، بلکه می‌کوشیدند متشابهات نیز نداشته باشند.

منابع:

[1]. محسنی، منوچهر، تحقیق در احوال و آثار نجم الدین کبری، تهران، کتب ايران، 1346 شمسي،  ص 211
[2]. ابن حزم، الفصل في الملل والأهواء والنحل، ج 4 ، ص 226
[3]. زرين کوب، عبدالحسين، ارزش میراث صوفیه، اميرکبير، تهران، 1392 شمسي، ص 163
[4]. نجم کبری، فوائح الجمال و فواتح‌الجلال، ص 99
[5]. مؤذن خراسانی، تحفه عباسی، ص 161 و نجم‌الدین کبری، فوائح‌الجمال و فواتح‌الجلال، ص 100
[6]. بحارالانوار، ج 50، ص 134
[7]. فوائح الجمال وفواتح الجلال للشیخ نجم الدین کبری، ص 146
[8]. اصول كافى-ترجمه مصطفوى، ج‏3، ص 131
[9]. محمدعلي سبزواري، تحفه عباسی، انس تک، تهران ، 1382 شمسي، ص 164
[10]. نهج البلاغه، خطبه 177؛ منهاج النجاح فی ترجمة مفتاح الفلاح، مقدمه2، ص: 56؛ بحارالأنوار، ج 95، ص 254
[11]. صحیفه سجادیه، دعای 47

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.